درگیری عاطفی سال کنکور...
-
به نظرم ارتباط با جنس مخالف در حد دوستی خوبه
اما اگه به رل و این چیزا کشیده شه نیم ساعت نیم ساعت میشه خیلی ساعت به خودت میای سر جلسه کنکوری -
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشه@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشهسلام شبتون رنگی رنگی؛
امیدوارم حالتون خوب باشه؛
راستش الان که دارم این پیام رو می نویسم؛ ساعت ۳:۵۳ شبه!
اول اینکه ببخشید راحت حرف میزنم؛ و دوم شخص خطاب میکنم؛ پیشاپیش معذرت میخوام؛
دوم اینکه؛
میدونی؛ من همینجوری به سرم زد یه لحظه بیام ببینم فردا کلاس داریم رفع اشکال یا نه؛ که شانست از بین این همه پست؛ پست تو رو دیدم؛ حرفای خودت و بقیه رو خوندم؛ بقیه درست میگفتنااااا؛ در این شکی نیست؛ ولی هر حرفی چه بسا درست؛ جا، زمان و نحوه گفتن خاص خودش رو داره؛ هر کاری کردم دلم نیومد رد بشم و چیزی نگم! هیعی...🧸
بگذریم
به نظرت چرا من الان بیدارم؟ :-)))
دلایل مختلفی داره:)
ولی به نوعی مثل مال توئه......
البته از طرف من واسه رفیق هاییه که دیگه ندارمشون و واسه تو واسه یه شخصیه که برات مهمه:)))))
ولی بازم فکر میکنم میتونم کمکت کنم:)
میدونی:)
راهکارش سادست؛ اینکه الان چی کار باید بکنی رو میگم:)
باید دوتایی با هم حلش کنید!:)
ببین درسته که اینکه دختر باشی یا پسر؛ طول و شدت رابطه تون؛ شرایط تون چه روحی چه خانوادگی و... همه مهمه اما فرقی توی راهکار نمیکنه؛
راه حل یکیه؛ اونم اینه که بشینی منطقی حرف بزنی با طرفت؛
ببین تا فردا صبح هم ماها هر چی بگیم؛ باز شما دو تا باس تصمیم بگیرید!
تو اگه نگرانی واقعاً بشین با خود طرفت صحبت کن؛ -
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشه@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشهببین غریبهِ آشنا:)
الان دو تا حالت واست پیش میاد؛
🧸 یک؛ میخوای واسه همیشه تموم کنی و فکر میکنی الان زمان درگیر شدن توی رابطه عاطفی نیست و میخوای بزاری بعداً به موقعش؛
دو؛ یا نه میخوای صرفاً به اوضاع تون سر و سامون بدی تا بتونی درس بخونی؛ ولی خب نمیخوای رابطه ات رو تموم کنی...
کدومش؟
جوابت مهمه؛
اگه حالت اوله که خب فرق داره ماجرا؛ اگه دومه هم فرق داره!
اما یکم در مورد دو تاشون میحرفم؛
در مورد حالت دوم؛ ببین آجی؛ یا حالا داداش؛ که البته فکر میکنم دختر باشین؛
یکم حرفام شاید به مضاقت خوش نیاد ولی ببخشید واسه خودت میگم:) دلم نمیخواد آسیب ببینی با اینکه نمیشناسمت؛ ولی تو هم جای دوستم:)
برو باهاش حرف بزن؛ بگو درسات برات مهمه؛ آیندت مهمه برات؛ میخوای درس بخونی محکم و میخوای واسه آیندت تلاش کنی؛ واسه همین من میخوام بیشتر برم دور درسا و شاید نشه هر روز حرف بزنیم! و ممکنه چند روز یه بار بشه حرف بزنیم؛ یا چون گفتی حضوری؛ چند روز یه بار حضوری همو ببینیم فقط؛ بگو من دخترم؛ نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم وقتی بهم پیام میدی نیام جواب بدم بهت؛ واسه همین ازت میخوام درکم کنی و کمکم کنی تا بتونم منم واسه آیندم تلاش کنم؛ بعد ببین واکنش اون چیه؛ چی میگه؛
اگه دراومد گفت که؛ نه تو میخوای ازم دور بشی؛ تو ازم خسته شدی؛ نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار و خلاصه از این دست حرفا زد؛
که ببخشید میگم ولی هنوز فکرش بچگونه است و به نظرم وقتی نمیتونه درکت کنه مطمئن باش بعد ها هم همینطوره و از همه مهم تر؛ یه همچین شخصی تو رو واسه خودش میخواسته؛ نه واسه خودت! خودش و خوشحالی خودش مهم تر از تو و خوشحالیته؛ پس دوستانه میگم بزاریش کنار با تموم سختی هاش؛
ببین کنار گذاشتن سخته؛ اینکه دلتنگی هاش عذابت میده سخته؛ ولی اینکه بدونی این کار درسته و به نفع هر دوتاتونه و انجامش ندی سخت تره؛ اینکه بدونی طرف مقابلت آدمی نیست که بشه بهش تکیه کرد و تو اصلن براش مهم نیستی و باز کنارش بمونی سخت تره؛
بگذریم؛ ولی اگه بعد حرفات؛ تو رو درک کرد؛ و تشویقت کرد؛ و خوشحال شد که تو میخوای درس بخونی؛ خوشحال شد که تو میخوای واسه آیندت تلاش کنی؛ و شروع کرد به انگیزه دادن و حتی بعد حرفاتون رو از اون به بعد به درس هات و پرسیدن حالت و اینا محدود کرد و مواظب بود که حواس تو رو از درس پرت نکنه؛ اینجا نمیگم که همسر خوبی میتونه برات باشه؛ ولی مطمئنم رفیق خیلی خوبیه که میفهمه تو رو و از موفقیت تو چشماش میدرخشه و بهت اهمیت میده:)این واسه حالت دوم؛
-
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشه@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشهاممم راستش اینو هم در نظر بگیر که این حرفای من با فرض اینه که شما رابطه تون جدیه و واقعاً برات خیلی مهمه طرف هااااا؛ وگرنه اگه اینطور نیست و صرفاً یه هم صحبته یا چه میدونم یه دوست معمولیه خب همون اول تموم کن باهاش و این همه کش و قوس نداره و این همه حرفای منو نادیده بگیر؛ این حرفای من واسه وقتیه که طرف مقابلت عزیزته؛ رفیقته؛ و کسیه که برات خیلی مهمه:)
بگذریم
در رابطه با حالت اول؛
به نظرم اول بشین با خودت فکر کن؛ بگو آخرش که چی؟:)
فکر کن ببین اگه اینجوری بمونین چی میشه؟ چه خوبی هایی داره؟ چه بدی هایی داره؟ چه شرایطی داره؟ اگه جدا بشین چی میشه؟ چه شرایطی داره؟ تموم حالت هایی ممکن رو توی ذهنت تداعی کن و به همه چی فکر کن:)
اصلاً یکم راستی تر اینکه؛ میدونی باید با خودت و طرف مقابلت صادق باشی توی اینجور مواقع؛ باید سعی کنی با عقلت تصمیم بگیری؛ این صداقت عجیب آرامش میاره برات بعد ها:)
واقعنی میگم هااا:)
فکر میکنم جدا از خیلی حرفایی که میشه بزنم؛ فکر میکنم مثال خودم رو بزنم بهتر بتونه کمکت کنه:) -
علم بزرگ ترین حقیقت هستی و عشق(به تعبیر متداول) بزرگ ترین دروغ آن است
نصیحتی از من به شماها -
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشه@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشههنوز که هنوزه وقتی برمیگردم عقب فکر میکنم؛ میگم خدایا چرا اون:) یعنی واقعنی اگه یکی یه وقتی به من میگفت از بین این همه آدم؛ اون با همه فرق میکنه؛ اون توئه ۲؛ اون رفیقت میتونه باشه هاااا میگفتم برو بابا:)
قصه نمیگم واس همین میرم سر آخرش:)
میدونی:)
من شاید ده بار رفتم؛ خداحافظی کردم با دلیل منطقی ولی باز با دلیل منطقی برمیگشتم پیشش
دست خودمون نبود هاااا:) ولی آخرش یه جوری میشد که یا من میومدم حرف میزدم یا اون میومد:)
دلیل همه این رفتن ها و اومدن ها این بود که با من با خودم صادق نبودم:)
راست میگم:) خودم از فکر کردن به اون فرار می کردم:)
دست خودم نبود اینم:) میترسیدم بهش فکر کنم:)
آخرش دلم رو زدم به دریا؛ گفتم من تا اینجا اومدم؛ اشتباه بود اومدنم تا این حد ولی حالا که اومدم جوری تلاش میکنم که اگه پس فردا برگشتم عقب رو نگاه کردم نگم فلان کار رو میتونستم انجام بدم ندادم؛ فلان راه رو میتونستم امتحان کنم ولی نکردم؛ نگم ای کاش یکم بیشتر واسه موندن کنارش تلاش می کردم....:)
زد به سرم:) این دفعه صادقانه با خودم فکر کردم؛ و آخرش به این نتیجه رسیدم که من میخوام رفیقم باشه:) میخوام بینش با همه آدما فرق بزارم:) میخوام با همدیگه از نو خودمون رو بسازیم:)
رفتم بهش گفتم احساسم رو:)
میدونی خواهری؛ احساس من به خانومِ ماه پیشونی واقعی بود؛ من واقعاً میخواستم رفیقم بشه!:) شاید اولاش اون یه هم صحبت معمولی بود و مثل بقیه که بهشون کمک می کردم به اونم کمک می کردم ولی از یه جایی به بعد؛ واقعاً از ته قلبم به عنوان رفیق میخواستمش:)
من خانومِ ماه پیشونی رو واسه یه روز؛ و یه سال؛ و ده سال نمیخواستم؛ میخواستم تا آخر عمر باهاش باشم:) کنارش باشم:)
به همین خدای مهربونِ بالا سریم که الان شاهده؛ و از دست من دلخوره و رو سیاهم پیشش...
به همین خدا قسم اگه پسر بود یا اگه من دختر بود نمیزاشتم از دستم بره؛ دست از سرش برنمیداشتم؛ به خدا میموندم کنارش:))) ★☆
هیعی...
بگذریم؛
بهش گفتم میخوام رفیقت باشم؛ و براش گفتم انتظاراتم رو؛ خواسته هام رو و خیلی چیزا رو...
اونم جوابش مثبت بود خدا رو شکر:)
چند تا شرط گذاشت؛ منم قبول کردم؛ اول از همه گفت باهام صادق باش:) و اگه مشکلی داره بگو تا حل کنیم:)
و منم راستشو گفتم:)
من واقعاً بدجور داشتم فکر می کردم:) نگران بودم:) دلم نمیخواست بهش آسیب بزنم:) دلم نمیخواست آیندش رو خراب کنم:) دلم میخواست بهترین ها رو داشته باشه:)
بهش گفتم؛ اونم گفت:)
گفتیم و گفتیم و گفتیم:)
از این گفتیم که من پسرم و اون دختر:)
از اینکه نمیتونیم حضوری هم رو ببینیم:)
از اینکه چون دختره اون و من پسرم؛ نمیشه راحت به هم زنگ بزنیم؛ راحت با هم حرف بزنیم؛ هر موقع دلمون خواست بحرفیم همه جا؛ نمیشد راحت احساساتمون رو بروز بدیم؛ نمیشد راحت وویس بدیم؛ نمیشد هر حرفی رو زد؛ باید حد میزاشتیم؛ منی که میگفتم خدا داره ما رو میبینه و اونی که میگفت اهورا مزدا ما رو میبینه:)
ما واقعاً رفیق میخواستیم باشیم؛ نه رل نه دوست دختر و دوست پسر و نه..... میخواستیم واقعاً رفیق باشیم!:)
گفتیم آخرش که چی؟ اصن گیرم بشه با هم بمونیم؛ بعدش؟:)
دو سال دیگه که اون خواست ازدواج کنه رو چیکار کنیم؟:)
گفتیم بعد اگه با هم بمونیم وابسته میشیم به هم! و اگه بعد ها قرار باشه به هر دلیلی مثل ناراضی بودن خانواده یا حتی ازدواج اون از هم جدا بشیم ضربه روحی بدی میخوریم:)
و اینکه مطمئناً اگه ازدواج می کرد من از ذهنش نمیرفتم و ممکن بود براش مشکل پیش بیاد:)
از طرفی خب منم آدمی نیستم که بترسم از چیزی:)
گفتم که من اگه بخوام باهات رفیق باشم؛ میام با خانوادت حرف میزنم هاااا؛ با خانواده خودم حرف میزنم هاااا؛ دلیلی نمیبینم واسه پنهان کردنش:) و اگه اطلاع هم میدادیم به خانواده هامون بازم بد میشد:)
هیعی...
هر راه و شرایطی رو که بگی ما فکر کردیم و بررسی کردیم:)
اینکه حد بزاریم؛ جمع ببندیم اسم همدیگه رو؛ هر حرفی نزنیم؛ کمتر ایموجی بزاریم؛ وویس بدیم؛ و....
ولی:)
ولی:)
ولی:)
آخرش به این نتیجه رسیدیم که با هم نباشیم بهتره:) حداقلش این بود که آسیب کمتری میدیدیم:)
هیعی خدا از دست این هویججج؛گگگگگگگگگ امیدوارم هیچ وقت این پیام رو نبینی هویججج 🥲🫂🦯
-
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشه@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشهببین خواهری! من و اون منطقی حرف زدیم و بررسی کردیم همه چی رو و با هم حلش کردیم هر جوری که بود:)
و الان وقتی برمیگردیم به عقب نگاه میکنیم؛ حداقل اینه که ناراحت نمیشیم؛ شاید دلتنگ بشیم؛ شاید حسرت بخوریم؛ ولی خدا شاهده هر دفعه به گذشته برمیگردم و به خاطرات نگاه میکنم فقط لبخند به لبم میاد:) البته از حق نگذریم بعضی وقت ها هم که احساس تنهایی میکنم خیلی دلم براش تنگ میشه و جلوی خودم رو نمیتونم بگیرم و اشک میریزم:)
میدونی خواهری خوبیش اینجاست که دیگه اینجوری نیست که بگیم طرف نامرد بود؛ نمیخواست بمونه؛ تلاشی واسه موندن نکرد؛ براش مهم نبودم؛ طرف رفت با از ما بهترون و....
دیگه وجدان مون راحته؛ که تموم تلاشمون رو کردیم! ولی خب حکمت خدا چیز دیگه ای بود:)واسه همینم بهت پیشنهاد میکنم با خودت صادق باشی:) و به دوستتم پیشنهاد میکنم که با خودش صادق باشه و به دوتایی تون پیشنهاد میکنم با هم صادق باشین:)
و فکراتون رو بزارین رو هم؛ و ببینین چی درسته چی غلط:)
اگه واقعاً به این نتیجه رسیدی که موندنت کنارش اشتباهه؛ تمومش کن:)
میدونم درد داره:)
میدونم:)
ولی آینده خودت و اون رو خراب نکن اگه میدونی علیرغم همه خوبی های رابطه تون؛ موندنتون کنار هم چیزی جز وابستگی و دل مشغولی نمیاره و مضره:))) ★☆حرفام تموم:)
اوخ اوخ ساعت ۵ و نیم صبحه؛ خاک عالممم
ببخشید حس کردم حرفام میتونه کمکت کنه:)
شرمندم خیلی حرف زدم:)
ببخشید منو واقعاً اگه جایی از حدم گذشتم یا ناراحت تون کردم:)
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرین و از خدا براتون بهترین ها رو میخوام:)
شبتون رنگی رنگی!
خدانگهدارتون:) ★☆ -
@binahayat-binahayati
کاش منم با یکی رابطه داشتم
چیه خوووو
دوست دارم بدونم آدما چطوری عاش*ق میشنچه مزه ایه؟!
-
@binahayat-binahayati در درگیری عاطفی سال کنکور... گفته است:
اونایی که از رابطه تونستن بیان بیرون(یه رابطه واقعی نه از روی هوس و حال و هوای بقیه دوستان)
بگید چیکار کردید؟ که ضربه کمتر بخورید؟ چمیدونم
درستون خراب نشه
حالتون خراب کشههنوز که هنوزه وقتی برمیگردم عقب فکر میکنم؛ میگم خدایا چرا اون:) یعنی واقعنی اگه یکی یه وقتی به من میگفت از بین این همه آدم؛ اون با همه فرق میکنه؛ اون توئه ۲؛ اون رفیقت میتونه باشه هاااا میگفتم برو بابا:)
قصه نمیگم واس همین میرم سر آخرش:)
میدونی:)
من شاید ده بار رفتم؛ خداحافظی کردم با دلیل منطقی ولی باز با دلیل منطقی برمیگشتم پیشش
دست خودمون نبود هاااا:) ولی آخرش یه جوری میشد که یا من میومدم حرف میزدم یا اون میومد:)
دلیل همه این رفتن ها و اومدن ها این بود که با من با خودم صادق نبودم:)
راست میگم:) خودم از فکر کردن به اون فرار می کردم:)
دست خودم نبود اینم:) میترسیدم بهش فکر کنم:)
آخرش دلم رو زدم به دریا؛ گفتم من تا اینجا اومدم؛ اشتباه بود اومدنم تا این حد ولی حالا که اومدم جوری تلاش میکنم که اگه پس فردا برگشتم عقب رو نگاه کردم نگم فلان کار رو میتونستم انجام بدم ندادم؛ فلان راه رو میتونستم امتحان کنم ولی نکردم؛ نگم ای کاش یکم بیشتر واسه موندن کنارش تلاش می کردم....:)
زد به سرم:) این دفعه صادقانه با خودم فکر کردم؛ و آخرش به این نتیجه رسیدم که من میخوام رفیقم باشه:) میخوام بینش با همه آدما فرق بزارم:) میخوام با همدیگه از نو خودمون رو بسازیم:)
رفتم بهش گفتم احساسم رو:)
میدونی خواهری؛ احساس من به خانومِ ماه پیشونی واقعی بود؛ من واقعاً میخواستم رفیقم بشه!:) شاید اولاش اون یه هم صحبت معمولی بود و مثل بقیه که بهشون کمک می کردم به اونم کمک می کردم ولی از یه جایی به بعد؛ واقعاً از ته قلبم به عنوان رفیق میخواستمش:)
من خانومِ ماه پیشونی رو واسه یه روز؛ و یه سال؛ و ده سال نمیخواستم؛ میخواستم تا آخر عمر باهاش باشم:) کنارش باشم:)
به همین خدای مهربونِ بالا سریم که الان شاهده؛ و از دست من دلخوره و رو سیاهم پیشش...
به همین خدا قسم اگه پسر بود یا اگه من دختر بود نمیزاشتم از دستم بره؛ دست از سرش برنمیداشتم؛ به خدا میموندم کنارش:))) ★☆
هیعی...
بگذریم؛
بهش گفتم میخوام رفیقت باشم؛ و براش گفتم انتظاراتم رو؛ خواسته هام رو و خیلی چیزا رو...
اونم جوابش مثبت بود خدا رو شکر:)
چند تا شرط گذاشت؛ منم قبول کردم؛ اول از همه گفت باهام صادق باش:) و اگه مشکلی داره بگو تا حل کنیم:)
و منم راستشو گفتم:)
من واقعاً بدجور داشتم فکر می کردم:) نگران بودم:) دلم نمیخواست بهش آسیب بزنم:) دلم نمیخواست آیندش رو خراب کنم:) دلم میخواست بهترین ها رو داشته باشه:)
بهش گفتم؛ اونم گفت:)
گفتیم و گفتیم و گفتیم:)
از این گفتیم که من پسرم و اون دختر:)
از اینکه نمیتونیم حضوری هم رو ببینیم:)
از اینکه چون دختره اون و من پسرم؛ نمیشه راحت به هم زنگ بزنیم؛ راحت با هم حرف بزنیم؛ هر موقع دلمون خواست بحرفیم همه جا؛ نمیشد راحت احساساتمون رو بروز بدیم؛ نمیشد راحت وویس بدیم؛ نمیشد هر حرفی رو زد؛ باید حد میزاشتیم؛ منی که میگفتم خدا داره ما رو میبینه و اونی که میگفت اهورا مزدا ما رو میبینه:)
ما واقعاً رفیق میخواستیم باشیم؛ نه رل نه دوست دختر و دوست پسر و نه..... میخواستیم واقعاً رفیق باشیم!:)
گفتیم آخرش که چی؟ اصن گیرم بشه با هم بمونیم؛ بعدش؟:)
دو سال دیگه که اون خواست ازدواج کنه رو چیکار کنیم؟:)
گفتیم بعد اگه با هم بمونیم وابسته میشیم به هم! و اگه بعد ها قرار باشه به هر دلیلی مثل ناراضی بودن خانواده یا حتی ازدواج اون از هم جدا بشیم ضربه روحی بدی میخوریم:)
و اینکه مطمئناً اگه ازدواج می کرد من از ذهنش نمیرفتم و ممکن بود براش مشکل پیش بیاد:)
از طرفی خب منم آدمی نیستم که بترسم از چیزی:)
گفتم که من اگه بخوام باهات رفیق باشم؛ میام با خانوادت حرف میزنم هاااا؛ با خانواده خودم حرف میزنم هاااا؛ دلیلی نمیبینم واسه پنهان کردنش:) و اگه اطلاع هم میدادیم به خانواده هامون بازم بد میشد:)
هیعی...
هر راه و شرایطی رو که بگی ما فکر کردیم و بررسی کردیم:)
اینکه حد بزاریم؛ جمع ببندیم اسم همدیگه رو؛ هر حرفی نزنیم؛ کمتر ایموجی بزاریم؛ وویس بدیم؛ و....
ولی:)
ولی:)
ولی:)
آخرش به این نتیجه رسیدیم که با هم نباشیم بهتره:) حداقلش این بود که آسیب کمتری میدیدیم:)
هیعی خدا از دست این هویججج؛گگگگگگگگگ امیدوارم هیچ وقت این پیام رو نبینی هویججج 🥲🫂🦯
-
@Reza-Jelvian یعنی من سه ساعت الکی قلبم پر اکلیل شد '-' یعنی من سه ساعت دارم رمان لیلی مجنون میخونم باهم کات کردید خدا شاهده انتظار داشتم بگی رفتیم با خانواده هامون حرف زدیم
Patima Moinaldini داستانت خیلی غم انگیز بود ولی یاد اهنگ ای لاو یو بیلی ایلیش افتادم دو دوستی ک عاشق هم بودن اما هیچ وقت نتونستن ک باهم باشن ؛////
-
@Reza-Jelvian یعنی من سه ساعت الکی قلبم پر اکلیل شد '-' یعنی من سه ساعت دارم رمان لیلی مجنون میخونم باهم کات کردید خدا شاهده انتظار داشتم بگی رفتیم با خانواده هامون حرف زدیم
Patima Moinaldini
سلام صبحتون به قشنگی لبخند های خدا:)
امیدوارم حالتون خوب باشه؛
اممم راستش خب نمیدونم دقت کردید بین حرفام گفتم من خدا رو شاهد میبینم و اون اهورا مزدا:)
خانومِ ماه پیشونی زرتشتی بودن و من مسلمون؛ و خب باز از طرف من یه چیزی؛ ولی اگه خانواده اون میفهمیدن که من مسلمونم و پسرم و میخوایم رفیق باشیم (خانواده ها که نمیدونن ما واقعاً میخواستیم رفیق باشیم؛ اونا میزدن جاده خاکی و هزار تا فکر ناجور می کردن و.... دیگه بله:)) به معنای واقعی کلمه افتضاح میشد اوضاع واسه ایشون:)
ایشون همینجوری گوشیش چک میشد؛ و بیرون زیاد نمیزاشتن بره؛ اگه میفهمیدن خانوادش؛ خیلی خیلی خیلی بد میشد؛یه سری اتفاقا افتاده بود قبلاً برای خانوم ماه پیشونی که اعتماد خانوادش سر یه سوء تفاهم و (نامردیه دوست بچگی ایشون)کامل از بین رفت و اگه من میرفتم حرف بزنم واقعاً نمیدونم تا چه حد اوضاع میتونست داغون بشه:) چون عملاً خواهر و برادراش...هیعی بیخیال بابا:)
به وقتایی بعضی به هم نرسیدن ها از بعضی به هم رسیدن ها هم خیلی قشنگ تره:) ★☆
اونقدر بهم کمک کردن که واقعاً مدیونشونم:)
امیدوارم یه رفیق که واقعاً جفت تون باشه خدا بهتون بده یا اگه داده براتون نگهش داره و رفاقت تون پایدار باشه:) بهترین ها برای شما:) ★☆ -
Patima Moinaldini داستانت خیلی غم انگیز بود ولی یاد اهنگ ای لاو یو بیلی ایلیش افتادم دو دوستی ک عاشق هم بودن اما هیچ وقت نتونستن ک باهم باشن ؛////
Patima Moinaldini
غم انگیز؟:)
اگه به این میگی غم؛ باید بهت بگم که از اون غم هاست که از هزار تا شادی بیشتر شیرینه واسم:)
هیعی:)
یه آهنگی داره بیلی؛ همون که توش میگه:)And All My Love Could never bring you home
And I have to let you Go:) -
Patima Moinaldini داستانت خیلی غم انگیز بود ولی یاد اهنگ ای لاو یو بیلی ایلیش افتادم دو دوستی ک عاشق هم بودن اما هیچ وقت نتونستن ک باهم باشن ؛////
Patima Moinaldini
یه جا شاعر میگفت: و او جایش خالی خواهد ماند و جای خالی اش از تموم آن هایی که هستند زیباتر است:)
همین جا رو میگفت:)
ببخشید اول صبحی اذیت تون کردم؛ -
علم بزرگ ترین حقیقت هستی و عشق(به تعبیر متداول) بزرگ ترین دروغ آن است
نصیحتی از من به شماها@Scientist-20
-
@binahayat-binahayati
کاش منم با یکی رابطه داشتم
چیه خوووو
دوست دارم بدونم آدما چطوری عاش*ق میشنچه مزه ایه؟!
D Oo دلم میخاد مثه قدیما فقط بتونم دو ساعت بدون دردسر درس بخونم
مغز و ذهن قلبتو بده به من
من میدم به تو -
Patima Moinaldini
غم انگیز؟:)
اگه به این میگی غم؛ باید بهت بگم که از اون غم هاست که از هزار تا شادی بیشتر شیرینه واسم:)
هیعی:)
یه آهنگی داره بیلی؛ همون که توش میگه:)And All My Love Could never bring you home
And I have to let you Go:) -
@Reza-Jelvian حرفی ندارم قشنگ بود یاد پایان سریال بیست و یک بیست پنج ساله افتادم ک نمیدونستی تلخه یا شیرینه
واسه من شخصا داستان تلخی بود
ولی این تلخی واسه تو شیرینه بازم قشنگهPatima Moinaldini
میدونید؛ حالا اینا رو گفتم؛ غمش به کنار؛ من واسه درد و دل نگفتم اینا رو؛ اصل حرف من رو امیدوارم فراموش نکنید؛
من اینا همه رو گفتم؛ که بگم هم واسه خودتون هم واسه دیگران ارزش قائل باشید؛ بعضی وقت ها نیازه یه چیزای خوبی رو از دست بدی تا چیزای خیلی خوب تری رو به دست بیاری!:)
الان نمیدونم شاید تصور شما از من یه آدم افسرده باشه و...
نه! درسته که ناراحتم به خاطر اینکه رفیقم رو از دست دادم؛ و خیلی وقت ها دلم تنگ میشه براش؛ و خیلی وقت ها اگه می بود کنارم خیلی خوب می شد و واقعاً بعضی وقت ها احساس نیاز میکنم بهش؛ همونجوری که اونم مثل منه (طبق حرفای خودش که قبلاً گفته بود) ولی اتفاقاً این بهم کمک میکنه که حرکت کنم رو به جلو! من یا اون میتونستیم خودخواه باشیم و برامون بقیه و آینده مون مهم نباشه و به حرف دلمون گوش کنیم و با هم بمونیم تا هر وقت که شد؛ ولی این کارو نکردیم! چون برامون آینده همدیگه؛ حال همدیگه مهم بود؛ چون دیدیم اشتباه بود خواسته دل ما؛ چون دیدیم با هم بودنمون درست نیست؛ حداقل توی اون بازه زمانی! شاید اگه وقتی یکم بزرگتر میشدیم مثلاً چند سال دیگه هم رو دیدیم قضیه فرق می کرد؛ و شاید حتی به هم میرسیدیم؛ ولی ما این همه از خودمون و دلمون نگذشتیم به خاطر هیچی!
تموم حرف من اینه!
من اگه الان درسام رو نخونم؛ اگه الان دست بکشم از زندگی؛ یکی از نتیجه هاش اینه که من به خودم و به خانوم ماه پیشونی بد کردم؛ نامردی کردم؛ توهین کردم! اگه من الان خراب کنم و جا بزنم؛ این یعنی برای هیچی ما از هم جدا شدیم؛ این یعنی برای هیچی ما خودمون رو اذیت کردیم؛ یعنی تموم از خودگذشتی و فداکاری هامون؛ تموم خندیدن هامون؛ تموم گریه هامون؛ تموم صبر کردنامون؛ تموم خاطرات مون حتی؛ همه و همه پوچ میشن!:)چرا اینو گفتم؟ چون این یه مصداق کوچیکه!
الان شمایی که داری از وقتت که میتونی بری فیلم ببینی آهنگ گوش کنی بری بیرون بگردی و خیلی کار های دیگه کنی رو میزنی به خاطر درست؛ خودت رو به زحمت میندازی واسه درست؛ از دوستات و آدما و چیز های مورد علاقه ات دور میشی به خاطر درست؛ این همه فداکاری میکنی؛ حالا این وسط اگه جا بزنی؛ اگه همه تلاشت رو واسه درست نکنی؛ اینجوری این همه فداکاری و عمری که گذاشتی و وقتی که گذاشتی و جوونیت و سختی هایی که کشیدی و.... اینا همه هیچ میشه؛ پوچ میشه؛ پس هیچ وقت دست از تلاش برندارین:)
نمیدونم آخرش چی میشه:)
ولی اینو میدونم که مطمئنم آرامش داریم آخرش؛ و آخر سر؛ سرمون رو میگیریم رو به خدا؛ رو به خودمون؛ رو به خانواده و همه؛ میگیم من تموم تلاشم رو کردم:) و عذاب وجدان نداریم:) شاید حسرت بخوریمااا ولی حداقل اینه که هر کاری از دستمون برمیومد رو کردیم:)
اما اما اما اینم یادتون نره که خدا داره این همه زحمت ها و تلاش تون رو و حتی کوتاهی هاتون رو میبینه؛ خودش حواسش به همه چیز هست؛ بهش اعتماد داشته باشین:) ★☆
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم:)
همین:) ★☆ -
Patima Moinaldini داستانت خیلی غم انگیز بود ولی یاد اهنگ ای لاو یو بیلی ایلیش افتادم دو دوستی ک عاشق هم بودن اما هیچ وقت نتونستن ک باهم باشن ؛////
Patima Moinaldini سلاممم دوست عزیز میشه پیوی بهم پیام بدی من تازه عضو الاخونه شدم گیج شدم
ممنون میشم کمکم کنی ازت چنتا سوال بپرسم:)
-
Patima Moinaldini
میدونید؛ حالا اینا رو گفتم؛ غمش به کنار؛ من واسه درد و دل نگفتم اینا رو؛ اصل حرف من رو امیدوارم فراموش نکنید؛
من اینا همه رو گفتم؛ که بگم هم واسه خودتون هم واسه دیگران ارزش قائل باشید؛ بعضی وقت ها نیازه یه چیزای خوبی رو از دست بدی تا چیزای خیلی خوب تری رو به دست بیاری!:)
الان نمیدونم شاید تصور شما از من یه آدم افسرده باشه و...
نه! درسته که ناراحتم به خاطر اینکه رفیقم رو از دست دادم؛ و خیلی وقت ها دلم تنگ میشه براش؛ و خیلی وقت ها اگه می بود کنارم خیلی خوب می شد و واقعاً بعضی وقت ها احساس نیاز میکنم بهش؛ همونجوری که اونم مثل منه (طبق حرفای خودش که قبلاً گفته بود) ولی اتفاقاً این بهم کمک میکنه که حرکت کنم رو به جلو! من یا اون میتونستیم خودخواه باشیم و برامون بقیه و آینده مون مهم نباشه و به حرف دلمون گوش کنیم و با هم بمونیم تا هر وقت که شد؛ ولی این کارو نکردیم! چون برامون آینده همدیگه؛ حال همدیگه مهم بود؛ چون دیدیم اشتباه بود خواسته دل ما؛ چون دیدیم با هم بودنمون درست نیست؛ حداقل توی اون بازه زمانی! شاید اگه وقتی یکم بزرگتر میشدیم مثلاً چند سال دیگه هم رو دیدیم قضیه فرق می کرد؛ و شاید حتی به هم میرسیدیم؛ ولی ما این همه از خودمون و دلمون نگذشتیم به خاطر هیچی!
تموم حرف من اینه!
من اگه الان درسام رو نخونم؛ اگه الان دست بکشم از زندگی؛ یکی از نتیجه هاش اینه که من به خودم و به خانوم ماه پیشونی بد کردم؛ نامردی کردم؛ توهین کردم! اگه من الان خراب کنم و جا بزنم؛ این یعنی برای هیچی ما از هم جدا شدیم؛ این یعنی برای هیچی ما خودمون رو اذیت کردیم؛ یعنی تموم از خودگذشتی و فداکاری هامون؛ تموم خندیدن هامون؛ تموم گریه هامون؛ تموم صبر کردنامون؛ تموم خاطرات مون حتی؛ همه و همه پوچ میشن!:)چرا اینو گفتم؟ چون این یه مصداق کوچیکه!
الان شمایی که داری از وقتت که میتونی بری فیلم ببینی آهنگ گوش کنی بری بیرون بگردی و خیلی کار های دیگه کنی رو میزنی به خاطر درست؛ خودت رو به زحمت میندازی واسه درست؛ از دوستات و آدما و چیز های مورد علاقه ات دور میشی به خاطر درست؛ این همه فداکاری میکنی؛ حالا این وسط اگه جا بزنی؛ اگه همه تلاشت رو واسه درست نکنی؛ اینجوری این همه فداکاری و عمری که گذاشتی و وقتی که گذاشتی و جوونیت و سختی هایی که کشیدی و.... اینا همه هیچ میشه؛ پوچ میشه؛ پس هیچ وقت دست از تلاش برندارین:)
نمیدونم آخرش چی میشه:)
ولی اینو میدونم که مطمئنم آرامش داریم آخرش؛ و آخر سر؛ سرمون رو میگیریم رو به خدا؛ رو به خودمون؛ رو به خانواده و همه؛ میگیم من تموم تلاشم رو کردم:) و عذاب وجدان نداریم:) شاید حسرت بخوریمااا ولی حداقل اینه که هر کاری از دستمون برمیومد رو کردیم:)
اما اما اما اینم یادتون نره که خدا داره این همه زحمت ها و تلاش تون رو و حتی کوتاهی هاتون رو میبینه؛ خودش حواسش به همه چیز هست؛ بهش اعتماد داشته باشین:) ★☆
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم:)
همین:) ★☆@Reza-Jelvian
" (: " حرمت داره نه لذت :|