هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
چرا نتیجهاش اینطوری شد
واقعا انتظارش رو نداشتم و بسی عجیب بود.... -
ما به احترام دستهایی که شانههایمان
را در سختیها میفشارند، دوام میآوریم. -
ولی این کار خیلی قشنگه...
خیلی زیاد...
مخصوصا اون بخشش که با بچه هاست -
این خونواده ها شاید از پس هزینه ها برنیان...
-
چقد خوبه که اینجا کسی منو نمیشناسه و میتونم راحت تر حرف بزنم...
-
اوم...
نمیدونم چرا
ولی اولین بار بود که خوشحال شدم از یه فرآیندی
خوش حال شدنی که صرفِ بقیه نیست
خودمم خوشحال میشم..
ولی کاش میتونستم برم محیطشو از نزدیک ببینم -
باید رو این رفتار زشتمم کار کنم...
اختیار زبونم در رفته...
بعدشم حال خودم بد میشه و عذاب وجدان میگیرم -
به نظرم زندگی انقدر طاقت فرسا شده که هیچکس حق نداره کس دیگهای رو برای نحوه چنگ زدنش به این حیات قضاوت کنه یا زیر سوال ببره بلکه باید هر کس که حتی کمی شجاعت روبرویی با این زندگیِ غریب رو داره تشویق هم کرد....
بماند که ما آدمها اصلا حق قضاوت نداریم... -
₍ هرگز نگفتند كه زن باید عاشق باشد
و مرد لایق. عشق را سانسور كَردند!
من سالها جنگیدم تا فهمیدم كہ
بیعشق، نہ گیسوانِ بلندم زیباست،
و نہ چَشمان سیاهم،
و نہ مَࢪدی با دستان زمخت
و گونہهایِ آفتاب سوخته...
خوشبختیام را تضمین میكند! -
بعضیا رو معلوم نیست تو بچگی تو کدوم بازی راهشون ندادن که الان تشنه بازی با دیگرانن.
-
حقیقتا توی یه سال گذشته فهمیدم باید بیشتر از همه انتظار حمله کسیو داشته باشم که بیشترین خوبیو در حقش کردم.