هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
یبار دان کبیر بازی میکردیم
دخترخالم باخت حرصی شد
کفشای مارو انداخت تو گل
من همیشه رو وسایلم حساااس بودم
گفتم اوناروو میشوریییی وگرنه دگ بازیت نمیدیم
از ترسش شست
ولی قیافش یادم نمیره
️
-
وقتی کتاب مشاورانتوانتخاب فعل مشکل داره من چی بگم
-
یادمه ی دسشویی عمومی بود نزدیک خونمون...
سیگاریا همش اونجا سیگار می کشیدن...
بعضی وقتام تا ته نمی کشیدن...
ی بار منو داداشم وسوسه شدیم کبریت برداشتیم رفتیم ی دونه مگنا نصف و نیمه برداشتیم روشنش کردیم .و...
زدیم بر بدن... -
پاییز و زمستون ک تموم میشن من ده سانت میاد رو قدم
چون حتی اگ کنار بخاری بشینم هم از شدت سرما سرم لای کتفمه:/// -
@Farzam-Yousefi
جمله اولت به حرف بزرگترا میخورد تا خود واقعی ات
مرد حسابی کلمه خستگی هنوز برای من و تو ای که از محنت جهان هیچ ندانستیم ، هیچ معنی نداره که...... -
یادمه ی دسشویی عمومی بود نزدیک خونمون...
سیگاریا همش اونجا سیگار می کشیدن...
بعضی وقتام تا ته نمی کشیدن...
ی بار منو داداشم وسوسه شدیم کبریت برداشتیم رفتیم ی دونه مگنا نصف و نیمه برداشتیم روشنش کردیم .و...
زدیم بر بدن...MohsenTaheri وسوسه شدین؟
عجب -
@First در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@haniehno ها ببینم چی میشه
بین ترکها باشین زود یادمیگیرین
یعنی مجبورین که یادبگیرین_F_SSU_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@First در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@haniehno ها ببینم چی میشه
بین ترکها باشین زود یادمیگیرین
یعنی مجبورین که یادبگیریناون که صد البته برا هر زبانی اینطوره. منتها بینشون قرار گرفتنه مهمه که ببینیم چی میشه
-
@haniehno
شما هر چقدر کاظم رو میشناسی چند برابرش کن
ما خانوادگی از طرف خود همین قلم چی(با دستای خود کاظم قلم چی) چند بار لوح گرفتیم
داوشیمه اینطوری صداش میکنم -
یبارم با متکا همدیگه رو میزدیم یجور جنگ بازی
️
بعد یکی از متکا ها سنگین بود خورد ب سر من سرم خورد ب دیوار
قرار بود محکم نزنیم از اول
من گفتم بازی نمیکنم ناراحت شدم ( اونا پسر بودن ما دختر)
بعد برا اینک بازی کنم گفت تو بالش بزن ب سرمن
منم گفتم زورم اونقد نیست بعدش سرت بخوره تو دیوار
هیچی من میزدمش اون خودش سرشو میکوبید ب دیوار
️
-
_Biliifti_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
maryam111
تو هنوز زنده ای?@chakisaldva
amir ahmadi شما دوتا کم بودید اینم اضافه شد؟
متاسفانه هنوز زندماز سانیا هم مثل تو بدم میومد،ناظم شد
عه خب خداروشکر
روالی؟!
قربونت بدی نیست میگذره
تو چطوری؟maryam111 این پیام برای ۴۱ دقیقه پیش
شاید الان نباشی -
یادمه ی دسشویی عمومی بود نزدیک خونمون...
سیگاریا همش اونجا سیگار می کشیدن...
بعضی وقتام تا ته نمی کشیدن...
ی بار منو داداشم وسوسه شدیم کبریت برداشتیم رفتیم ی دونه مگنا نصف و نیمه برداشتیم روشنش کردیم .و...
زدیم بر بدن...MohsenTaheri
اییییی
️
-
اخر این همه این بغض ها جمع شد
الان حسابی گریه کردم. و دارم گریه می کنمحالم به شدت بده
هرچی جلو شو گرفتم نشد.
حس خفگی دارم. نمی تونم برم یک جا بلند گریه کنمهمین اولی کار بریدم بدجورم بریدم
من بدنم تحمل نداره خب چه کارش کنم -
@M-Shajarian
خستگی يا بلوغ فکری ربطی به سن نداره...
گاها خیلی ها زود بزرگ میشن
شاید این تصویر بیانگر کامل حرفم باشه
-
@Hamed-s
__chakisaldva__
amir ahmadi
دایی ی دانمارکی گفتم ریختین سرم این ببین چی میگه@Soniaaa
️