هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
اونقدر از اول شروع کردیم به خوندنش آخرش اون لغت اولشو حفظ شدیم
-
کیه که این کتابارو جمع کنه؟
قطعا من نیستم بیخیال جای کسیو تنگ نکرده که -
@Hamid-s در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Hamid-s در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang
راستش سرم رو کوبوندم به تین تخت سرم باد کرد و درد دارهوای دده
یخ گذاشتین؟یخ کجا بود تو خوابگاه
خب برو بیرون هوا که سرده
یه سنگ بردار بزار روش
باد کنه خیلی بدتر میشه هاچرا حالا خوب نیستین
دیدی بعضی وقتا حوصله هیچی رو نداری؟
شب حال ندارم بخوابم/:
صبح با این که بیدار شدم حوصله ندارم از رو تختم بلند بشم/:
شکمم داره قاروقور میکنه ولی حوصله ندارم غذا بخورم/:
امروزم زبان داشتم هیچ قلطی نکرده بودم
خودم گفتم استاد برای اشد مجازات امادهامببخشینا ولی به نظرم شب آدم که بی خواب گذشت نگرانه
روز که بی شوق شروع شد نا امیدی
تو دانشگاه زبان داشتین؟نه دانشگاه که نمیرم هنوز نیمسال دومم بیرون کلاس میرم
اون روز مامانم حرف خوبی زد، گف: تو بیکار یه مدت افسرده میشی حواست به خودت باشه.
واقعا هم مدلم همینه اهل بیکار بودن نیستم
امیدوارم زود تموم بشه
چرا ببخشید؟
راس میگی خب@Zahra-Hamrang
خاموشی زدن نمیشه از خوابگاه در اومد
️
بیکاری خیلی بده
چه کتبی کار میکنن تو بیرون -
@Soniaaa کتابای تست زیست من زیر مانیتور جا خوش کرده
-
@Elham650
وای وای
یاد سرپرست خوابگاه افتادم -
@Elham650
دیشب رفتم خونه داییم ب پسر داییم فیزیک یاد بدم میگم واحد حجم چیه میگه کیلو گرم
شانس آورد هنوز زندس -
@Soniaaa کتابای تست زیست من زیر مانیتور جا خوش کرده
Arian Abedi
من اتاق خودمو بهم ریختم الان پخش کردم تو هال کتابارو -
@Elham650
دیشب رفتم خونه داییم ب پسر داییم فیزیک یاد بدم میگم واحد حجم چیه میگه کیلو گرم
شانس آورد هنوز زندس -
@Zahra-Hamrang
خاموشی زدن نمیشه از خوابگاه در اومد
️
بیکاری خیلی بده
چه کتبی کار میکنن تو بیرون@Hamid-s در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang
خاموشی زدن نمیشه از خوابگاه در اومد
️
اوهاع
سرتو بچسبون به شیشه
اونم سرده یقینابیکاری خیلی بده
چوخ چوخ چوخ
چه کتبی کار میکنن تو بیرون
کتبی نیس که
من چون بی حال بودم کلا حرف نزدم -
Arian Abedi
من اتاق خودمو بهم ریختم الان پخش کردم تو هال کتابارو@Soniaaa ای خدااااا من روز بعد کنکور رو که یادم میاد دیونه میشم. کل کتابارو ریختیم وسط حال، من گوشیم رو بین کتابا گم کردم. یه اوضاعی بود که نگو
-
@Hamid-s در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang
خاموشی زدن نمیشه از خوابگاه در اومد
️
اوهاع
سرتو بچسبون به شیشه
اونم سرده یقینابیکاری خیلی بده
چوخ چوخ چوخ
چه کتبی کار میکنن تو بیرون
کتبی نیس که
من چون بی حال بودم کلا حرف نزدم@Zahra-Hamrang در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Hamid-s در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Hamrang
خاموشی زدن نمیشه از خوابگاه در اومد
️
اوهاع
سرتو بچسبون به شیشه
اونم سرده یقینابیکاری خیلی بده
چوخ چوخ چوخ
چه کتبی کار میکنن تو بیرون
کتبی نیس که
من چون بی حال بودم کلا حرف نزدمخودتون چه کتابهایی کار کردی تا حالا
-
@Soniaaa ای خدااااا من روز بعد کنکور رو که یادم میاد دیونه میشم. کل کتابارو ریختیم وسط حال، من گوشیم رو بین کتابا گم کردم. یه اوضاعی بود که نگو
Arian Abedi
چرا کتابارو ریخته بودی وسط خب؟ -
اون قسمتی که مستربین واسه خودش نامه مینویسه میفرسته، فرداش پستچی میاره
خوشحال با تعجب باز میکنه با خوشحالی میخونه و ابراز احساسات میکنه؛ دیدینش؟ همون :)) -
شبتون خوش در پناه ایزد منان
-
کلبه ای خواهم ساخت ؛
در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست ،
هیچکس آنجا نیست ...
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...
میله های قفسِ عادت را ؛
به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ...
و رها خواهم شد ،
و رها خواهم زیست ...
بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و ؛
رود ، لالاییِ من ...
خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...
آسمان ها آبی ،
شاپرک ها خندان ،
و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت ،
کلبه ای خواهم ساخت ،
و خودم را به تماشای سکوت ،
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
-
کلبه ای خواهم ساخت ؛
در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست ،
هیچکس آنجا نیست ...
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...
میله های قفسِ عادت را ؛
به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ...
و رها خواهم شد ،
و رها خواهم زیست ...
بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و ؛
رود ، لالاییِ من ...
خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...
آسمان ها آبی ،
شاپرک ها خندان ،
و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت ،
کلبه ای خواهم ساخت ،
و خودم را به تماشای سکوت ،
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
-
کلبه ای خواهم ساخت ؛
در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست ،
هیچکس آنجا نیست ...
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...
میله های قفسِ عادت را ؛
به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ...
و رها خواهم شد ،
و رها خواهم زیست ...
بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و ؛
رود ، لالاییِ من ...
خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...
آسمان ها آبی ،
شاپرک ها خندان ،
و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت ،
کلبه ای خواهم ساخت ،
و خودم را به تماشای سکوت ،
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
@Soniaaa
یه نیازی هست که خدا درون آدم قرار داده به نام نیاز اجتماعی
بهترین جزیره با کامل ترین امکانات رو هم داشته باشیم
یکی رو نیاز داریم باهاش حرف بزنیم چه خواهر باشه چه برادر چه پدر چه مادر چه دوست -
حال بد بد بد