هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
حقیقتش همینکه رفتم قسمت هایی از کتاب رو خوندم کلا پشیمان شدم
اگر مرد شمارا فاحشه صدا کند شما موفق شده اید
درکنار او پشه نکشید
لاستیک ماشین عوض نکنید
و... -
خانوم
رفتم دنبال نقدها و جمله های کتاب.اینارو پیدا کردمبخشی از قسمت هاش:
قانون جاذبه شماره ۲: زنانی که مردها را وادار میکنند تا به خاطر آنها از سختیها و موانع عبور کنند، همیشه هم موجوداتی استثنایی نیستند، بلکه معمولا از آن دسته از زنانی هستند که توجه بیش از حد از خود نشان نمیدهند.موضوع این نیست که چطور نقش بازی کنید یا کسی را بازیچه قرار دهید. بلکه باید روشن کنید که آیا شما واقعا شخصیتی وابسته هستید یا این توانایی را دارید که به او نشان دهید برایش شریکی برابرید. اگر از همان روز اول نشان دهید که آمادگی کوتاه آمدن در برابر وی را دارید چه اتفاقی خواهد افتاد؟
قانون شماره ۱۹: مردها این موضوع که تمایلات جنسی از کدامیک از اینها ناشی میشود را به طور غریزی حس میکنند، از اعتماد به نفس یا نبود اعتماد به نفس. وقتی زنی تنها برای خشنود کردنش با او رابطه جنسی برقرار میکند او میفهمد.قانون شماره ۲۱: اگر او باعث می شود شما نسبت به خود احساس عدم اطمینان کنید بگذارید این احساس راهنمای شما باشد.
نقدها:
برای زنانی که به فمنیسم و برابری حقوق باور داشته باشند، کتاب ناامیدکننده و کلیشهای است. در سراسر کتاب مانند بسیاری از کتابهای خودمراقبتی دهه نود و دو هزار، نویسنده دائما تکرار کلیشههایی را میکند که از مادربزرگها احتمالا شنیده باشید. اینکه زن باید چطور باشد و مرد در برابر چطور باید با اسب سفید از راه برسد. این بخشی از کتاب است: «وقتی مثل تارزان رفتار میکنید، او حس میکند میتواند جِین باشد. در کنار او حتی یک پشه را نکشید. لاستیک ماشین را خودتان عوض نکنید. بیش از دو بار چیزی را از مرد خود نخواهید.». با این حال بخشهای خوبی هم دارد و کلیشهی زنان مطیع را زیر سوال می بردمردی که وقتی میگوید تماس میگیرد و نمیگیرد، میتواند من را تنها بگذارد. این مرد به درد نخور و دروغگو است. از کتابهایی که تحقیر را در پروسه شناخت مرد بپذیرند خسته شدهام. سراسر کتاب چنین چیزی را میبینید. چرا باید اهمیت بدهیم که آنها فاحشهها را دوست دارند؟ چون خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم، بی اینکه نیاز داشته باشم فاحشه باشم. حتی نیاز ندارم چنین واژهای را چیزی مثبت بپذیرم. واقعا باور نمیکنم نویسنده توصیه کرده که اگر سرانجام مرد شما را فاحشه صدا کند، در چیزی موفق شدهاید
کتاب افتضاحی است. دلیلش را به شما میگویم. بیشتر مردانی که در کتاب توصیف شدهاند، آدمهای حال بهم زنی هستند. نویسنده ادعا میکرد اطلاعات خود را از مردان گرفته است. مشکلی نیست. حتما همینطور بوده است. اما آن مردانی که این اطلاعات را به او ددهاند، مردان مزخرفی بودهاند. هنوز هم از سر و کله زدن با چنین مردانی خسته نشدهایم؟ قرن بیست و یکم است و من برای خودم احترام قائلم. آنقدر برای خودم احترام قائل هستم که نخواهم با مردی در رابطه باشم که کار مثل یک بازی پیش برود.
قسمتی از کتاب:
اگر زنی احساسات خود را آشکار نکند، به نظر کمتر احساساتی و بیشتر جذاب میآید و این باعث میشود رابطه خیلی روان پیش برود. برای مثال اگر مردی میخواهد سرکار برود به آن معنا نیست که نمیخواهد با همسرش وقت بگذراند، زنی که برنامهی همسرش را درک میکند و به او آزادی عمل میدهد در نظر مردان زندگی را بهتر و پربارتر میکند.»«من زنان آرام و متفکر را ترجیح میدهم. این زنان به نظر دارای اعتماد به نفس و قدرت مدیریت بر خود و عواطفشان هستند. من دوست دارم نامزدم قبل از صحبت به همهی جوانب حرفش فکر کند.»
.
«بعضی زنان به نظر محافظهکار و تدافعی میآیند که میتواند حاکی از حس ناامنی باشد. یک بار زنی اولین قرار ملاقاتش با من را به هم زد، چرا که نگران بود پیش من جایش امن نباشد. او حتی در اولین تماس تلفنی به من گفت که تحمل چه نوع رفتاری را ندارد و در مورد شخصی که قبلاً او را آزار داده بود صحبت کرد. او بدون آنکه حتی یک بار مرا ملاقات کند شخصیت مرا پیشداوری کرد. من تا به حال حتی یک چراغ قرمز را رد نکردهام و فقط میخواستم برای اولین بار او ملاقات کنم، اما در نظرش یک جانی خطرناک بودم.»«من با زنی ملاقات داشتم که در اولین دیدار مرا مورد بازجویی قرار داد. احساس کردم قبلاً کسی او را تا حد مرگ ترسانده یا میخواسته او را زنده زنده آتش بزند. هیچکس دلش نمیخواهد برای اشتباه شخص دیگری جواب پس بدهد.»
«من با زنی قرار میگذاشتم که هرگز دست از پرچانگی برنمیداشت. اگر در حین صحبت کردن او خوابم میبرد، پس از بیدار شدن او هنوز هم مشغول صحبت کردن بود. من متوجه شدم که دلیل اینهمه پرچانگی علاقه به بیان افکار و عواطف نبود، او فقط نمیتوانست دهنش را ببندد
Gharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانوم
رفتم دنبال نقدها و جمله های کتاب.اینارو پیدا کردمبخشی از قسمت هاش:
قانون جاذبه شماره ۲: زنانی که مردها را وادار میکنند تا به خاطر آنها از سختیها و موانع عبور کنند، همیشه هم موجوداتی استثنایی نیستند، بلکه معمولا از آن دسته از زنانی هستند که توجه بیش از حد از خود نشان نمیدهند.موضوع این نیست که چطور نقش بازی کنید یا کسی را بازیچه قرار دهید. بلکه باید روشن کنید که آیا شما واقعا شخصیتی وابسته هستید یا این توانایی را دارید که به او نشان دهید برایش شریکی برابرید. اگر از همان روز اول نشان دهید که آمادگی کوتاه آمدن در برابر وی را دارید چه اتفاقی خواهد افتاد؟
قانون شماره ۱۹: مردها این موضوع که تمایلات جنسی از کدامیک از اینها ناشی میشود را به طور غریزی حس میکنند، از اعتماد به نفس یا نبود اعتماد به نفس. وقتی زنی تنها برای خشنود کردنش با او رابطه جنسی برقرار میکند او میفهمد.قانون شماره ۲۱: اگر او باعث می شود شما نسبت به خود احساس عدم اطمینان کنید بگذارید این احساس راهنمای شما باشد.
نقدها:
برای زنانی که به فمنیسم و برابری حقوق باور داشته باشند، کتاب ناامیدکننده و کلیشهای است. در سراسر کتاب مانند بسیاری از کتابهای خودمراقبتی دهه نود و دو هزار، نویسنده دائما تکرار کلیشههایی را میکند که از مادربزرگها احتمالا شنیده باشید. اینکه زن باید چطور باشد و مرد در برابر چطور باید با اسب سفید از راه برسد. این بخشی از کتاب است: «وقتی مثل تارزان رفتار میکنید، او حس میکند میتواند جِین باشد. در کنار او حتی یک پشه را نکشید. لاستیک ماشین را خودتان عوض نکنید. بیش از دو بار چیزی را از مرد خود نخواهید.». با این حال بخشهای خوبی هم دارد و کلیشهی زنان مطیع را زیر سوال می بردمردی که وقتی میگوید تماس میگیرد و نمیگیرد، میتواند من را تنها بگذارد. این مرد به درد نخور و دروغگو است. از کتابهایی که تحقیر را در پروسه شناخت مرد بپذیرند خسته شدهام. سراسر کتاب چنین چیزی را میبینید. چرا باید اهمیت بدهیم که آنها فاحشهها را دوست دارند؟ چون خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم، بی اینکه نیاز داشته باشم فاحشه باشم. حتی نیاز ندارم چنین واژهای را چیزی مثبت بپذیرم. واقعا باور نمیکنم نویسنده توصیه کرده که اگر سرانجام مرد شما را فاحشه صدا کند، در چیزی موفق شدهاید
کتاب افتضاحی است. دلیلش را به شما میگویم. بیشتر مردانی که در کتاب توصیف شدهاند، آدمهای حال بهم زنی هستند. نویسنده ادعا میکرد اطلاعات خود را از مردان گرفته است. مشکلی نیست. حتما همینطور بوده است. اما آن مردانی که این اطلاعات را به او ددهاند، مردان مزخرفی بودهاند. هنوز هم از سر و کله زدن با چنین مردانی خسته نشدهایم؟ قرن بیست و یکم است و من برای خودم احترام قائلم. آنقدر برای خودم احترام قائل هستم که نخواهم با مردی در رابطه باشم که کار مثل یک بازی پیش برود.
قسمتی از کتاب:
اگر زنی احساسات خود را آشکار نکند، به نظر کمتر احساساتی و بیشتر جذاب میآید و این باعث میشود رابطه خیلی روان پیش برود. برای مثال اگر مردی میخواهد سرکار برود به آن معنا نیست که نمیخواهد با همسرش وقت بگذراند، زنی که برنامهی همسرش را درک میکند و به او آزادی عمل میدهد در نظر مردان زندگی را بهتر و پربارتر میکند.»«من زنان آرام و متفکر را ترجیح میدهم. این زنان به نظر دارای اعتماد به نفس و قدرت مدیریت بر خود و عواطفشان هستند. من دوست دارم نامزدم قبل از صحبت به همهی جوانب حرفش فکر کند.»
.
«بعضی زنان به نظر محافظهکار و تدافعی میآیند که میتواند حاکی از حس ناامنی باشد. یک بار زنی اولین قرار ملاقاتش با من را به هم زد، چرا که نگران بود پیش من جایش امن نباشد. او حتی در اولین تماس تلفنی به من گفت که تحمل چه نوع رفتاری را ندارد و در مورد شخصی که قبلاً او را آزار داده بود صحبت کرد. او بدون آنکه حتی یک بار مرا ملاقات کند شخصیت مرا پیشداوری کرد. من تا به حال حتی یک چراغ قرمز را رد نکردهام و فقط میخواستم برای اولین بار او ملاقات کنم، اما در نظرش یک جانی خطرناک بودم.»«من با زنی ملاقات داشتم که در اولین دیدار مرا مورد بازجویی قرار داد. احساس کردم قبلاً کسی او را تا حد مرگ ترسانده یا میخواسته او را زنده زنده آتش بزند. هیچکس دلش نمیخواهد برای اشتباه شخص دیگری جواب پس بدهد.»
«من با زنی قرار میگذاشتم که هرگز دست از پرچانگی برنمیداشت. اگر در حین صحبت کردن او خوابم میبرد، پس از بیدار شدن او هنوز هم مشغول صحبت کردن بود. من متوجه شدم که دلیل اینهمه پرچانگی علاقه به بیان افکار و عواطف نبود، او فقط نمیتوانست دهنش را ببندد
همش رو خوندم.
ولی بازم تو تاپیک در موردش حرف خواهم زد :)) -
حقیقتش همینکه رفتم قسمت هایی از کتاب رو خوندم کلا پشیمان شدم
اگر مرد شمارا فاحشه صدا کند شما موفق شده اید
درکنار او پشه نکشید
لاستیک ماشین عوض نکنید
و...Gharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
حقیقتش همینکه رفتم قسمت هایی از کتاب رو خوندم کلا پشیمان شدم
اگر مرد شمارا فاحشه صدا کند شما موفق شده اید
درکنار او پشه نکشید
لاستیک ماشین عوض نکنید
و...دیگ شما ادبیات رو در نظر بگیر ببین من چرا حرص میخورم :)))))
-
Gharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانوم
رفتم دنبال نقدها و جمله های کتاب.اینارو پیدا کردمبخشی از قسمت هاش:
قانون جاذبه شماره ۲: زنانی که مردها را وادار میکنند تا به خاطر آنها از سختیها و موانع عبور کنند، همیشه هم موجوداتی استثنایی نیستند، بلکه معمولا از آن دسته از زنانی هستند که توجه بیش از حد از خود نشان نمیدهند.موضوع این نیست که چطور نقش بازی کنید یا کسی را بازیچه قرار دهید. بلکه باید روشن کنید که آیا شما واقعا شخصیتی وابسته هستید یا این توانایی را دارید که به او نشان دهید برایش شریکی برابرید. اگر از همان روز اول نشان دهید که آمادگی کوتاه آمدن در برابر وی را دارید چه اتفاقی خواهد افتاد؟
قانون شماره ۱۹: مردها این موضوع که تمایلات جنسی از کدامیک از اینها ناشی میشود را به طور غریزی حس میکنند، از اعتماد به نفس یا نبود اعتماد به نفس. وقتی زنی تنها برای خشنود کردنش با او رابطه جنسی برقرار میکند او میفهمد.قانون شماره ۲۱: اگر او باعث می شود شما نسبت به خود احساس عدم اطمینان کنید بگذارید این احساس راهنمای شما باشد.
نقدها:
برای زنانی که به فمنیسم و برابری حقوق باور داشته باشند، کتاب ناامیدکننده و کلیشهای است. در سراسر کتاب مانند بسیاری از کتابهای خودمراقبتی دهه نود و دو هزار، نویسنده دائما تکرار کلیشههایی را میکند که از مادربزرگها احتمالا شنیده باشید. اینکه زن باید چطور باشد و مرد در برابر چطور باید با اسب سفید از راه برسد. این بخشی از کتاب است: «وقتی مثل تارزان رفتار میکنید، او حس میکند میتواند جِین باشد. در کنار او حتی یک پشه را نکشید. لاستیک ماشین را خودتان عوض نکنید. بیش از دو بار چیزی را از مرد خود نخواهید.». با این حال بخشهای خوبی هم دارد و کلیشهی زنان مطیع را زیر سوال می بردمردی که وقتی میگوید تماس میگیرد و نمیگیرد، میتواند من را تنها بگذارد. این مرد به درد نخور و دروغگو است. از کتابهایی که تحقیر را در پروسه شناخت مرد بپذیرند خسته شدهام. سراسر کتاب چنین چیزی را میبینید. چرا باید اهمیت بدهیم که آنها فاحشهها را دوست دارند؟ چون خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم، بی اینکه نیاز داشته باشم فاحشه باشم. حتی نیاز ندارم چنین واژهای را چیزی مثبت بپذیرم. واقعا باور نمیکنم نویسنده توصیه کرده که اگر سرانجام مرد شما را فاحشه صدا کند، در چیزی موفق شدهاید
کتاب افتضاحی است. دلیلش را به شما میگویم. بیشتر مردانی که در کتاب توصیف شدهاند، آدمهای حال بهم زنی هستند. نویسنده ادعا میکرد اطلاعات خود را از مردان گرفته است. مشکلی نیست. حتما همینطور بوده است. اما آن مردانی که این اطلاعات را به او ددهاند، مردان مزخرفی بودهاند. هنوز هم از سر و کله زدن با چنین مردانی خسته نشدهایم؟ قرن بیست و یکم است و من برای خودم احترام قائلم. آنقدر برای خودم احترام قائل هستم که نخواهم با مردی در رابطه باشم که کار مثل یک بازی پیش برود.
قسمتی از کتاب:
اگر زنی احساسات خود را آشکار نکند، به نظر کمتر احساساتی و بیشتر جذاب میآید و این باعث میشود رابطه خیلی روان پیش برود. برای مثال اگر مردی میخواهد سرکار برود به آن معنا نیست که نمیخواهد با همسرش وقت بگذراند، زنی که برنامهی همسرش را درک میکند و به او آزادی عمل میدهد در نظر مردان زندگی را بهتر و پربارتر میکند.»«من زنان آرام و متفکر را ترجیح میدهم. این زنان به نظر دارای اعتماد به نفس و قدرت مدیریت بر خود و عواطفشان هستند. من دوست دارم نامزدم قبل از صحبت به همهی جوانب حرفش فکر کند.»
.
«بعضی زنان به نظر محافظهکار و تدافعی میآیند که میتواند حاکی از حس ناامنی باشد. یک بار زنی اولین قرار ملاقاتش با من را به هم زد، چرا که نگران بود پیش من جایش امن نباشد. او حتی در اولین تماس تلفنی به من گفت که تحمل چه نوع رفتاری را ندارد و در مورد شخصی که قبلاً او را آزار داده بود صحبت کرد. او بدون آنکه حتی یک بار مرا ملاقات کند شخصیت مرا پیشداوری کرد. من تا به حال حتی یک چراغ قرمز را رد نکردهام و فقط میخواستم برای اولین بار او ملاقات کنم، اما در نظرش یک جانی خطرناک بودم.»«من با زنی ملاقات داشتم که در اولین دیدار مرا مورد بازجویی قرار داد. احساس کردم قبلاً کسی او را تا حد مرگ ترسانده یا میخواسته او را زنده زنده آتش بزند. هیچکس دلش نمیخواهد برای اشتباه شخص دیگری جواب پس بدهد.»
«من با زنی قرار میگذاشتم که هرگز دست از پرچانگی برنمیداشت. اگر در حین صحبت کردن او خوابم میبرد، پس از بیدار شدن او هنوز هم مشغول صحبت کردن بود. من متوجه شدم که دلیل اینهمه پرچانگی علاقه به بیان افکار و عواطف نبود، او فقط نمیتوانست دهنش را ببندد
همش رو خوندم.
ولی بازم تو تاپیک در موردش حرف خواهم زد :))خانوم
حالا من اینارو نگفتم که شما حرف نزنین
صرفا گفتم ببینین
ممنون که خوندین -
Gharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
حقیقتش همینکه رفتم قسمت هایی از کتاب رو خوندم کلا پشیمان شدم
اگر مرد شمارا فاحشه صدا کند شما موفق شده اید
درکنار او پشه نکشید
لاستیک ماشین عوض نکنید
و...دیگ شما ادبیات رو در نظر بگیر ببین من چرا حرص میخورم :)))))
خانوم
بنظرم نویسنده یه تو دهنی میخواد -
خانوم
بنظرم نویسنده یه تو دهنی میخوادGharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانوم
بنظرم نویسنده یه تو دهنی میخوادبیشتر از ی تو دهنی
ضد زن و خیلی خیلی کوتاه فکر -
خانوم
حالا من اینارو نگفتم که شما حرف نزنین
صرفا گفتم ببینین
ممنون که خوندینGharibe Gomnam در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانوم
حالا من اینارو نگفتم که شما حرف نزنین
صرفا گفتم ببینین
ممنون که خوندینبله میدونم میگم که اینارو خونده بودم
کتاب رو هم خوندم کامل -
عجیب ترین بخش داستان اینه که
خیلی آقایونی که در باره این کتاب نظر دادن
میگن این زنی که کتاب ترسیم کرده
پسند ما نیست
یعنی کتاب میگه اینجوری باش که مردت رو نگه داری
و مرد اینجوری زده میشهخانوم در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
عجیب ترین بخش داستان اینه که
خیلی آقایونی که در باره این کتاب نظر دادن
میگن این زنی که کتاب ترسیم کرده
پسند ما نیست
یعنی کتاب میگه اینجوری باش که مردت رو نگه داری
و مرد اینجوری زده میشه -
@Alba ناظم شدنتون مبارک
-
@N-n-good در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خانوم
کنجکاوم نظرتو درباره ملت عشق بدونمملت عشق رو از لحاظ ادبیاتش دوس دارم
اون داستان معاصری که داخلش هست رو
پایانش رو دوس نداشتم.
اما داستانی که از شمس و مولانا بود به دلم نشست -
چرا انقدر شمس مجهوله
چرا با کیمیا اونجوری کرد
داخل تاریخ زندگی شمس اینجوری نبود -
حس میکنم تخیل داشته
-
یک ساعت و خوردی دیگه دوباره مدرسه
و منی که غذا مو نخوردمکلییییی کار دارم عصری ازمون و کوییز
چطور خودمو به کلاس فردا عصر برسونم
فردا عصر امتحان ادبیاتهعه
-
کاش زمان ساکن می شد
من کارامو می کردم بعد ادامه می داد