هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
این مدت حوصلهی خودمم ندارم...
شاید لازمه قوی تر باشم...
خیلی قوی تر... -
سلام خوبین ؟
+خداروشکر شما خوبین؟#ناشناس
-
باید بگم که با تمام وجودم از این دانشگاه حس تنفر دارم...
از جایی که هستم راضی نیستم...
جوری که به سختی درسامو میخونم...
منی که نمره و یادگیری برام مهم بود
الان میگم
میانترم بیوشیمی رو که ۹از ۱۰گرفتم
این یه نمره هم بالاخره میگیرم پاس میشم(:
حوصلهی کارآموزیا رو ندارم...
حس میکنم کم آوردم...
حس میکنم نیاز به یه تصمیم اساسی واسه زندگیم دارم...
خیلی وقته این حس رو دارم...
شاید لازمه رو بیارم به فمنیست بودن...
برخلاف توانایی و حوصله و باورام...
که اونم بعد چندسال بدتر میشم(:
نمیدونم...
فقط میدونم حالم از این دانشگاه و این جو به هم میخوره...
از بچه های همفکرم فاصله گرفتم
دوستامم که اصلا همتفکر من نیستن
تحملِ این جو برام سخته...
خیلی سخت... -


-
اگه اون دانشگاه بودم
قطعا اوضاعم خیلی فرق داشت...
ولی متاسفانه قدرت ریسک کردن و مرخصی گرفتن ندارم... -
بعضیا چقد خودشونو از چشم میندازن...
-
من غرامو تو فضای واقعی نمی زنم
معمولا همه منو به عنوان یه آدم همیشه با لبخند وشاد میشناسن که هیچ دغدغه و نگرانیِ خاصی نداره...
درگیریای ذهنیم رو معمولا به کسایی که دوسشون دارم و جسمشون پیشم نیست میگم
بعد از دانشجو شدنم چون اونقدرا نمیتونم با خودم خلوت کنم
مجبورم اینجا بگم(مخاطبم شخص خاصی نیست و صرفا میخوام تو دلم نمونه)
خلاصه که اگه ناراحتتون کردم ببخشید#ناشناس(میدونم کی بودین

) -
و اینکه بودن و نبودنِ هیچ کدوممون تو آلا
هیچ اهمیت خاصی نداره!
پس دلیل اینکه اینجا غر میزنم اینه که برام مهم نیست از چشم کسی بیفتم یا نه...
بیفتم خب که چی؟
واقعا اهمیتی نداره برام!
ولی اگه باعث ناراحتیتون شدم عذر میخوام(:
|
شعردانه
