هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
زهرا بنده خدا 2
هومنوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Soniaaa راهیان نور
️
-
Sachli خجالت
-
@Soniaaa راهیان نور
️
زهرا بنده خدا 2
برا راهیان نور نمیزارن؟
وات د فاز
زمین و زمان میرن خب توهم روش هیچیشونم نمیشه -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa لقب اعظمو ازت پس میگیرم
-
Sachli
️
-
مدرسه ما اینجوری بود ک اصرار میکردن بریم اردو ما نمیرفتیم
-
Sachli خودتو میگم
-
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa مدرسه ماام اینطوره که التماس میکنیم بریم و نمیبرنمون
-
زهرا بنده خدا 2
برا راهیان نور نمیزارن؟
وات د فاز
زمین و زمان میرن خب توهم روش هیچیشونم نمیشهنوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Soniaaa
اوهوم!
تصورشون از اونجا اشتباهه و الان اصلا حوصله بحث نداشتم...
با یه اعتماد به نفسی گفتم راستییی میرم شلمچه
گفت باااشهههشلمچه عمرا بزارم بری تو این وضع!
گفتم اونجا فقط خاکه خبری نیست
میگه نه...
قهر کردم اومدم
بقیهش واسه بعد... -
Sachli
بالاخره باید با تو که دوستمی شباهتی داشته باشم -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یبار دیگه دارم خفت دیدن فیلم کره ای رو میپذیرم
اگه ایندفعهام مسخره باشه لفت میدم از همه جا🤌 -
@Soniaaa
اوهوم!
تصورشون از اونجا اشتباهه و الان اصلا حوصله بحث نداشتم...
با یه اعتماد به نفسی گفتم راستییی میرم شلمچه
گفت باااشهههشلمچه عمرا بزارم بری تو این وضع!
گفتم اونجا فقط خاکه خبری نیست
میگه نه...
قهر کردم اومدم
بقیهش واسه بعد... -
Sachli مایه افتخاره برام
-
@Soniaaa
اوهوم!
تصورشون از اونجا اشتباهه و الان اصلا حوصله بحث نداشتم...
با یه اعتماد به نفسی گفتم راستییی میرم شلمچه
گفت باااشهههشلمچه عمرا بزارم بری تو این وضع!
گفتم اونجا فقط خاکه خبری نیست
میگه نه...
قهر کردم اومدم
بقیهش واسه بعد...نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهزهرا بنده خدا 2 یه چیزی بگم؟
دیگه هیچی نگو
فقط خودت توی خلوت خودت از ته دلت
از یکی از شهدای که خیلی بهش ارادت داری بخواه که جورش کنه برات
همین
اگه بخواد بشه، میشه -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ع نمی دونستم
انشاءالله دیگه سال اینده فارغ التحصیل هستید -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Uranium (:
حتی کرمانم اگه میخواستم اجازه بگیرم نمیزاشتن...
البته فک نمیکردم قراره نزارن
شب قبلش گفتم
کلی دعوام کرد
گفتم من دیگه اسم نوشتم باید برم
حتی اون روز یه زنگ نزد ببینه رسیدم یا نه(: