هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Farzam-Yousefi فقط اون دسته نبودن
کسی که خبرهای کلاسو بیرون میبره به اصطلاح آنتن وقتی کارشو بندازه گردن تو حالت خیلی بد میشه
با اینکه ۳ سال نماینده و شاگرد اول بودم یه بار اینکارو نکردم...@Elham650
من بچه مثبت کلاس بودم و خیلی درس خون
به طوری که عکسمو بنر کردن توی مدرسه زدن
بگذریم و بریم سر اصل مطلب
ما دوتا اکیپ توی کلاسمون داشتیم
یکیشون بد نبود یعنی اذیت کن نبود
ولی اون یکی اکیپ خیلی اذیت میکردن
و قاعدتا توی کلاس خیلی حرف میزدن
مدیر بخاطر اینکه اتصال این پنچ نفر رو قطع کنه منه صاف گذاشت وسط اینا
یعنی پشتم زینب
جلوم تسنيم و ریحانه
بغل دستیم سارا
اون طرفم ایدا
این اکیپ انقدر منو اذیت کردن و واقعا فشار روحی بهم وارد میشد گاها علنا حتی جلوی معلم هم مراعات نمیکردن و آزارو اذیت خودشون رو داشتن
ولی من هیچ وقت هیچی به هیچ کس نگفتم
دوران بدی بود -
MohsenTaheri
اوم من یادم نمیاد ولی مامانم میگ بچه بودی ب بخاری دس میزدی ( مامانم درس میخوند من با مامانبزرگم میموندم)
برا اینک دس نزنی یبار ول کرده بود بری سمتش ک بفهمی دااغه ( چون شرایط بدنی مامانبزرگم جوری نیس دم ب دیقه بیاد دنبال بچه ) و کل دستت یکماه تاول زد
ولی ب عنوان تنبیه ن@Soniaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
MohsenTaheri
اوم من یادم نمیاد ولی مامانم میگ بچه بودی ب بخاری دس میزدی ( مامانم درس میخوند من با مامانبزرگم میموندم)
برا اینک دس نزنی یبار ول کرده بود بری سمتش ک بفهمی دااغه ( چون شرایط بدنی مامانبزرگم جوری نیس دم ب دیقه بیاد دنبال بچه ) و کل دستت یکماه تاول زد
ولی ب عنوان تنبیه ن
جاش تا ابد نمونده که؟؟؟ -
@Elham650 شاید
-
@Elham650 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
MohsenTaheri وسوسه شدین؟
عجببچه بودیم اونموقع... این زهرماریا معمولا قوطیاشون قشنگه بعد همینجوری پرت میکردن کنار جاده.. منم جذب قوطیاشون میشدم... ی بار توی یکیشون چن قطره مونده بود...
زدم بر بدن..
خیلی تلخ بود فک کنم فاسد شده بود...MohsenTaheri
من بوی سیگار میخوره به مشامم سرفم میگیره درحدی که معدم میخواد بیاد تو دهنم -
ولی من بعضی چیزارو تلافی میکنم تو جای درستش اینم دس من نیس
یعنی یجور بعضی مواقع از دلخوریم میگذرم بعضی مواقع نمیگذرم
ولی کسی ک بخواد اذیتم کنه میفته تو بازیه شلیک سخنان و خب تقصیر خودش بوده -
@Narges-MAT
ببنید جیزی که هست
مامان و بابام معلم بودند
ونمی خواند قبول کنند که مدرسه داره همه وقت و ذهنم و میگرهچندین بار حتی از پارسال از وقتی حضوری شد بهشون میگم ولی خیلی زیر بار نمی رند و قبول ندارند
حتی بابام توقع داره هم برای مدرسه نمره های امتحانام خوب باشه هم برای کنکور بخونم.
وقتیم می بینم که نمی تونم تحمل کنم و بدنم نمی تونه با شرایط کنار بیاد ناراحت می شم که اونا هم ناراحت کردم. اخه هروقت بابام میبنه خوابم برده
میگه مگه درس نداره
منم با اینکه هنوز نخوابیدم و صداشو می شنوم دلم می سوزه از این حال و روزس که دارم از این شرایطی که نمی تونم بخونم حداقل اونا رو خوشحال کنم.واقعا بدنم نمی تونه تحمل کنه
-
یچی میگم ادامشم نمیدم
یکاری نکنین بعداینکه نتایج اومد چ خوب چ بد
وقتی برمیگردین به قبل نگاه میکنین تهش زل بزنین به خودتون تواینه بگین:اینهمه خودموحرصص دادم.اینهمه همه چی برام مهم بود. اینهمه خودموتحت فشارگذاشتم.که چی؟!
.
5سال ازبهترین روزاموپاش باختم:))
دیگه خودتون میدونین رفقا... -
@Soniaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
MohsenTaheri
اوم من یادم نمیاد ولی مامانم میگ بچه بودی ب بخاری دس میزدی ( مامانم درس میخوند من با مامانبزرگم میموندم)
برا اینک دس نزنی یبار ول کرده بود بری سمتش ک بفهمی دااغه ( چون شرایط بدنی مامانبزرگم جوری نیس دم ب دیقه بیاد دنبال بچه ) و کل دستت یکماه تاول زد
ولی ب عنوان تنبیه ن
جاش تا ابد نمونده که؟؟؟MohsenTaheri
نه ولی بجاش ی گل سرخ دارم رو دستم برا هفت پشتم بسه همه فک میکنن طوری شده -
@N-n-good در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Ansel
من چندبار سعی کردم بنویسم ولی نیمه کاره موندسعی کن زودتر بنویسی که حسش نیفته
-
@Narges-MAT
ببنید جیزی که هست
مامان و بابام معلم بودند
ونمی خواند قبول کنند که مدرسه داره همه وقت و ذهنم و میگرهچندین بار حتی از پارسال از وقتی حضوری شد بهشون میگم ولی خیلی زیر بار نمی رند و قبول ندارند
حتی بابام توقع داره هم برای مدرسه نمره های امتحانام خوب باشه هم برای کنکور بخونم.
وقتیم می بینم که نمی تونم تحمل کنم و بدنم نمی تونه با شرایط کنار بیاد ناراحت می شم که اونا هم ناراحت کردم. اخه هروقت بابام میبنه خوابم برده
میگه مگه درس نداره
منم با اینکه هنوز نخوابیدم و صداشو می شنوم دلم می سوزه از این حال و روزس که دارم از این شرایطی که نمی تونم بخونم حداقل اونا رو خوشحال کنم.واقعا بدنم نمی تونه تحمل کنه
@jahad-128 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Narges-MAT
ببنید جیزی که هست
مامان و بابام معلم بودند
ونمی خواند قبول کنند که مدرسه داره همه وقت و ذهنم و میگرهچندین بار حتی از پارسال از وقتی حضوری شد بهشون میگم ولی خیلی زیر بار نمی رند و قبول ندارند
حتی بابام توقع داره هم برای مدرسه نمره های امتحانام خوب باشه هم برای کنکور بخونم.
وقتیم می بینم که نمی تونم تحمل کنم و بدنم نمی تونه با شرایط کنار بیاد ناراحت می شم که اونا هم ناراحت کردم. اخه هروقت بابام میبنه خوابم برده
میگه مگه درس نداره
منم با اینکه هنوز نخوابیدم و صداشو می شنوم دلم می سوزه از این حال و روزس که دارم از این شرایطی که نمی تونم بخونم حداقل اونا رو خوشحال کنم.واقعا بدنم نمی تونه تحمل کنه
یه مشاور باید باهاشون صحبت کنه
-
تنبیهات ومنطقای والدین بقیه
vs
منکه مامانم عروسکاموتنبیه میکرد بامن بازی نکنن من ازغصه میترکیدم -
من در ایام کودکی با دوستم داشتم حرف میزدم بعد همینطوری سنگ پرت میکردم میخورد به در و دیوار تو حیاط البته.
یه پاره آخر برداشتم محکم زدم به در کمونه کرد خورد تو سر دوستم
️
نزدیک بود سرش بشکنه@Elham650
من دارک زیاد دارم
خاطراتم نصفشون رو خودم ساختم
و نصفشونم افراد دیگه واسم ساختن
خاطرات بد روهم بقیه برام ساختن
شایدم خودم باعث شدم بقیه این کار رو بکنن
اما درکل
از همون خاطرات بد هم چیزای زیادی و تجربه های زیادی یاد گرفتم
گاهی میگم
اگر قرار بود این تجربه ها سر خواهرم یا فرزند ایندم بیاد بهتر که خودم تجربشون کردم و به اونا تجربمو بگم -
تنبیهات ومنطقای والدین بقیه
vs
منکه مامانم عروسکاموتنبیه میکرد بامن بازی نکنن من ازغصه میترکیدممهشید حسن زاده 0
خیلی دوس دارم ببینم مامانتو
سلام برسون -
@N-n-good خاطرات ک ن
ولی کاراییو ک پدر و مادرم انجام میدن و باعث میشد ک من ب عنوان بچه اشون اذیت بشم و مینویسم
و احساسمو تو اون لحظه با تاریخ میارم رو کاغذ
ک یادم باشه وقتی بچه دار شدم
نکنه خودم همون کارو انجام بدم و دل بچه ام بشکنه:)) -
@Elham650
من بچه مثبت کلاس بودم و خیلی درس خون
به طوری که عکسمو بنر کردن توی مدرسه زدن
بگذریم و بریم سر اصل مطلب
ما دوتا اکیپ توی کلاسمون داشتیم
یکیشون بد نبود یعنی اذیت کن نبود
ولی اون یکی اکیپ خیلی اذیت میکردن
و قاعدتا توی کلاس خیلی حرف میزدن
مدیر بخاطر اینکه اتصال این پنچ نفر رو قطع کنه منه صاف گذاشت وسط اینا
یعنی پشتم زینب
جلوم تسنيم و ریحانه
بغل دستیم سارا
اون طرفم ایدا
این اکیپ انقدر منو اذیت کردن و واقعا فشار روحی بهم وارد میشد گاها علنا حتی جلوی معلم هم مراعات نمیکردن و آزارو اذیت خودشون رو داشتن
ولی من هیچ وقت هیچی به هیچ کس نگفتم
دوران بدی بود -
@N-n-good در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Ansel میدونی حس میکنم نمیتونم احساساتمو رو کاغذ بیارم
عا خب این درسته
ولی همین که یه متنی یه جمله ای
حتی یه شعری یا عکسی یه جای مخصوص داشته باشی
که بعد دیدنش
احیانا اون خاطره ای که توی اتفاقات روز مره از ذهنت میره بیاد تو ذهنت کافیه
در واقع بنظرم یه محرکه
واسه فراموش نکردن اون ذوق یا حتی ناراحتی اون لحظه