هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
کسی هست پیوست انتخاب رشته رو بفرسته واسم؟
@Fateme-goli سلام
تلگرام دارید؟
اینجا گذاشته، اینم پستشه
https://t.me/medical_stus/18393 -
jahad_121 قشنگ معلومه شما عشق سرعتید ها، برعکس من، جاده خالی خالی با التماس بابام میرم دنده ۳ اونم تازه دور موتور رو روی ۲ نگه میدارم
آره دیگه سر کوچمون یکم اونورت یه جای خالی هست به پیشنهاد بابام ۵ جلسه ای هست میریم اونجا باهام تمرین میکنهjahad_121 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
من تا حالا نزدم بلد نیستم
منم بلد نبودم، بابام گفت اون تپه سیمانو میبینی؟ برو پشتش پارک کن(که خب اندازه یه ماشین گا بود و پشت ماشین هم جدول بود، ) بعد برا مامانم تعریف کردم گفت اوههه پارک دوبل کردیا
البته دفعه اولی نصف تپه سیمانو آوردم فتح کردم، بابام گفت اگه ماشین واقعی بود تا الان نصفش کرده بودی@تومیوکا-گیو
من اره همونیم که حاضر نشدم گاز و ول کنم
ماشینه هنگ کرد فقط تنها کاری که کردم زدمس تو کوپه شینی جلو در همسایه
و همچنان گاز رو داشته البته نه تا اخر پامم از رو کلاچ برداشتم گذاشتم رو ترمز. کوپه شنیه ماشینو نگه داشت نه من
-
دیگه بعدا کم کم رو کردم که چی کار کردم
اولش می ترسیدم بگم.
حالا بابا مو بتونم راضی کنم برم تو دریاچه بختگان حسابی تمرین کنم
گمونم نکنم تو شهر ماشین بده دستم تا گواهینامه نگیرم -
@تومیوکا-گیو
من اره همونیم که حاضر نشدم گاز و ول کنم
ماشینه هنگ کرد فقط تنها کاری که کردم زدمس تو کوپه شینی جلو در همسایه
و همچنان گاز رو داشته البته نه تا اخر پامم از رو کلاچ برداشتم گذاشتم رو ترمز. کوپه شنیه ماشینو نگه داشت نه من
-
@تومیوکا-گیو
من اره همونیم که حاضر نشدم گاز و ول کنم
ماشینه هنگ کرد فقط تنها کاری که کردم زدمس تو کوپه شینی جلو در همسایه
و همچنان گاز رو داشته البته نه تا اخر پامم از رو کلاچ برداشتم گذاشتم رو ترمز. کوپه شنیه ماشینو نگه داشت نه من
-
@Venus655 خدارو شکر ینفر هم پیدا شد با دنده دو بره
مامانم میگفت تو راننده شی احتمالا همه حوصله شون سر میره بشینن تو ماشینت -
@Venus655 خدارو شکر ینفر هم پیدا شد با دنده دو بره
مامانم میگفت تو راننده شی احتمالا همه حوصله شون سر میره بشینن تو ماشینت -
@Venus655 تنها چیزی که تو ذهنم اومد:
رسیدیم و رسیدیم، کاشکی نمیرسیدیم
تو راه بودیم خوش بودیم، سوار لاکپشت بودیم -
@Venus655 تنها چیزی که تو ذهنم اومد:
رسیدیم و رسیدیم، کاشکی نمیرسیدیم
تو راه بودیم خوش بودیم، سوار لاکپشت بودیم -
@Venus655
.من حالا خودم هیچی بابام که تند میره هم خیلی مشکلی ندارم یعنی اصلان مشکل ندارم برام عادیه دیگه
یک بار عموم منو می خواست برسونه.
بابای من معرفه دیگه تو راه روستامون رد میشه میگن اقای فلانیو...
خلاصه عمو تو راه هی تند می رف شیشه هم داده بود پایین از گوشه چشم نگاه من می کرد ببینه واکنشم چیه بعد پسر عموم اومده بود پیشم مس گفت فاطمه بابا س من تند تند میره یا بابای توکوچیکه
دیگه عموم داخل روستا نتونستن زیاد تند بره.
فقط بابام دیگه حفظه فقط میرهههولی همین ایشون از جاده های پر پیچ خیلی بی زاره و به سختی قانع میشه بیاد. آنقدر اروم میره اونجا ها
البته اگر برند
-
@Moonship بیچاره
-
@Venus655 اخ اخ ما بچه بودیم شب ها که از خونه مامان بزگم می مدیم همین تو راه خوابم می گرفت سرمون می ذاشتیم رو سر هم می خوذبیدم اقلان دوست نداستیم بیدار شیم
خیلی اون خوابه اون شبا لذت داشت
ولی همیسه با جمله بچه ها رسیدیم پیاده شید بیدار می شدیم.
جقدر شیرین بود چرا اینقدر زود بزرگ شدیم هی -
@Venus655 اخ اخ ما بچه بودیم شب ها که از خونه مامان بزگم می مدیم همین تو راه خوابم می گرفت سرمون می ذاشتیم رو سر هم می خوذبیدم اقلان دوست نداستیم بیدار شیم
خیلی اون خوابه اون شبا لذت داشت
ولی همیسه با جمله بچه ها رسیدیم پیاده شید بیدار می شدیم.
جقدر شیرین بود چرا اینقدر زود بزرگ شدیم هیjahad_121
من هنوزم از خونه مامانبزرگم تا خونه تو ماشین میخوابم -
@Soniaaa
خیلی خوشه. یک چیز دیگس
-
@Venus655 اخ اخ ما بچه بودیم شب ها که از خونه مامان بزگم می مدیم همین تو راه خوابم می گرفت سرمون می ذاشتیم رو سر هم می خوذبیدم اقلان دوست نداستیم بیدار شیم
خیلی اون خوابه اون شبا لذت داشت
ولی همیسه با جمله بچه ها رسیدیم پیاده شید بیدار می شدیم.
جقدر شیرین بود چرا اینقدر زود بزرگ شدیم هی -
@Venus655 اخ اخ ما بچه بودیم شب ها که از خونه مامان بزگم می مدیم همین تو راه خوابم می گرفت سرمون می ذاشتیم رو سر هم می خوذبیدم اقلان دوست نداستیم بیدار شیم
خیلی اون خوابه اون شبا لذت داشت
ولی همیسه با جمله بچه ها رسیدیم پیاده شید بیدار می شدیم.
جقدر شیرین بود چرا اینقدر زود بزرگ شدیم هیjahad_121 آره دقیقاً منم همچین خاطره هایی دارم...
وقتی کلاس اول دوم بودم خودم الکی به خواب میزدم تا بابام دلش بسوزه بیاد بغلم کنه بذاره منو رو تختم
مامانم فهمید گفت کار خوبی نیست و بابا اذیت میشه، دیگه هروقت میرسیدیم و صدامون میکرد منم پا میشدم...