هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۱:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من هم تب دارم هم سردمه
که انگار عزیزی رو ترک میکنم -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@امیرمسعود-جعفری میخواستم دیروزمنشنت کنم
-
این طور بارم آورده بودند که بترسم.
از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بر بخورد، از کوچکتر که مبادا دلش بشکند،
از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
یکی میگفت:
«مَنِه در میان راز با کسی که جاسوسِ هم کاسه ی دیم بسی»
یکی میگفت: «مکن پیش دیوار غیبت بسی بُود کز پسش گوش دارد کسی»
یکی میگفت: « سنگ بر باده ی حصار مزن که بود از حصار سنگ آید»
و...
راحتتان کنم، همه اش نصیحت بود. همه اش نهی، هیچکس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: «ای که دستت میرسد کاری بکن، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار»
و بالاخره هم نگفت که چه کار؟! اینطور بود که هیچ چیز یاد نگرفتم از جمله مقاومت کردن را! -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@امیرمسعود-جعفری درست از همون روز که تو نیستی
همه استخونام درد میکنن -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هاگرید شخصیت مورد علاقه م بود
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هعی
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لعنت بهتون... این قسمت آخر محشر بوددد...
هایپم واسه فصل دو و سه و چار و پنج...
من جای گالادریل بودم با سائورون ازدواج می کردن...
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۲:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آره دیگه...
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۲۳:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Hamed-s
سلام...ممنون از احوال پرسیت
آره کم میام اینجا
مثل قبل نیست دیگه
هرچند اون موقع هم مشکلات خودشو داشت=) ولی باز میارزید
خودت چطوری داداش؟ -
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
.
شبتون بخیر
و
خدانگهدار
۱:۴۰
بامداد ۲۳ مهر ۴۰۱@Elham650
و بازم چه تصویر زیبا و ارامش بخشی
-
کاش همه جاهایی که فیلتر میشد پروکسی داشت
️
-
به بزمِ غم؛ دیدگانِ تری، جانِ پر شرری شعله ی آهی
-
بیا در جانِ مشتاقان؛ گل افشان کن
گل افشان کن -
نوشتهشده در ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۳:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@First چرا گلبت شکسته؟ مگه مرده؟ :****>
-
نوشتهشده در ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۴:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اخرین سنگر سکوته…
حق ما گرفتنی نیست -
نوشتهشده در ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۴:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در حسرت فردای تو
تقویممو پر میکنم
هرروز اینتنهاییو فردا تصور میکنم… -
نوشتهشده در ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۴:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همسنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست -
نوشتهشده در ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۴:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیچ بهونه ای مجوز ناامیدی نیست!