هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@N-n-good در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Ansel میدونی حس میکنم نمیتونم احساساتمو رو کاغذ بیارم
عا خب این درسته
ولی همین که یه متنی یه جمله ای
حتی یه شعری یا عکسی یه جای مخصوص داشته باشی
که بعد دیدنش
احیانا اون خاطره ای که توی اتفاقات روز مره از ذهنت میره بیاد تو ذهنت کافیه
در واقع بنظرم یه محرکه
واسه فراموش نکردن اون ذوق یا حتی ناراحتی اون لحظه -
@N-n-good خاطرات ک ن
ولی کاراییو ک پدر و مادرم انجام میدن و باعث میشد ک من ب عنوان بچه اشون اذیت بشم و مینویسم
و احساسمو تو اون لحظه با تاریخ میارم رو کاغذ
ک یادم باشه وقتی بچه دار شدم
نکنه خودم همون کارو انجام بدم و دل بچه ام بشکنه:))ramses kabir جالبه
-
@jahad-128
درکت می کنم :))) اگه مدرست دولتیه که بیشتر
ولی آخرش قشنگه پس بمون پای اهدافت ...
۱۱,۱۲ سال ازعمرمون رو گذاشتیم پای این میز و صندلی ها .نباید این دم آخری جا بزنیاخه دلم برای همینا می سوزه
برای همین ها برای قول های که به یک معلم دادممس تونم بگم بخش زیاد تلاشام به خاطر قول هایی که بهشون دادم
این همه سال کلی سختی رو تحمل کردم
حتی شرایط سختی که خانوادمم بهم امید نداشتن تلاش کردم و موفق شدماما وقتس می بینم این طور داره انرژی و وقتم میره واقعا گریم میگره. دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم. دوهقته هست هی خودمو اروم می کنم ولی نشد
-
من هیچوقت چیزیو ننوشتم یا ادامش ندادم چون مامانم میره میخونه مطمعنم و خوشم نمیاد
️
-
@N-n-good خاطرات ک ن
ولی کاراییو ک پدر و مادرم انجام میدن و باعث میشد ک من ب عنوان بچه اشون اذیت بشم و مینویسم
و احساسمو تو اون لحظه با تاریخ میارم رو کاغذ
ک یادم باشه وقتی بچه دار شدم
نکنه خودم همون کارو انجام بدم و دل بچه ام بشکنه:))ramses kabir در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@N-n-good خاطرات ک ن
ولی کاراییو ک پدر و مادرم انجام میدن و باعث میشد ک من ب عنوان بچه اشون اذیت بشم و مینویسم
و احساسمو تو اون لحظه با تاریخ میارم رو کاغذ
ک یادم باشه وقتی بچه دار شدم
نکنه خودم همون کارو انجام بدم و دل بچه ام بشکنه:))یکی از ویژگی های مثبت نسل جدید همینه
-
@Elham650 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
MohsenTaheri نههههه وای
بچگی من از همتون تلخ تر بوده...
تازه جاهای بدشو نگفته م...
کلی دعوا...کلی فحش... کلی تنبیه...
ولی باعث رشدم شدن... ن پسرفت...MohsenTaheri
همچنین
میخواستم بگم شما باز پسر بودین ولی پشیمان شدم -
@N-n-good در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Ansel میدونی حس میکنم نمیتونم احساساتمو رو کاغذ بیارم
عا خب این درسته
ولی همین که یه متنی یه جمله ای
حتی یه شعری یا عکسی یه جای مخصوص داشته باشی
که بعد دیدنش
احیانا اون خاطره ای که توی اتفاقات روز مره از ذهنت میره بیاد تو ذهنت کافیه
در واقع بنظرم یه محرکه
واسه فراموش نکردن اون ذوق یا حتی ناراحتی اون لحظه -
@Soniaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من هیچوقت چیزیو ننوشتم یا ادامش ندادم چون مامانم میره میخونه مطمعنم و خوشم نمیاد
️
اره یکی از دلایلم اینه که کسی نبینه یوقت
-
مهشید حسن زاده 0
خیلی دوس دارم ببینم مامانتو
سلام برسون@Soniaaa
سلامت باشی
میدونی چون ازشیطنت من تنبیه میشدن
حس میکردم بهشون ظلم کردم -
MohsenTaheri هومم متاسفم
ولی خوشحالم که باعث رشد بوده نه پسرفت@Elham650
خاطره بد زیاده
بعد فقط هم به کودکی منتهی نمیشه
حرفم واسه گفتن زیاده...
ولی از همین چیزا یاد گرفتم من مثل بقیه نباشم شاد باشم حتی بی دلیل -
@N-n-good خاطرات ک ن
ولی کاراییو ک پدر و مادرم انجام میدن و باعث میشد ک من ب عنوان بچه اشون اذیت بشم و مینویسم
و احساسمو تو اون لحظه با تاریخ میارم رو کاغذ
ک یادم باشه وقتی بچه دار شدم
نکنه خودم همون کارو انجام بدم و دل بچه ام بشکنه:))ramses kabir
چقدر خوب...
من همیشه هر کاری میکنم اول خودمو جای اون طرف مقابل میزارم و ببینم از چه حرفی خوشش میاد یا حتی رفتار
که اونو انجام بدم یا ندم
و خب باعث شده به عواطف دیگران خیلی بها بدم
نمیگم بده اما زیاد خوب هم نیست
البته این درمورد فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر متمایز.... -
@Narges-MAT عه عکس منم...
این اتفاق یبار واسم افتاد من آدم صبوریم دیر عصبانی میشم ولی آخرای بهمن بود فکر کنم ،از دست یکیشون خیلی عصبانی شدم واقعا اذیت می کردن ناخودآگاه زدم تو گوشش
دبیر دید و داستان شد...
تامام
️
-
اینکه صدا جیغ ممتد و ترسناک اومد از بیرون
مامان و داداشم رفتن بیرون و دیگ نیومدن
ترسناکه :/// -
اینکه صدا جیغ ممتد و ترسناک اومد از بیرون
مامان و داداشم رفتن بیرون و دیگ نیومدن
ترسناکه :/// -
@Elham650 این روزا این چیزا بدتر ادمو میترسونه
-
@Elham650 این روزا این چیزا بدتر ادمو میترسونه
-
@jahad-128 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Narges-MAT
ببنید جیزی که هست
مامان و بابام معلم بودند
ونمی خواند قبول کنند که مدرسه داره همه وقت و ذهنم و میگرهچندین بار حتی از پارسال از وقتی حضوری شد بهشون میگم ولی خیلی زیر بار نمی رند و قبول ندارند
حتی بابام توقع داره هم برای مدرسه نمره های امتحانام خوب باشه هم برای کنکور بخونم.
وقتیم می بینم که نمی تونم تحمل کنم و بدنم نمی تونه با شرایط کنار بیاد ناراحت می شم که اونا هم ناراحت کردم. اخه هروقت بابام میبنه خوابم برده
میگه مگه درس نداره
منم با اینکه هنوز نخوابیدم و صداشو می شنوم دلم می سوزه از این حال و روزس که دارم از این شرایطی که نمی تونم بخونم حداقل اونا رو خوشحال کنم.واقعا بدنم نمی تونه تحمل کنه
یه مشاور باید باهاشون صحبت کنه
@N-n-good
خب چی می خواد بشه
دوباره بر می گردم به چندین سال قبل سر ازمون ورددیم
و دوباره مقایسه کردن شروع میشهچند سال کار کردم که دیگه منو با کسی مقایسه نکردن
اگر الان این رو مطرح کنم که نمی تونم می ترسم دوباره شروع بشه
چطور هم ملاسایات می تونن برن مدرسه تو نمی تونی
و من بشدت از مقایسه بدم میاد می ترسم این طوری بشه.