هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
مجتبی ازاد در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang عه پس خوب اوردی ... نه به نظر من نمون برو ... فشار سال دوم خیلی بدتر از اول هست ....
من خداروشکر اوردم چیزایی که میخواستم رو :)))
خدارو شکر
خوشحال شدم برات
رتبهم از اوناییه که حسرت خیلی هاست
ولی خب
دولتی نیس@Zahra-Hamrang شبانه هم هست برو .. موندن خیلی تاثیر خوبی نداره روت ... اونم یک دختر ... ممنون منم همچنین
-
در شب ها غرق میشد
فرقی نمیکرد چه سختیهایی راه نفسش را میبریدند
فقط یک نگاه به آسمان تاریک و همه آن افکار محو میشد
رقص دایرهوار ستارگان در اطراف ماه
بادی که با موهای کوتاهش بازی میکرد
و سکوت....
زمین چقدر دوست داشتنی بود اگر میشد سکوت را همه جا پیدا کرد
انسانها همیشه به دنبال معنی زندگی خود بر روی زمیناند.
اگر آن لذت بردن ازین مناظر باشد چه؟
بهرحال چه کسی تاریخ سازان را بخاطر میآورد وقتی زمین بمیرد..
پس چرا بیننده این هارمونی بودن اشتباه است؟#ک.ع
شب بخیر -
It's night
dark and cold
I walk in the city alone in the crowed
every street
every store
is full with colors and smiles as before
I know clouds are here behind these faces
?Is there anyone who has a sunny heart
I pull up my headphones and play the song which repeats inchaling weasper
Hussein
Hussein
Why is my heart set on fire when I hear your ?name
.
شبه
تاریک و سرد
من توخیابون تنها بین جمعیت قدم میزنم
تمام خیابونا
تمام فروشگاه ها
پرن از رنگها ولبخندها
درست مثه قبل
میدونم ابرای (سیاه) پشت این صورتهان
اینجا کسی هست که قلبی افتابی(روشن) داشته باشه؟
هدفونمو میزارم و به اهنگی گوش میدم که نوای دلنشینیو زمزمه میکنه
((حسین
حسین))
چرا هربار که اسمتو میشنوم قلبم اتیش میگیره؟ -
My phone
rangs like a storm
the song is stoped and I back to the cold
a smiling face
is on screen
but there's no room in my burning heart for icy words
I know clouds are here behind these faces
?Is there anyone who has a sunny heart
I reject the call and again play the song
wich repeats inchaling weasper
Hussein
Hussein
Why is my heart set on fire when I hear your name?
.
گوشیم
مثل طوفان زنگ میخوره
اهنگ قطع میشه و من دوباره به سرما برمیگردم
چهره ی خندانی روی صفحه گوشیمه
ولی تو قلب درحال سوختن من(قلب اتیش گرفته ی من) جایی برای کلمه های یخی نیست
میدونم ابرها پشت این صورتهان
کسی هست که قلبی افتابی داشته باشه؟
زنگو قطع میکنم و دوباره اهنگو میزارم که زمزمه دلنشینیو تکرار میکنه
حسین
حسین
چرا وقتی اسمتو میشنوم قلبم اتیش میگیره؟ -
@دختر-بهار خوب است و خیر
-
میگفت چشمات دنیامه
حالا چشمام پی دنیاشه -
میدونی سخت تر از نبودنش چیه ؟
بودن شبیه نبودنش -
میگفت چشمات دنیامه
حالا چشمام پی دنیاشه@Fargol-Sh میدونم چرا ناخوداگاه با ریتم و لحن زندانیای درحال ازادی خوندمش
همچین لوتی طور
مثه اینا که میگن
سلامتی سه کس... -
@Fargol-Sh میدونم چرا ناخوداگاه با ریتم و لحن زندانیای درحال ازادی خوندمش
همچین لوتی طور
مثه اینا که میگن
سلامتی سه کس...مهشید حسن زاده 0 ای جان
داش بیا این ور -
@Fargol-Sh میدونم چرا ناخوداگاه با ریتم و لحن زندانیای درحال ازادی خوندمش
همچین لوتی طور
مثه اینا که میگن
سلامتی سه کس...مهشید حسن زاده 0 میخواستم فاز بگیرما
نمیزارین ک
چیکار کردی خاهری
شد یا نه؟ -
یکی هس داره لایکم میکنه
اسمش حروف الفابس
خوبی؟mnah -
دلم تنگه واسه اون بی وفایی ک نمیدونم کجاست و چیکار میکنه
-
بارون و زمستون و سرماخوری منو یادش میندازه
-
@ariana-ariana استعدادت خوبی داری ... میتونی با گرفتن صوت و یک پس زمینه قشنگ توی اینستا بارگذاری کنی .. بلاگر خوبی میتونی بشی با شرط خلاقیت
-
حالا من موندم و چند راهی سخت
-
آسمان هم دلش گرفته است .
میبارد !
قطره قطره اشک های آسمان روی صورتم میریزد و با اشک چشمانم در هم امیخته و از روی چانه ام به روی دستانم می افتند.انگار نمیشود ارام اینجا نشست ،
دلم کمی فقط کمی برایش تنگ شده است!آن پالتو چرم که پارسال همین موقع ها برای تولدم خریده بود را به تن کردم ،
انگار هنوز هم بوی دستانش را میداد.بارانی هایم را پوشیدم و بدون چتر شروع به قدم زدن در خیابان کردم .
خش خش برگ های زرد و نارنجی زیر پاهایم روی اعصابم را خط میکشید.
یادم می آید که روزی عاشق باران و قدم زدن و خش خش برگ ها و دستانش بودم.
گاهی هم با خودم فکر میکنم مگر یک سال چقدر میتواند طولانی باشد که زندگی من را از اینقدر تغییر داد ؟
:خانم خانم
به پشت سرم برمیگردم و پسر بچه ای با موهای طلایی خیس را میبینم ؛
لباس ژنده ای به تن داشت و
آن لپ های افتاب سوخته اش حالا کمی سرخ تر از همیشه بود.خم شدم و به جفت تیله عسلی صورتش چشم دوختم
چقدر شباهت ؟
گل های توی دستش باران خورده بود و در آن حال و هوای پاییزی با رنگ سرخ و بوی لطیفش برای خود فرمانروایی میکرد.رز را دوست داشت ،من هم دوست داشتم!
از میان گل ها غنچه خجلی را بیرون کشیدم و با گذاشتن کمی پول کف دست پسرک برگشتم و به راهم ادامه دادم.
زیر باران قدم میزدم هوا سرد بود سرمای بدی را درون استخوانم احساس میکردم .
چشمم به غنچه بود ؛
با صدای ارامی به غنچه گفتم
:از من خجالت نکش
و خندیدم! انگار غنچه هم میخندید!زیر لب زمزمه کنان میخواندم :
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست
بی گمان در دل من .......به خودم ک امدم بالای سرش بودم
غنچه را ارام توی اغوشش گذاشتم.
دستم را نوازش وار روی صورتش کشیدم
سرد بودخیلی سرد تر از همیشه
سردی این سنگ قبر از سوز سرمای هر زمستانی بیشتر بودرو به غنچه زمزمه کردم
زیر باران دونفر ،کوچه،به هم خیره شدن
مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست )نوسنده :خودم
-
منم و سنگ قبرت
دلم واست تنگه -
دروغه میدونم
-
میخونم واست
اونقدر میخونم ک توام خسته شی و برگردی