کافــه میـــم♡
-
نوشتهشده در ۲ دی ۱۴۰۲، ۱۳:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و گریه، چه نعمتی است واقعا
برای کسی که قلبی دارد.- نادر ابراهیمی
-
نوشتهشده در ۲ دی ۱۴۰۲، ۱۳:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲ دی ۱۴۰۲، ۱۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آری خستهام
و به نرمی لبخند میزنم بر خستگی،
که فقط همين است؛
در تن آرزويی برای خواب،
در روح تمنايی برای نيَنديشيدن...
#فرناندو_پسوآ
-
نوشتهشده در ۲ دی ۱۴۰۲، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
~یادتون رفت یاده من موند
مرور حرکتای همتون شد کاره هر روز~ -
نوشتهشده در ۲ دی ۱۴۰۲، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک نفر یه نصیحتی بهم کرد که پشتش کلی آرامش بود؛ میگفت: «سوزنت گیر نکنه روی آدما، روی حرفا، روی اتفاقا، فقط رها کن؛ نیازی نیست دنبال تحلیل هرچیزی باشی...»
-
چارلز بوکوفسکی یه حرفی میزنه که باید سرمشق زندگیمون قرارش بدیم؛ میگه که:
«باید خودمان نوری بر تاریکیمان بتابانیم؛ این را هیچکس دیگری برای ما انجام نخواهد داد...» -
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی!؟
تو همزاد من هستی. من سایه یی هستم که بر اثر وجود تو بر زمین افتاده ام، زیر پاهایت و اگر تو نباشی، من نیستم.
تو را دوست، دوست، دوست میدارم.| شاملو |
(نمیدونم واقعا برای شاملو یا نه ولی قشنگه)
-
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۴۹ آخرین ویرایش توسط خانوم لوبیا انجام شده
- همیشه آدم هایی که جواب در آستین دارند
برایم عجیب بودند
نه که بلد نباشم من هم جواب بدهم،نه!
اما من بیشتر اوقات حرف را
آنقدر مزه مزه می کردم تا اصلا
بحث تمام می شد و آدمِ روبرویم میرفت
ولی من هنوز داشتم با خودم کلنجار می رفتم
که چرا سکوت کردم وقتی می توانستم
جواب دندان شکنی بدهم!
اما با گذر زمان فهمیدم
آدم هایی که هیچ مرزی ندارند و
می توانند در لحظه جواب دندان شکن بدهند؛
آدم هایی هستند که به هیچ چیز جز برنده شدنشان در بحث فکر نمی کنند!
و دیگر برایم عجیب نبود اگر آدمی را میدیدم که می تواند هرچه دلش می خواهد بگوید و طوری رفتار کند که انگار حق، تمام قد با اوست!
دیگر برایم عجیب نبود چون فهمیدم
برنده ی حقیقی در بحث آدمیست
که می تواند با تنها یک جمله بحث را تمام کند،اما چیزی جلودارش می شود:
شخصیتش!
- همیشه آدم هایی که جواب در آستین دارند
-
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۷:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خداروشکر اونقدری عاقل شدم، اونقدری احساساتمو کنترل میکنم، که دیگه حرفای بقیه مهم نباشه برام.
ولی هنوزم نفهمیدم، چرا یسری ها همه زورشونو میزنن که حرفشون روم تاثیر بزاره!
واقعا چرا، نمیتونم بفهمم. -
نوشتهشده در ۴ دی ۱۴۰۲، ۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فکتی که همه یجایی بهش پی میبریم: از اهمیت دادن زیاد بیاهمیت میشید، از خوبی کردن زیاد بدی میبینید.از مهربونی کردن زیادم، احمق به حساب میاید! خلاصه که اگه تو احساساتت با آدما تعادل نداشته باشی، حتی اگه دریای خوبی و مهربونی باشی، یا ازت زده میشن یا سواستفاده میکنن.
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا باهم یک فیلم ببینیم و هرموقه شخصیت اصلیش پلک زد، همو ببوسیم.
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۲، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آنكه آغوش را كشف كرد، لال بود، میخواست همه چيز را به يكباره بيان كند
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۲، ۲۰:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه روز شکار میشی، به تاوان شکارهایی که کردی!!
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۲، ۲۱:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه قانونی تو کآرما هَست که میگه : وقتی یه شَخصی واسهی تو آفریده نشُده و تو اینو قَبول نمیکنی ؛ کاری میکنه اون آدم به طور مُداوِم بهت آسیب بزنه تاتو بامیل خودت رهاش کنی ''
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۴۰۲، ۱۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من اعتقادی به کنار گذاشتنِ آدما ندارم وقتش که بشه خودم میرم کنار
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۴۰۲، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
امید گاه همین قدر مایهٔ رنج است. - محمد عزیزی
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۴۰۲، ۲۱:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و گریه، چه نعمتی است واقعا
برای کسی که قلبی دارد.- نادر ابراهیمی
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۴۰۲، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام...- فروغ فرخزاد
-
نوشتهشده در ۷ دی ۱۴۰۲، ۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صدایت را از من نگیر،
شاید صدای تو تنها نوای زیبای زندگیام باشد.