هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
بالاخره ریاضی رو فهمیدم....
-
وقتی میبینم که تنها پسر 18 ساله ای در متروی تهران هستم که لباس لش نمیپوشم و ماسک مشکی نمیزنم و گردن بند صلیب نمیندازم لبخندی ملیح روی لبانم می نشیند....
-
وقتی میبینم که تنها پسر 18 ساله ای در متروی تهران هستم که لباس لش نمیپوشم و ماسک مشکی نمیزنم و گردن بند صلیب نمیندازم لبخندی ملیح روی لبانم می نشیند....
@Dex
و اگر من از کنار همچین پسری رد بشم به دید تحسین نگاش می کنم -
وقتی میبینم که تنها پسر 18 ساله ای در متروی تهران هستم که لباس لش نمیپوشم و ماسک مشکی نمیزنم و گردن بند صلیب نمیندازم لبخندی ملیح روی لبانم می نشیند....
@Dex فارغ از کلیشه های جنسیتی، این مدل پسرا خیلی خوبن
اصن وقتی با لباسای مردونه معمولی انقدر جذاب میشین چرا این تیپ های مضخرف؟ بعضی پسرا حال بهم زنن
-
#حس_خوب -
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک
نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟ -
دوری که در آمدن و رفتنِ ماست،
او را نه نهایت، نه بدایت پیداست،کس مینزند دمی درین معنی راست،
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست! -
دارنده چو ترکیبِ طِبایع آراست،
از بهرِ چه اوفْکَنْدَش اندر کموکاست؟گر نیک آمد، شکستن از بهرِ چه بود؟
ور نیک نیامد این صُوَر، عیب کراست؟ -
آنان که محیطِ فضل و آداب شدند،
در جمعِ کمال شمعِ اَصحاب شدند،رَه زین شبِ تاریک نبردند به روز،
گفتند فسانهای و در خواب شدند. -
آنان که ز پیش رفتهاند ای ساقی،
در خاکِ غرور خفتهاند ای ساقی،رو باده خور و حقیقت از من بشنو:
باد است هر آنچه گفتهاند ای ساقی. -
گاوی است بر آسمان قَرینِ پروین،
گاوی است دگر نهفته در زیر زمین؛گر بینایی، چشمِ حقیقت بگشا:
زیر و زَبَرِ دو گاو مشتی خر بین. -
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود! -
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک
نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟Matin Mousavi 1 سلام خوبی؟
نظرتو در مورد اون آهنگ مهستی-تماشا که با هوش مصنوعی درست کردن میخواستم بدونم
بین این بچه ها فک کنم فقط تو هایده و مهستی اینا هم گوش میدی -
وقتی میبینم که تنها پسر 18 ساله ای در متروی تهران هستم که لباس لش نمیپوشم و ماسک مشکی نمیزنم و گردن بند صلیب نمیندازم لبخندی ملیح روی لبانم می نشیند....
-
امتحان باز هم کنسل شد
دوشنبهی هفتهی بعده -
جواب سوالات رو پیدا کردم
چون مسئلهی مهمی بود
مجبور شدم که اونقدر سوال شخصی از مردم بپرسم
دیگه فاطمه به هرحال ازم بزرگ تره و باتجربه تر
هرچیرو که صلاح دونست به طرف مقابل انتقال میده
فقط نماز رو ندیده بودم بخونه
که اونم گفتم مطمئن نیستم
چون خب خوابگاه که نمیبینمش اصلا که ببینم میخونه یا نه
فقط گفتم اول وقت نیست دیگه
چون ۲ترمه که با همیم
ندیدم تایم اذان بیاد نمازخونه
ببینیم تهش چی میشه
فقط اگه به هم برسن من شیرینیمو باید بگیرم