|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Michael Vey آها پس ریچر نیست
شاید ونزدی رو گفتن
حالا هرچی....امیدوارم خوشتون بیاد
-
@Ali-Valicheki پس عالیی
بگم نمیدونی چن قسمته کلمو میکنی؟ -
@Ali-Valicheki
اوه ریچر
خیلی وقته میخوام ببینمش چقدر طرفدار دارهGharibe Gomnam کوتاه و قشنگه
-
Michael Vey
۸قسمته انگار@Ali-Valicheki عشقیی داا
ناتینگ برای گفتن
-
@Ali-Valicheki عشقیی داا
Michael Vey خواهش میکنم
-
@Dr-Toxic حتما دوست دخترش گفته برات شارژ میریزم به شرطی که فقط به خودم زنگ بزنی وگرنه باهات قهر میکنم
-
@AMIR-MJ
زنگ میزد انقد مسخره درمیاوردم انقد می خندید صداش بالا نمی یومد
نه با خیلی کوچیکه دخترم هست -
-
از صحبت های یولشکی با مامان:
+چقدر زود بچه‌دار شدن نه؟
-نه مادر جوونی خوبه بچه داشتن.
+ولی هنوز کیف جوونیشونو نکرده بودن که.
-نه بس بوده همی که گفتم.
+باشه فردا در اسرع وقت بچه‌دار میشم.
-پاشو از جلو چشام شیطان تا نزدمت.@m-hmt در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
از صحبت های یولشکی با مامان:
+چقدر زود بچه‌دار شدن نه؟
-نه مادر جوونی خوبه بچه داشتن.
+ولی هنوز کیف جوونیشونو نکرده بودن که.
-نه بس بوده همی که گفتم.
+باشه فردا در اسرع وقت بچه‌دار میشم.
-پاشو از جلو چشام شیطان تا نزدمت.همین سناریو وقتی آخر هفته ها خونه پدربزرگم جمع میشیم علیه دختر خاله‌ام و شوهرش
-
@AMIR-MJ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-hmt در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
از صحبت های یولشکی با مامان:
+چقدر زود بچه‌دار شدن نه؟
-نه مادر جوونی خوبه بچه داشتن.
+ولی هنوز کیف جوونیشونو نکرده بودن که.
-نه بس بوده همی که گفتم.
+باشه فردا در اسرع وقت بچه‌دار میشم.
-پاشو از جلو چشام شیطان تا نزدمت.همین سناریو وقتی آخر هفته ها خونه پدربزرگم جمع میشیم علیه دختر خاله‌ام و شوهرش
-
از اتاق مصاحبه اومد بیرون با عجله مدارکش رو جمع کرد دست پسر پنج ساله اش رو گرفت که بره. برای دکتری گرایش مدل سازی عصبی اومده بود مصاحبه شهید بهشتی. یه کم ناراحت و عصبی بود به من گفت بچه داشتن براشون نکته منفی حساب میشه در مورد دخترت چیزی بهشون نگی بهتره.
تو دلم گفتم اگر آسمون هم به زمین بیاد وجود دخترم رو پنهان نمی کنم.
ازم پرسیدن فرزند داری گفتم بله یه دختر دو و نیم ساله. گفتن خدا ببخشه ولی شاید تو دلشون گفته باشن خوب برو بشین بچه ات رو بزرگ کن، شاید هم نگفته باشن، یعنی امیدوارم که تو دلشون گفته باشن دمت گرم که با یه بچه کوچک رتبه ات سیزده شده.
به هر حال آخر مصاحبه وقتی داشتم میومدم بیرون یه جمله طلایی گفتم بهشون که خودم خیلی باهاش حال کردم گفتم: به نظر من یه دانشمند مادر دلایل شخصی داره برای اینکه دنیا به جای بهتری برای زندگی تبدیل بشه. هرچی باشه قراره بچه ام تو این دنیا زندگی کنه...
دکتر مهدوی -
وقتی مثلثات تو کلت نمیره:ناتینگ برای گفتن
-
وقتی مثلثات تو کلت نمیره: -
از اتاق مصاحبه اومد بیرون با عجله مدارکش رو جمع کرد دست پسر پنج ساله اش رو گرفت که بره. برای دکتری گرایش مدل سازی عصبی اومده بود مصاحبه شهید بهشتی. یه کم ناراحت و عصبی بود به من گفت بچه داشتن براشون نکته منفی حساب میشه در مورد دخترت چیزی بهشون نگی بهتره.
تو دلم گفتم اگر آسمون هم به زمین بیاد وجود دخترم رو پنهان نمی کنم.
ازم پرسیدن فرزند داری گفتم بله یه دختر دو و نیم ساله. گفتن خدا ببخشه ولی شاید تو دلشون گفته باشن خوب برو بشین بچه ات رو بزرگ کن، شاید هم نگفته باشن، یعنی امیدوارم که تو دلشون گفته باشن دمت گرم که با یه بچه کوچک رتبه ات سیزده شده.
به هر حال آخر مصاحبه وقتی داشتم میومدم بیرون یه جمله طلایی گفتم بهشون که خودم خیلی باهاش حال کردم گفتم: به نظر من یه دانشمند مادر دلایل شخصی داره برای اینکه دنیا به جای بهتری برای زندگی تبدیل بشه. هرچی باشه قراره بچه ام تو این دنیا زندگی کنه... دکتر مهدوی@m-hmt
️
