Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد
بیاین انگیزه بدین
د
به کسی ک پشت مونده پشیمون نیست ولی روحیه شو باخته
بحث آزاد

از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
215 دیدگاه‌ها 68 کاربران 19.7k بازدیدها
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • SaghiaS Saghia

    بسم الله
    سلام علکم😂🤝
    یا الله ما اومدیم🤞
    خب امروزی که دارم مینویسم ،حدود ۱۱ روز از اولین روزی که رفتم دانشگاه میگذره😁
    به تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۱
    صبح ساعت ۵ بیدار شدم
    مثل همیشه این طور وقتا نشستم روی مبل و به چیزایی که اون روز قرار بود اتفاق بیوفته فکر کردم.
    تا طرفای ساعت ۶
    که کارای صبحانه رو هم انجام دادم و بقیه رو صدا کردم.
    اخه هم ابجیم باید میرفت دانشگاه ،از طرفی هم پدرم میخواست منو برسونه دانشگاه و مادرمم قرآن بگیره بالا سرم🤲
    دیگه لباس پوشیدیم و راه افتادیم که همون دم در ، کوثر (ابجیم) یهو برگشت گفت ،ساقی گوشیت! مگه دبیرستانه نمیبریش😂 منم هنگ!
    میگذره تا توی راه
    که مجموعه ایی از احوالات رو داشتم....
    ترس ، خوشحالی ، سربلندی ، ناراحتی ، استرس ،شجاعت.... و نمیدونستم چی قراره بشه!
    با ماشین حدودا ۴۵ دقیقه راهه!
    و همه اون مسیر گاهی به داشبورد و گاهی به جاده خیره شده بودم....
    و وقتی یهو بعد این همه انتظار سر در دانشگاه و میبینی!
    ۲۰۲۲۱۰۰۲_۱۴۱۰۴۴.jpg
    پیاده شدم و خداحافظی کردم!
    پرسیدم از کجا برم...راهو نشونم دادن که دیدم اِهِکی! کارت دانشجویی میخوان اول😂
    من گفتم ندارم ، گفت ورودی جدیدی؟ گفتم اره
    گفت کدوم دانشکده؟ گفتم فنی و مهندسی
    گفت میدونی کجاست؟ 😂
    گفتم آره اون تَه!
    (معنی اون ته و با رسم شکل بهتون نشون میدم😂🤲)
    یکم رفتم بعد برگشتم گفتم ، پیاده برم ؟! گفت آره😶😂(و منی که فکر‌میکردم از این در سرویس هست تا دانشکده😂💔)
    و همچنان منی که واقعا هم نمیدونستم دانشکده کجاست😂🤌 و فقط میدونستم چه شکلیه!
    چون دفعه قبل با ماشین رفتم و پیاده و با ماشین دانشگاه زمین تا آسمون فرقه😂🤞
    وسطای راه گفتم بیام و از همراه دوست داشتنیم مپ استفاده کنم،که با همیچن صحنه ایی روبرو شدم🤲
    Screenshot_۲۰۲۲۱۰۱۳-۱۲۰۰۴۳_Maps.jpg
    بله....
    مفهوم اون تَه رو فهمیدین ،۱۷ دقیقه راه😂😂🤌
    ینی اولین روز خود خود ناکجا آباد بود😂
    البته الان از اون راه قرمزه میانبر یاد گرفتم ، از اونجا میرم!
    البته تر یچی دیگه فهمیدم همین دیروز که نیاز نیست اصلا از این راه برم ، میگمش😂🤌
    آره دیگه‌ خلاصه
    وسطای راه دیدم یه دختره گفت
    میدونی فنی مهندسی کجاست
    گفتم دارم میرم خودمم ،بعد مپ و بش نشون دادم گفتم انقد دیگه راه مونده😂 بعدش با کمی گفتگو کاشف به عمل اومد همکلاسیمه !
    حالا جدای این ،خیالم راحت شد من تنها دختر کلاس نیستم😂😂🤞
    دیگه‌گذشت و میرسیم به پیدا کردن کلاس توی دانشکده😂 انقده تابلو بودیم که همه از دور یطوری نگامون میکردن😂
    ۲۰۲۲۰۹۲۲_۱۵۳۸۱۴.jpg
    (طبقه سوم کلاس ۲۳۰۳)
    میدونین
    دوتا راه پله داره
    ۱- اگه از راه پله اول سالن بری،طبقه سوم میشه نمازخونه!
    ۲-از راه پله اول بری بعد توی طبقه دوم بری ته سالن و باز یه طبقه بری بالا میشه کلاس!
    ۳- همون اول از ته سالن بری و مستقیم برسی به کلاس😂🤌
    تازه آسانسورم داره که ما بعد یه هفته تازه دیروز سوارش شدیم😂
    حالا
    با هر بدبختی شده بود پیدا کردیم کلاسو ،و دیدم یه دختر دیگم نشسته و ۱۰ تا پسر پشتش😂😂🤌
    نشستم....
    تپش قلب
    عرق ریزی
    استرس در حدی که سرمو بالا نمیاوردم....

    پایان قسمت اول

    • این داستان ادامه دارد....
    SaghiaS آفلاین
    SaghiaS آفلاین
    Saghia
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Saghia انجام شده
    #183

    بسم الله
    خب سلام مجدد
    با دنبال کردت ریپلای آنچه گذشت رو ببینین!
    خب داشتم میگفتم
    رفتیم توی کلاس و اولین درسمون فیزیک بود. استاد تا اومد تو گفت ،همه ماسکاتونو بزنین!
    ماهم تعجب!
    کاشف به عمل اومد ،حساسیت شدید داره ،باید مواظب باشه بیماری نگیره‌. خودشم خیلی رعایت میکرد.
    خیلی خانم مهربون و خوش خنده‌ایی بود.
    اما بگم که جلسه بعدش که یکی ماسک نداشت، چنان دادی زد سرش که دود از کله من بلند شد، بعد از دادش بلافاصله خندید!
    درسی که داد همون یکاهای دهم بود!
    فقط من یکم توی کلاس معذب طور بودم،دیگه بماند چرا😂💔
    فک کنم سر یه ساعت تموم کرده بود!
    وقتی کلاس تموم شد، منی بودم که نمیدونستم چیکار کنم.
    رفتم دانشکده رو نگاه کردم ، دسشویی رو پیدا کردم😂😂🤝
    تاااا
    کلاس بعدی که ریاضی ۱ بود!
    استادش سخت گیره، بماند که الان خیلی اتفاقا افتاده....
    از نظر من به عنوان یه استاد دانشگاه متوسط درس میداد.
    وسط کلاس از ریاست و اینا اومدن سخنرانی کردن و رفتن....
    درسش متفاوت بود، ولی ربط به مثلثات دبیرستان داشت.
    این کلاسم تموم شد.
    میرسیم به معقوله زیبای ناهار😂🤝
    و منی که هنوزم خود دانشکده رو درست نمیشناختم عین شترمرغ اینور اونور میرفتم!
    اول رفتم سلف فهمیدم اصلا ماره ادم حساب نمیکنن ، تازه بعد ها فهمیدم فروش آزادشون از ۱ و نیم به بعده که ما سر کلاسیم🤌
    پرسیدم از بقیه بوفه کجاست؟!
    گفت اِی انسانی یه بوفه ایی داره ولی میخوای ساندویچ سرد بخری باید بری در ۲ اونجا مغازه هست!
    منم که از همه جا بی خبر ،رفتم در ۲ رو پیدا کنم😂💔
    حالا
    این میگفت اِیی یه بوفه ایی داره ‌؟‌!
    حاجی تو بوفه پیتزا هم سرو میکنن😐😂
    حالا اون بیچاره شاید خودشم بلد نبود ،چه میدونم🤝
    مسافت پیموده شده
    Screenshot_۲۰۲۲۱۰۱۹-۲۰۳۰۰۳_Maps.jpg
    نقطه قرمزه دانشکدست!
    راه آبیه تا سلفه که ۱۰ دیقه یا کمتر راهه.
    اون صورتیه هم از سلف تا در ۲ عه که ۱۰ دیقه یا کمترم اونور راهه!
    حالا رفتم بیرون یه آب خریدم و کروسان ، که گفته بودم شد ۱۴ تومن.
    هق
    ۱۰ تومتش برای کروسان بود🥲😂💔
    برگشتم اومدم یه جا پیدا کنم برای نشستن.
    روبروی سالن اجتماعاته چیه ،نمیدونم هنوزم 😂 نشستم غذامو خوردم پاشدم رفتم کلاس!
    کلاس بعدیمون ادبیات بود که اونم یجور دیگه صافمون کرد😂🤝
    کلاس تموم شد و وقت رفتن!
    و من همچنان باید راه جدیدی برای رفتن پیدا میکردم😂🤌
    زنگ زدم پدرم گفتم ،پدرجان چه کنم‌؟!
    گفتت برو ایسگاه بهنمیر ، خطی بگیر بیا قائمشهر!
    یه هِی گفتم و راه افتادم
    بازم از مپ دوست داشتنیم استفاده کردم و تا سه راه دانشگاه رفتم بعدش هم کج کردم تا ایستگاه ، اون وسطم از یه مغازه دار پرسیدم ،تایید کرد راهم درسته🤝
    Screenshot_۲۰۲۲۱۰۱۹-۲۰۴۵۳۲_Maps.jpg
    رسیدم به ایستگاه و خطی ندیدم!
    زنگ زدم به راننده مینی بوسه که از قبل شمارشو داشتم.
    گفت کجایی؟!
    گفتم ایستگاه .
    میگه خو کجایی من نمیبینمت!
    یکم جا به جا شدم. یهو گفت دیدمت بیا این مینی بوس آبیه😂
    هیچی رفتم نشستم و خرررر ذوق از اینکه مینی بوس دانشگاه سوار شدم 😂🤝
    رسیدم میدون امام و پدرم اومد دنبالم و تا خود خونه یه بننند حرف زدم 😂
    و تو خونه با یک عدد جنازه روبرو بودن😂🤌
    ولی
    حال داد❤️✨️
    ......

    پایان روز اول و قسمت دوم!

    -چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ...

    SaghiaS 1 پاسخ آخرین پاسخ
    18
    • SaghiaS Saghia

      بسم الله
      خب سلام مجدد
      با دنبال کردت ریپلای آنچه گذشت رو ببینین!
      خب داشتم میگفتم
      رفتیم توی کلاس و اولین درسمون فیزیک بود. استاد تا اومد تو گفت ،همه ماسکاتونو بزنین!
      ماهم تعجب!
      کاشف به عمل اومد ،حساسیت شدید داره ،باید مواظب باشه بیماری نگیره‌. خودشم خیلی رعایت میکرد.
      خیلی خانم مهربون و خوش خنده‌ایی بود.
      اما بگم که جلسه بعدش که یکی ماسک نداشت، چنان دادی زد سرش که دود از کله من بلند شد، بعد از دادش بلافاصله خندید!
      درسی که داد همون یکاهای دهم بود!
      فقط من یکم توی کلاس معذب طور بودم،دیگه بماند چرا😂💔
      فک کنم سر یه ساعت تموم کرده بود!
      وقتی کلاس تموم شد، منی بودم که نمیدونستم چیکار کنم.
      رفتم دانشکده رو نگاه کردم ، دسشویی رو پیدا کردم😂😂🤝
      تاااا
      کلاس بعدی که ریاضی ۱ بود!
      استادش سخت گیره، بماند که الان خیلی اتفاقا افتاده....
      از نظر من به عنوان یه استاد دانشگاه متوسط درس میداد.
      وسط کلاس از ریاست و اینا اومدن سخنرانی کردن و رفتن....
      درسش متفاوت بود، ولی ربط به مثلثات دبیرستان داشت.
      این کلاسم تموم شد.
      میرسیم به معقوله زیبای ناهار😂🤝
      و منی که هنوزم خود دانشکده رو درست نمیشناختم عین شترمرغ اینور اونور میرفتم!
      اول رفتم سلف فهمیدم اصلا ماره ادم حساب نمیکنن ، تازه بعد ها فهمیدم فروش آزادشون از ۱ و نیم به بعده که ما سر کلاسیم🤌
      پرسیدم از بقیه بوفه کجاست؟!
      گفت اِی انسانی یه بوفه ایی داره ولی میخوای ساندویچ سرد بخری باید بری در ۲ اونجا مغازه هست!
      منم که از همه جا بی خبر ،رفتم در ۲ رو پیدا کنم😂💔
      حالا
      این میگفت اِیی یه بوفه ایی داره ‌؟‌!
      حاجی تو بوفه پیتزا هم سرو میکنن😐😂
      حالا اون بیچاره شاید خودشم بلد نبود ،چه میدونم🤝
      مسافت پیموده شده
      Screenshot_۲۰۲۲۱۰۱۹-۲۰۳۰۰۳_Maps.jpg
      نقطه قرمزه دانشکدست!
      راه آبیه تا سلفه که ۱۰ دیقه یا کمتر راهه.
      اون صورتیه هم از سلف تا در ۲ عه که ۱۰ دیقه یا کمترم اونور راهه!
      حالا رفتم بیرون یه آب خریدم و کروسان ، که گفته بودم شد ۱۴ تومن.
      هق
      ۱۰ تومتش برای کروسان بود🥲😂💔
      برگشتم اومدم یه جا پیدا کنم برای نشستن.
      روبروی سالن اجتماعاته چیه ،نمیدونم هنوزم 😂 نشستم غذامو خوردم پاشدم رفتم کلاس!
      کلاس بعدیمون ادبیات بود که اونم یجور دیگه صافمون کرد😂🤝
      کلاس تموم شد و وقت رفتن!
      و من همچنان باید راه جدیدی برای رفتن پیدا میکردم😂🤌
      زنگ زدم پدرم گفتم ،پدرجان چه کنم‌؟!
      گفتت برو ایسگاه بهنمیر ، خطی بگیر بیا قائمشهر!
      یه هِی گفتم و راه افتادم
      بازم از مپ دوست داشتنیم استفاده کردم و تا سه راه دانشگاه رفتم بعدش هم کج کردم تا ایستگاه ، اون وسطم از یه مغازه دار پرسیدم ،تایید کرد راهم درسته🤝
      Screenshot_۲۰۲۲۱۰۱۹-۲۰۴۵۳۲_Maps.jpg
      رسیدم به ایستگاه و خطی ندیدم!
      زنگ زدم به راننده مینی بوسه که از قبل شمارشو داشتم.
      گفت کجایی؟!
      گفتم ایستگاه .
      میگه خو کجایی من نمیبینمت!
      یکم جا به جا شدم. یهو گفت دیدمت بیا این مینی بوس آبیه😂
      هیچی رفتم نشستم و خرررر ذوق از اینکه مینی بوس دانشگاه سوار شدم 😂🤝
      رسیدم میدون امام و پدرم اومد دنبالم و تا خود خونه یه بننند حرف زدم 😂
      و تو خونه با یک عدد جنازه روبرو بودن😂🤌
      ولی
      حال داد❤️✨️
      ......

      پایان روز اول و قسمت دوم!

      SaghiaS آفلاین
      SaghiaS آفلاین
      Saghia
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Saghia انجام شده
      #184

      بسم الله
      یه پست کوتاه!
      با تمام مشغولیت های امروز
      این ،اولین کارمون توی کارگاه!
      ۲۰۲۲۱۱۰۱_۱۶۲۵۳۷.jpg
      احتمالا متوجه عکس نشید چون واضح نگرفتم!
      خب میگم
      بهمون یه میله دادن که باید اول میبریدیمش ، به اندازه ۲۳۵ میلی متر.
      بعد باید دوطرفشو سوهان میزدیم تا برسه به ۲۳۱ میلی متر.
      کامل نشد خب و آخرشم استاد بهمون گفت اسم گروهتون رو که برای ما ۳۲ بود روی کار بنویسین و بزارین کنار تا جلسه بعد.
      همین!

      پ.ن: اینو گذاشتم برای بعدهام...

      -چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ...

      SaghiaS 2 پاسخ آخرین پاسخ
      17
      • OpalO آفلاین
        OpalO آفلاین
        Opal
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Opal انجام شده
        #185

        سلام🙂🤝😌
        بین ارائه‌ها و پروژه‌ها و کوئیز‌ها و کارآموزی‌ها (که همه‌شون برام تجربه هایی دوست داشتنی هستند)
        یه خاطره بگم و برم...

        خوب...
        من اولین های زیادی رو پشت سر گذاشتم... مثل اولین رگ گیری (IV line) موفق، که خیلی وقته ازش گذشته...

        ولی چند وقت پیش اولین CPR(احیاء قلبی ریوی) هم دیدم... تو بخش قلب...
        جزئیاتش؟
        فقط همینو بگم که همه داشتن خیلی زحمت می‌کشیدن و ما هم با دهن باز نگاه میکردیم...

        همراه مریض هم تو چارچوب در اتاق، تو یه حالی بود و نگاهش خط های روی مانیتور رو دنبال میکرد... انگار هر ثانیه خودش اون خبر بد رو به خودش میداد...

        خیلی طول کشید ولی استاد اجازه نداد تا آخر بمونیم...
        راستش از نتیجه با خبر نشدیم ولی یه سری از شواهد میگفت که برگشتن...
        همین...

        و حال خودم؟ عجیب بود نمیدونم چه حالی بود :)))

        ‌به نظرم تلاش اون پرستارها و پزشکا وصف نشدنیه...

        جزئیات بیشتر رو شاید تو گزارش دانشجویی بگم :))))
        1 پاسخ آخرین پاسخ
        22
        • bahar mohammadi 0B آفلاین
          bahar mohammadi 0B آفلاین
          bahar mohammadi 0
          فارغ التحصیلان آلاء
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #186
          این پست پاک شده!
          1 پاسخ آخرین پاسخ
          0
          • OpalO آفلاین
            OpalO آفلاین
            Opal
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #187
            این پست پاک شده!
            1 پاسخ آخرین پاسخ
            0
            • SaghiaS Saghia

              بسم الله
              یه پست کوتاه!
              با تمام مشغولیت های امروز
              این ،اولین کارمون توی کارگاه!
              ۲۰۲۲۱۱۰۱_۱۶۲۵۳۷.jpg
              احتمالا متوجه عکس نشید چون واضح نگرفتم!
              خب میگم
              بهمون یه میله دادن که باید اول میبریدیمش ، به اندازه ۲۳۵ میلی متر.
              بعد باید دوطرفشو سوهان میزدیم تا برسه به ۲۳۱ میلی متر.
              کامل نشد خب و آخرشم استاد بهمون گفت اسم گروهتون رو که برای ما ۳۲ بود روی کار بنویسین و بزارین کنار تا جلسه بعد.
              همین!

              پ.ن: اینو گذاشتم برای بعدهام...

              SaghiaS آفلاین
              SaghiaS آفلاین
              Saghia
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #188

              Screenshot_20221125-141442.jpg
              جزو اولین کد هام در زبان c :)))♡

              -چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ...

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              13
              • SaghiaS Saghia

                بسم الله
                یه پست کوتاه!
                با تمام مشغولیت های امروز
                این ،اولین کارمون توی کارگاه!
                ۲۰۲۲۱۱۰۱_۱۶۲۵۳۷.jpg
                احتمالا متوجه عکس نشید چون واضح نگرفتم!
                خب میگم
                بهمون یه میله دادن که باید اول میبریدیمش ، به اندازه ۲۳۵ میلی متر.
                بعد باید دوطرفشو سوهان میزدیم تا برسه به ۲۳۱ میلی متر.
                کامل نشد خب و آخرشم استاد بهمون گفت اسم گروهتون رو که برای ما ۳۲ بود روی کار بنویسین و بزارین کنار تا جلسه بعد.
                همین!

                پ.ن: اینو گذاشتم برای بعدهام...

                SaghiaS آفلاین
                SaghiaS آفلاین
                Saghia
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #189

                @Señorita در از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂 گفته است:

                بسم الله
                یه پست کوتاه!
                با تمام مشغولیت های امروز
                این ،اولین کارمون توی کارگاه!
                ۲۰۲۲۱۱۰۱_۱۶۲۵۳۷.jpg
                احتمالا متوجه عکس نشید چون واضح نگرفتم!
                خب میگم
                بهمون یه میله دادن که باید اول میبریدیمش ، به اندازه ۲۳۵ میلی متر.
                بعد باید دوطرفشو سوهان میزدیم تا برسه به ۲۳۱ میلی متر.
                کامل نشد خب و آخرشم استاد بهمون گفت اسم گروهتون رو که برای ما ۳۲ بود روی کار بنویسین و بزارین کنار تا جلسه بعد.
                همین!

                پ.ن: اینو گذاشتم برای بعدهام...

                و این پست رو ۱۰ آبان گذاشتم...
                و الان ۵ دیِ!
                و ما کار نهاییمونو تحویل استاد دادیم :))
                IMG_20221226_223836_638.jpg

                -چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ...

                SaghiaS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                12
                • Zahra.HDZ آفلاین
                  Zahra.HDZ آفلاین
                  Zahra.HD
                  فارغ التحصیلان آلاء ⭐
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #190

                  گفته بودم دانشگاه شروع بشه میام از روزای اولم میگم مگه نه؟😃
                  خب...
                  دیروز که روز اول بود ۶ونیم بیدار شدم و صبحانه و... حدود ۷وربع بود که مامانم از زیر قرآن ردم کرد و رفتم بیرون
                  تا دانشگاه فاصله زیاد نبود و یه دقیقه ای رسیدم دم دانشگاه که خالی از موجود زنده بود😂🤧
                  شک و تردید و ترس داشتن منو سرزنش میکردن که چرا اینقد بی‌خبر اومدی 🙁
                  به دوستم که همشهری بودیم پیام دادم کجایی و رفتم سمت ساختمون از سمتی که همه داشتن میرفتن(روز اول اون کلا نیومد) یهو یه دختری رو دیدم که همکلاس بودیم و گفتم از این در میرن تو که همون لحظه یه رختره رفت و در رو بست🫥(قفل شد) ما هم که جایی رو نمیشناختیم از کنار دیوار رفتیم تا یه دری پیدا کنیم که اینطوری مجبور شدیم کل ساختمون رو دور بزنیم و از نزدیک همونجایی که شروع کردیم در اصلی رو پیدا کنیم😂
                  خلاصه رفتیم تو و سراغ کلاس ۲.. کسی نبود و نشستیم به انتظار که بیشتر با اون دختره آشنا شدم و اسمش نادیا بود تو شهر من به دنیا اومده بود...
                  خلاصه رفتیم تو کلاس و جلسه اول اخلاق داشتیم یه خانوم اومد از بسم الله و اینا حرف زد و ما نوشتیم کلاس بعدی بافت شناسی بود... پسرا هم اومدن و تقریبا کل کلاس پر شد.. استاد اومد و کمی تهدید و توضیح و رفت سراغ درس که تقریبا هیچی نفهمیدم😐 با یه دختر دیگه آشنا شدم به اسم سمانه خلاصه اون کلاس هم تموم شد و شماره دادن و گرفتن و گروه زدن و...
                  تاااا امروز😋:
                  امروز جلسه اول کامپیوتر داشتیم چون هنوز گروه بندی نشده بودیم رفتیم تو کلاس و استاد فقط باهامون حرف زد یکم توضیح و یکم نصیحت و گف برین گروه که شدین بیاین...
                  مام که نمیدونستیم بعد از ظهر کلاس داریم یا نه گفتیم تا مشخص بشه بریم کارت غذا بگیریم(تو دانشکده دندانپزشکی که تو دانشگاه ما نیس و فاصله داره) من گفتیم سرده و اسنپ میگیرم وقتی راننده پیدا شد سمانه گف که من ماشین دارم بیاین بامن بریم(خودش قبلا کارت گرفته بود) من و نادیا با اسنپ رفتیم و چند نفر دیگه با ماشین سمانه رفتن...
                  اونجا رفتیم دانشکده دندان و سلف و سراغ آقای رزمجو که فرم بده پر کنیم...
                  رفتیم تو و فرم رو پر کردیم و باید ۱۰۰ تومن نقدی و ۱۵ تومن کارت می‌کشیدیم از عابربانک خلاصه رفتیم تودانشکده دندان و من و نادیا و مائده کارت کشیدیم(من شماره کارت و ... رو میخوندم و مائده میزد) رسید گرفتیم و رفتیم سراغ رزمجو و فرم و اینارو دادیم که گف یکشنبه بیاین کارتتون رو بگیرین😄
                  و تو راه برگشت
                  .
                  گفتیم اسنپ نگیریم و زورچپان بشینیم تو ماشین ۲۰۶ سمانه😁
                  ۴ نفر پشت نشستیم و مسیر کوتاه تا دانشکده خودمون رفتیم.
                  از اونجایی که سال بالایی ها دنبال پیدا کردن هر سوتی از ترمکی ها هستن میترسیدم که یکی ببینه و تو گروه دانشگاه بزاره"سلام به ۶ عدد ترمکی که به زور تو یه ۲۰۶ با فلان پلاک اومدن دانشگاه"😑😂😂😂
                  .
                  خلاصه تو پارکینگ ریختیم بیرون و رفتیم تو که ببینیم آیا کلاس هست یا نه؟ که نبود..
                  گفتیم کتابخونه هم ثبت‌نام کنیم که تموم بشه رفتیم و ثبت‌نام شد و...
                  اومدیم خونه😁
                  .
                  خیلی روز قشنگی بود.(و خیلی سرد و بادی🥶)
                  از این روزای قشنگ براتون آرزو میکنم😄❤

                  So
                  What is the point
                  of every thing?...

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  22
                  • چیچکچ آفلاین
                    چیچکچ آفلاین
                    چیچک
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط چیچک انجام شده
                    #191

                    سلام
                    بالاخره روز دانشگاه رفتن ماهم رسید😂
                    شب ساعت ۱ واسه صبح ساعت ۷ بلیط اتوبوس مسیر اردبیل -تبریز رو گرفتم و بعدش هرچی سعی کردم بخوابم خوابم نبرد 😂بالاخره یکی دوساعت خوابیدم و ساعت ۷ خودمو رسوندم ترمینال ، آقای راننده هم زحمت کشیدن ساعت ۷:۴۵راه افتادن 😐😂
                    ساعت ۱۱و نیم رسیدم دانشگاه و دیدم بح بح چقد شلوغه ، ماجرا این بود دوستانی که نتونسته بودن انتخاب واحد انجام بدن ، جمع شده بودن .
                    بعد اینکه فرم خوابگاهو پر کردم رفتم کارت دانشجویی گرفتمو بالاخرهههه دانشجو شدم😂
                    یکم داخل دانشگاهو با دوستای تبریزیم گشتیم مثلا اینجا سالن فیکساسیونه
                    Screenshot_20230207_123139_Gallery.jpg
                    بعدش رفتیم خوابگاه رو دیدیم ، اینم ویوی خوابگاهه
                    IMG_20230206_200528_284.jpg
                    و این
                    Screenshot_20230206_193301_Video Player.jpg
                    ولی چون دیر بود دیگه داخل اتاقا رو ندیدیم و برگشتم شهر خودمون 😂
                    اینم از روز اول دانشگاه من 😂بقیه رو از یکشنبه ی هفته ی آینده میگم😂

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    20
                    • دریا دریایید آفلاین
                      دریا دریایید آفلاین
                      دریا دریایی
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #192

                      به نام خدای شاپرکها🦋💛

                      همیشه وقتی از بچگی ازم میپرسیدن آرزوت چیه میگفتم دوست دارم یه اتاق بهم بدن با یه اسکالپل و یه جسد😈😈
                      نشون به اون نشون که قبلا تو این تاپیک هم اینو گفته بودم 🤣🤣
                      https://forum.alaatv.com/post/1370836
                      خلاصه آقا نشد این آرزو محقق بشه تا اینکه رفتم دانشگاه و همون ترم یک درس شیرینی داشتم به نام آناتومی!🤗🫣🤤

                      تقریبا چند ماه از شروع کلاس گذشته بود و استادمون هنوز ما رو نبرده بود دانشکده علوم تشریحی و منم که به شدت کم طاقت ...😶💔

                      تا اینکه آقا یه روز عنان از کف دادم خودم و چند تا از بچه های کلاس مون رفتیم به بهانه ی چند تا کار درسی دانشکده علوم تشریح و اونجا استاد مون رو دیدیم و بچه ها نشستن باهاش حرف زدن ولی من همه اش نگاه ام این ور اون ور بود پ کو این جسد ها؟!🙄🫤

                      بعد وقتی کارمون تمام شد بچه ها قصد خروج کردن چون کلا جای ترسناکی بود😨 کلا وایب سردخونه بهت دست میداد.یه همچین جایی رو تصور کنید😂😂

                      منم که دیدم ناکام موندم سریع گفتم استاد میشه حالا که تا اینجا اومدیم بریم جسد ها رو هم ببینیم؟اصلا اینجان؟!🥺🙏🏻

                      استادمون گفت اره اون دره رو میبینید اونجان اگه نمیترسید بیاید بریم نشونتون بدم
                      حالا من ذوققققققققق😍😍
                      بچه ها ترسیده😨😨
                      استاد هم خندون😂(خدایی خودمم موندم چرا اون لحظه فقط میخندید بهمون😐😂)

                      بالاخره زور من چربید و راه افتادیم به سمت اون دره که جسد ها توش بودن....
                      و دادادا ✨🪄
                      چهاااااااررررر تا جسد اونجا بود😍😎🤭🤗

                      • وی از شادی در پوست خود نمی گنجید💃🏻

                      ولی خدایی صحنه ی ترسناکی بود یه سری دست و پا ی خشک شده با یه رنگ قهوه ای ی زشت از سر ملافه سفیدا زده بود بیرون که آدم میترسید ببینه 😶

                      خلاصه همون اول کار که یکی حالش بد شد سریع رفت چند تا دیگه هم ترسیدن رفتن عقب ولی من همچنان پا به پای استاد میرفتم تا جسد ها رو ببینم😅

                      استادم نشسته بود یه سری توضیح میداد از اینکه هر کدوم اینا چجوری اینجا اومدن و جمود ناشی چیه و مافیای جسد داریم و....

                      تا رسیدیم به آخرین و تازه ترین جسد که حدود یک سال از فوتش گذشته بود و قیافه اش بیشتر از بقیه آدمیزاد بود ...
                      استاد:خب بچه ها این خانم بی خانمان بوده و بعد مرگش زیر پل رهاش کردن.ما هم اوردیمش اینجا
                      هنوزم تشریحش نکردیم
                      نازی:عه استاد نگاه دندون داره😳
                      استاد:بچه ها اینم آدمه ها🙄🙄
                      من:وای استاد چه خوشگلههههه😍
                      استاد:خوشگلههه؟!😳😳😳 والا منم که چند ساله اینجام همچین چیزی نمیگم😐😂
                      من: استاد نمیشه همین جا تیکه تیکه اش کنیم؟ خیلی سالمه🤩
                      استاد:بچه ها غزاله خیلی خطرناکه ها نمونه ی داعش وطنیه😂😂 بشین بچه جان
                      من:استاااااد 😐🙄
                      استاد:خب بسه تون دیگه
                      من: استاد فاتحه ام بخونیم براش؟
                      استاد:اره بچه ها گناه داره برای شادی روحش یه فاتحه بخونید☹️
                      هدیه:استاد روحش شب نیاد به خوابمون بگه چرا من و اوردید اینجا 😨😨😨
                      استاد: نه نترسید نمیاد😅حالا هم جمع کنید برید کار دارم

                      و ما هم هر کدوم با یه حس متفاوت خارج شدیم
                      یکی ترسیده
                      یکی ناراحت
                      یکی با حس چندش آور
                      و من خوشحال و ذوق زده از اینکه بالاخره آرزوی بچگیم برآورده شده 🥰🥰🥰🥰🥰

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      11
                      • UraniumU آفلاین
                        UraniumU آفلاین
                        Uranium
                        فارغ التحصیلان آلاء
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Uranium انجام شده
                        #193

                        سلام به همگی
                        میخوام از اولین تجربه سالن تشریح رفتن براتون بگم
                        یه حس هیجان انگیز که بعد از دیدن جسد تبدیل به یه حس عجیب میشه
                        حسی که باعث میشه از خودخواهی دور شیم و توجهمون در کنار عظمت خلقت به کم توانی انسان جلب بشه
                        بگذریم...
                        خب وقتی وارد شدیم یکی از اولین چیزایی که توجهمون رو جلب کرد بوی فرمالین بود یه بوی اذیت کننده که البته بعد از چند دقیقه بهش عادت کردیم و اوکی شد (گیرنده هامون سازش پیدا کرد😐)
                        جسد تازه بود و خیلی از قسمتاش کاملا باز نشده بود بنابراین نتونستیم خیلی عمیق بررسیش کنیم و فقط استاد برامون چند عضله و عصب و شریان و ورید و البته روش تشخیص عضله و شریان و ورید رو نشون داد

                        اما مهمتر از مطالب علمی که اونجا یاد گرفتیم حرف استادم بود که همون ابتدای کار بهمون تذکر داد که این جنازه ها دارم احترام هستن و باید حرمتشون نگه داشته بشه نباید باهاشون شوخی کنیم یا تصویری تهیه کنیم (که البته بعضی از دوستان این موضوع رو هم رعایت نکردن😏)
                        بنظرم یکی از مهمترین موضوعاتی که باید بهش توجه کنیم در هر شغلی این هست که ادما دارای حریم شخصی هستن دارای ارزش هستن چه زنده باشن و چه مرده
                        هرگز نباید حرمت فرد رو از بین ببریم

                        راستش بخاطر خستگی و یه سری مسائل دیگه زیاد حوصله نوشتن نداشتم و شاید خیلی خوب ننوشتم اما امیدوارم تونسته باشم انگیزه ای برای بچهای کنکوری ایجاد کنم🍀

                        Fadaei_Hossein128F _ 2 پاسخ آخرین پاسخ
                        15
                        • UraniumU Uranium

                          سلام به همگی
                          میخوام از اولین تجربه سالن تشریح رفتن براتون بگم
                          یه حس هیجان انگیز که بعد از دیدن جسد تبدیل به یه حس عجیب میشه
                          حسی که باعث میشه از خودخواهی دور شیم و توجهمون در کنار عظمت خلقت به کم توانی انسان جلب بشه
                          بگذریم...
                          خب وقتی وارد شدیم یکی از اولین چیزایی که توجهمون رو جلب کرد بوی فرمالین بود یه بوی اذیت کننده که البته بعد از چند دقیقه بهش عادت کردیم و اوکی شد (گیرنده هامون سازش پیدا کرد😐)
                          جسد تازه بود و خیلی از قسمتاش کاملا باز نشده بود بنابراین نتونستیم خیلی عمیق بررسیش کنیم و فقط استاد برامون چند عضله و عصب و شریان و ورید و البته روش تشخیص عضله و شریان و ورید رو نشون داد

                          اما مهمتر از مطالب علمی که اونجا یاد گرفتیم حرف استادم بود که همون ابتدای کار بهمون تذکر داد که این جنازه ها دارم احترام هستن و باید حرمتشون نگه داشته بشه نباید باهاشون شوخی کنیم یا تصویری تهیه کنیم (که البته بعضی از دوستان این موضوع رو هم رعایت نکردن😏)
                          بنظرم یکی از مهمترین موضوعاتی که باید بهش توجه کنیم در هر شغلی این هست که ادما دارای حریم شخصی هستن دارای ارزش هستن چه زنده باشن و چه مرده
                          هرگز نباید حرمت فرد رو از بین ببریم

                          راستش بخاطر خستگی و یه سری مسائل دیگه زیاد حوصله نوشتن نداشتم و شاید خیلی خوب ننوشتم اما امیدوارم تونسته باشم انگیزه ای برای بچهای کنکوری ایجاد کنم🍀

                          Fadaei_Hossein128F آفلاین
                          Fadaei_Hossein128F آفلاین
                          Fadaei_Hossein128
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #194

                          Uranium جنازه ؟؟ یا خود خدا
                          ولی دلم خواست😂😢😭

                          خادم الحسین
                          خادم الرضا
                          خادم العباس

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          3
                          • UraniumU Uranium

                            سلام به همگی
                            میخوام از اولین تجربه سالن تشریح رفتن براتون بگم
                            یه حس هیجان انگیز که بعد از دیدن جسد تبدیل به یه حس عجیب میشه
                            حسی که باعث میشه از خودخواهی دور شیم و توجهمون در کنار عظمت خلقت به کم توانی انسان جلب بشه
                            بگذریم...
                            خب وقتی وارد شدیم یکی از اولین چیزایی که توجهمون رو جلب کرد بوی فرمالین بود یه بوی اذیت کننده که البته بعد از چند دقیقه بهش عادت کردیم و اوکی شد (گیرنده هامون سازش پیدا کرد😐)
                            جسد تازه بود و خیلی از قسمتاش کاملا باز نشده بود بنابراین نتونستیم خیلی عمیق بررسیش کنیم و فقط استاد برامون چند عضله و عصب و شریان و ورید و البته روش تشخیص عضله و شریان و ورید رو نشون داد

                            اما مهمتر از مطالب علمی که اونجا یاد گرفتیم حرف استادم بود که همون ابتدای کار بهمون تذکر داد که این جنازه ها دارم احترام هستن و باید حرمتشون نگه داشته بشه نباید باهاشون شوخی کنیم یا تصویری تهیه کنیم (که البته بعضی از دوستان این موضوع رو هم رعایت نکردن😏)
                            بنظرم یکی از مهمترین موضوعاتی که باید بهش توجه کنیم در هر شغلی این هست که ادما دارای حریم شخصی هستن دارای ارزش هستن چه زنده باشن و چه مرده
                            هرگز نباید حرمت فرد رو از بین ببریم

                            راستش بخاطر خستگی و یه سری مسائل دیگه زیاد حوصله نوشتن نداشتم و شاید خیلی خوب ننوشتم اما امیدوارم تونسته باشم انگیزه ای برای بچهای کنکوری ایجاد کنم🍀

                            _ آفلاین
                            _ آفلاین
                            _Reza_
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #195

                            Uranium منم یبار رفتم اتاق جسد ( پدر دوستم اونجا استاده ) وقتی وارد شدیم و جنازه ها رو روی تخت دیدیم و همزمان بوی فرمالین که زده بودن بهشون و خیلی خیلی بد بو بود فضا رو ترسناک کرده بود 🥲💔... یدفعه کسی که مسئولش بود چیزی که روش زده بودن رو کنار زد 😨 قبلش با دوستم کلی برنامه ریخته بودیم کجاهاش ببینیم چیکار کنیم چیکار نکنیم که با این کارش اسم خودمونم یادمون رفت 😂
                            بعدش دیگه شروع کرد دستگاه گوارششو برامون تشریح کردن ... واقعا شکلای کتاب زمین تا آسمون با اون چیزی که واقعی هست فرق داره 😕 علاوه بر این خیلی از اسمای علمی استفاده میکنن اونجا که کتاب خیلیاشون رو نگفته
                            خلاصه تجربه جالب و ترسناکی بود ... امان از مسئولش 😐 میگفتن جنازه رو از مرز پیدا کردیم 😂

                            UraniumU ForuharF 2 پاسخ آخرین پاسخ
                            11
                            • _ _Reza_

                              Uranium منم یبار رفتم اتاق جسد ( پدر دوستم اونجا استاده ) وقتی وارد شدیم و جنازه ها رو روی تخت دیدیم و همزمان بوی فرمالین که زده بودن بهشون و خیلی خیلی بد بو بود فضا رو ترسناک کرده بود 🥲💔... یدفعه کسی که مسئولش بود چیزی که روش زده بودن رو کنار زد 😨 قبلش با دوستم کلی برنامه ریخته بودیم کجاهاش ببینیم چیکار کنیم چیکار نکنیم که با این کارش اسم خودمونم یادمون رفت 😂
                              بعدش دیگه شروع کرد دستگاه گوارششو برامون تشریح کردن ... واقعا شکلای کتاب زمین تا آسمون با اون چیزی که واقعی هست فرق داره 😕 علاوه بر این خیلی از اسمای علمی استفاده میکنن اونجا که کتاب خیلیاشون رو نگفته
                              خلاصه تجربه جالب و ترسناکی بود ... امان از مسئولش 😐 میگفتن جنازه رو از مرز پیدا کردیم 😂

                              UraniumU آفلاین
                              UraniumU آفلاین
                              Uranium
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #196

                              @REZA-DOLATSHAA
                              اره واقعا اون حس خیلی عجیبه هم ترسناک هم شیرین
                              نمیدونم چجوری باید بیانش کرد
                              ما فقط استاد خودمون اونجا بود خوشبختانه😁
                              برای ما صورتش رو پوشونده بودن(اون اخر به درخواست بچها یه لحظه اجازه دادن که صورتشو ببینیم) و بیشتر روی ناحیه پکتورال و آگزیلا کار کردیم که پوستشو کنار زده بودن
                              واقعا خیلی عجیب و پیچیدس
                              اون همه عضله و شریان و عصب که توهم پیچیده شدن اصلا به اسونی شکلای کتابا نیس😐😐😐

                              _ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                              5
                              • _ _Reza_

                                Uranium منم یبار رفتم اتاق جسد ( پدر دوستم اونجا استاده ) وقتی وارد شدیم و جنازه ها رو روی تخت دیدیم و همزمان بوی فرمالین که زده بودن بهشون و خیلی خیلی بد بو بود فضا رو ترسناک کرده بود 🥲💔... یدفعه کسی که مسئولش بود چیزی که روش زده بودن رو کنار زد 😨 قبلش با دوستم کلی برنامه ریخته بودیم کجاهاش ببینیم چیکار کنیم چیکار نکنیم که با این کارش اسم خودمونم یادمون رفت 😂
                                بعدش دیگه شروع کرد دستگاه گوارششو برامون تشریح کردن ... واقعا شکلای کتاب زمین تا آسمون با اون چیزی که واقعی هست فرق داره 😕 علاوه بر این خیلی از اسمای علمی استفاده میکنن اونجا که کتاب خیلیاشون رو نگفته
                                خلاصه تجربه جالب و ترسناکی بود ... امان از مسئولش 😐 میگفتن جنازه رو از مرز پیدا کردیم 😂

                                ForuharF آفلاین
                                ForuharF آفلاین
                                Foruhar
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #197

                                @REZA-DOLATSHAA
                                فقط آخرش 😂 😂

                                𝓕𝓸𝓻𝓾𝓱𝓪𝓻

                                _ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                4
                                • UraniumU Uranium

                                  @REZA-DOLATSHAA
                                  اره واقعا اون حس خیلی عجیبه هم ترسناک هم شیرین
                                  نمیدونم چجوری باید بیانش کرد
                                  ما فقط استاد خودمون اونجا بود خوشبختانه😁
                                  برای ما صورتش رو پوشونده بودن(اون اخر به درخواست بچها یه لحظه اجازه دادن که صورتشو ببینیم) و بیشتر روی ناحیه پکتورال و آگزیلا کار کردیم که پوستشو کنار زده بودن
                                  واقعا خیلی عجیب و پیچیدس
                                  اون همه عضله و شریان و عصب که توهم پیچیده شدن اصلا به اسونی شکلای کتابا نیس😐😐😐

                                  _ آفلاین
                                  _ آفلاین
                                  _Reza_
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #198

                                  Uranium اوه صورتشم دیدین 😐😂
                                  دقیقا پوستش رو لایه بندی کرده بودن ... ماهیچه هاش لایه چربیش و ...
                                  انشا... موفق باشی 🌹

                                  UraniumU 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  3
                                  • ForuharF Foruhar

                                    @REZA-DOLATSHAA
                                    فقط آخرش 😂 😂

                                    _ آفلاین
                                    _ آفلاین
                                    _Reza_
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #199

                                    @Forouhar 😂😂

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    1
                                    • _ _Reza_

                                      Uranium اوه صورتشم دیدین 😐😂
                                      دقیقا پوستش رو لایه بندی کرده بودن ... ماهیچه هاش لایه چربیش و ...
                                      انشا... موفق باشی 🌹

                                      UraniumU آفلاین
                                      UraniumU آفلاین
                                      Uranium
                                      فارغ التحصیلان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #200

                                      @REZA-DOLATSHAA ممنونم همچنین شما

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      2
                                      • UraniumU آفلاین
                                        UraniumU آفلاین
                                        Uranium
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Uranium انجام شده
                                        #201
                                        این پست پاک شده!
                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        1
                                        • UraniumU آفلاین
                                          UraniumU آفلاین
                                          Uranium
                                          فارغ التحصیلان آلاء
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #202

                                          سلام به همگی
                                          خب چند روز پیش توی دانشگاه ما از طرف یکی از انجمن های علمی یه کارگاه تزریقات برگزار شد که منم شرکت کردم 😄
                                          به چند گروه تقسیم شدیم
                                          بخش اول کارگاه برای گروه ما درباره انواع تزریق و نیدل ها و غیره توضیح داد و روی ماکت چند تا تزریق هم انجام دادیم
                                          انجام دادیم😂

                                          توی بخش دوم نحوه استفاده از انژیوکت رو اموزش دادن که توی این بخش بچها برای همدیگه انژیوکت میزدن
                                          یکی انقدر خوب میزد که یه قطره خونم نمیریخت یکی دیگه هم جوری میزد که خودش و شخص مورد اصابت و البته استاد رو درگیر بند اوردن خون میکرد
                                          بعضی از دوستان فداکار هم میومدن و اجازه میدادن دو سه نفر روشون تمرین کنن و چند بار انژیوکت میخوردن😕

                                          IMG_20230503_172644_145.jpg
                                          اینم از اثار تلاشمون🙂

                                          این بخشم تموم شد و رفتیم ایستگاه اخر که درباره انواع سرم و موارد استفادشون توضیح داد که حقیقتا یادم رفته اکثرشو
                                          و البته یه سری مولاژ و ماکت خوشگلم اونجا بود که برای عکاسی مورد استفاده قرار گرفت
                                          که یدونشو من دوست داشتم و عکسشو اینجا میذارم😃
                                          ۲۰۲۳۰۴۲۷_۱۴۲۵۵۴.jpg

                                          EstelleE Zahra.HDZ 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                          12
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • 11
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع