-
این مثل بشنو که شب دزدی عنید
در بن دیوار حفره میبرید
نیمبیداری که او رنجور بود
طقطق آهستهاش را میشنود
رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر
خیر باشد نیمشب چه میکنی
تو کیی گفتا دهلزن ای سنی
در چه کاری گفت میکوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره یا حسرتا وا ویلتا
آن دروغست و کژ و بر ساخته
سر آن کژ را تو هم نشناخته
مولانا
-
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنمحافظ
-
حسرت افتاده ترین سایه ام
غربت آواره ترین رهگذر ... -
ماهی از دریا چو در صحرا فتد
می تپد تا باز، در دریا فتند
-
غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
⚘️
-
نپرس از منِ تنها چرا پریشانی؟
خودت که حال مرا خوبِ خوب میدانی -
ای آسمون بی کسی؛ بنگر و حال مونه زار!
اور سیانه بدرار سی دلِ تنگ مو ببار -
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی..!
|سعدی|
-
وفا داری مدار از بلبلان چشم
که هر دم بر گل دیگر سرایند -
ماییم و شبِ تار و غمِ یار و دِگر هیچ
صبرِ کم و بیتابیِ بسیار و دِگر هیچ ...! -
من درد تو را زدست آسان ندهم/دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم
ازدوست به یادگار دردی دارم|کان درد به صد هزار درمان ندهم
🧵 -
یک لحظه داغم مي کشي يک دم به باغم مي کشي
پيش چراغم مي کشي تا وا شود چشمان منمولانا
-
گفتم: «چگونه میکُشی و زنده میکنی؟»
از یک نگاه کشت و نگاه دگر نکرد..!•دهلوی
-
آرزویم این است
آنقدر سیر بخندی
که ندانی غم چیست......#سهراب_سپهری