هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Gharibe Gomnam در ترین های ۱۴۰۱
️
گفته است:
سلام سلااااام
@MitRah
ایشونم جزء لشکر اسفندیا هستن ترین
امیدوارم حالت خوب شده باشه ترین
بنظرم منطقی هست ترین
دختر مهربون و ارومی هست ترین
ولی بنظرم از اونایی که در پشت پرده خیلی شیطونه تریناینکه تایم نیم ساعتم از ساقی دیکتاتورو برا ریپلای این پست گذاشتم نشون دهنده اینکه لبخند به لبم نشونده و خب تنها منشنی بود که داشتم
ارزش این پستو فقط ساقی میفهمه
وای زمان داره میره
️
خب باید بگم زینبی که قبل من منشن کردی اسفندی نیست ( به تو چه آخه جواب منشنای زینبم میدی ؟ اونم تو این وقت کم ؟ )
بله ممنونم بابت تبریکت ریحانه جانکاملا درست حدس زدی اصولا 99 درصد جامعه گول ظاهر آروم منو میخورن :))
منطقی هم نیستم اصلا کاملا هیجانی و احساساتی عمل میکنم
سال نوت هم پیشاپیش فرخنده باد -
تقریبا یه روز دیگه از 1401 مونده ولی این سالی که گذشت عادی نبود حداقل اگه بویی از وجدان برده باشیم مگه میشه خبر کشته شدن هم وطن هامونو بخونیم و ذره ای احساس غم نداشته باشیم ؟! عا توی این سال سایه هم رفت " آخرین مانده از این جمع پراکنده منم "دیگه نیست! در کل که سال سیاهی بود ولی خب نور از دل سیاهی بیرون میاد دیگه_:)
این شعر خیلی وصف حال این دوران بود و البته که با صدای خود استاد چیز دیگری است روحشون شادhttps://www.aparat.com/v/CFV5l
اینم متنش :در من کسی پیوسته می گرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزادِ خون در دل
ابری ست بارانی
ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من یکریز می بارد
شب های بارانی
او با صدای گریه اش غمناک می خواند
رودی ست بی آغاز و بی انجام
با های های گریه اش در بی کرانِ دشت می راند
پیری حکایت گوست
کز کودکی با خود مرا می برُد
در باغ های مردمی گریان
اما چه باغی ؟ دوزخی کانجا
هر دم گلی نشکفته می پژمرد
مرغی ست خونین بال
کز زیرِ پر ، چشمش
اندوهناکِ سنگباران هاست
او در هوای مهربانی بال می آراست
کی مهربانی باز خواهد گشت ؟
نه ، مهربانی
آغاز خواهد گشت
از عهدِ آدم
تا من که هر دم غم بر سر ِ غم می گذارم
آن غمگسارِ غمگساران را به جان خواندیم
وز راه و بی راه عاشق وش از قرنی به قرنی سوی او راندیم
وان آرزو انگیزِ عیار هر روز صبری بیش می خواهد ز عاشق
دیدار را جان پیش می خواهد ز عاشق
وانگه که رویی می نماید
یا چشم و ابرویی پری وار
بازش نمی دانند
نقشش نمی خوانند
دل می گریزانند ازو چون وحشتی افتاده در آیینه ی تار !
هرگز نیامد بر زبانم حرفِ نادلخواه
اما چه گفتم ؟ هر چه گفتم ، آه
پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه استاز من به من فرسنگ ها راه است
خاموشم امادارم به آوازِ غم خود میدهم گوش
وقتی کسی آواز می خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده ست
اینجا سراپا گوش باید بود :
درد از نهادِ آدمیزاد است !
آن پیرِ شیرین کارِ تلخ اندیش
حق گفت ، آری آدمی در عالمِ خاکی نمی آید به دست ، اما
این بندیِ آز و نیازِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر ؟ یا آدمی دیگر ؟
ای غم ! رها کن قصه ی خونبار
چون دشنه در دل می نشیند این سخن اما
من دیده ام بسیار مردانی که خود میزانِ شأنِ آدمی بودند
وز کبریای روح برمیزانِ شأنِ آدمی بسیار افزودند
آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دستِ مرگ را بر گردنِ خود شاخ گل کردند
و مرگ را از پرتگاهِ نیستی تا هستیِ جاوید ، پُل کردنداما چه باید گفت
از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند
آنان که عشق و مهربانی را
در دستهای کورِکین کشتند
آنان که انسان بودن خود را
در پای دین کشتندای غم ! تو با این کاروانِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟
دیگر به یادِ کس نمی آید
آغازِ این راهِ هراس انگیز
چونان که خواهد رفت از یادِ کسان افسانه ی ما نیز !
با ما و بی ما آن دلاویزِ کهن زیباست
در راه بودن سرنوشتِ ماست
روزِ همایونِ رسیدن را
پیوسته باید خواستای غم ! نمی دانم
روزِ رسیدن روزیِ گامِ که خواهد بود
اما درین کابوسِ خون آلود
در پیچ و تابِ این شبِ بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می گرید
در من کسی آهسته می گرید(:
-
+این مدلی بیشتر میپسندم
_بله درسته
️
-
-
@0yasin-sh0
به صورت اختصاصی دعوتت میکنم به تاپیک که زدم چون خودت اوستایی دیگه هرزگاهی شرکت کن یه ذره دل و روده شکلو بکش بیرون@0Farzam0 چشم حتما
-
ان شاءالله تهش به نتیجه برسم...