هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Ay در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii
ما 4 تا کنکوریم تو فامیل دقیقا هم دیگه رو درک میکنن طرف مادری و کسی قرار نیس بیاد بخاطر ما 4تا
طرف پدریم که کمن ولی مامانم رو نمیده به بابامم گفتم جمعه بگو این طرفا پیداشون نشه درس دارم
من انقدررر از عید دیدنی بدم میاددددخب مشکل اینکه هیچکی جز خالم نمیدونه
تهش اون تایم فقط تست میزنم و خودم میزنم ب خواب چاره ای نیست -
@ariii
دو هفته ؟ من بخاطر کنکور یه ساله نرفتم داهاتمون . فقط تابستون اومدم اینطرف دیدمشون
یه ساله خونه هیچکدوم از فامیلا حتی نزدیک نرفتم اخرین بار عید امسال بود 1402 که اونم فقط دو روز بقیشو درس خوندم تو روستا
دلم تنگ شده خیلیییی
بعد کنکور 3 ماه میرم روستا تابستونو -
@Ay در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii
دو هفته ؟ من بخاطر کنکور یه ساله نرفتم داهاتمون . فقط تابستون اومدم اینطرف دیدمشون
یه ساله خونه هیچکدوم از فامیلا حتی نزدیک نرفتم اخرین بار عید امسال بود 1402 که اونم فقط دو روز بقیشو درس خوندم تو روستا
دلم تنگ شده خیلیییی
بعد کنکور 3 ماه میرم روستا تابستونوخب تو دیگ خیلی گناه داری
-
@Ay در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii
چرا انقد سختش میکنین .برو اتاق اصلا کاری بهشون نداشته باشمن اصلا به مهمون توجه نمیکنن کار خودمو میکنم
منو فقط موقع غذا و احوالپرسی میبینن بعدش میرممن سال پشت کنکورم سلامم نمیکردم از اتاقم بیرون نمیرفتم
امسالم با کمال پررویی همون کار میکنم -
-
@نویسنده-کوچولو
سلما چن ساعت قبل بحث انرژی و اینا بود الا یهو وسط زیست یاد این شب افتادم اومدم واست بگم
امسال با خاله م اینا رفتیم شمال ی شب ی سوویت گرفتیم چسپیده ب دریااا تاب و وسایل بازیم داشت خیلی صحنه ی محشری بود شب میرفتی رو اون تاب مینشستی و زل بزنی ب دریا
خلاصه رفتیم ساعت 8 شب رفتم تواون سوویت ساعت 8و 5 دقه دیگ من نبودم همون لحظه رو تخت ولو شده بودم باور میکنی وقتی پاشدم 8 صب بود از 8 شبب تا 8صب اینقد حرص خوردم ک همه اون شبو از دس دادم اعصابم خورد بود
ولی این ذوقت واینا ک میگی همه خوابن تو ماشین من بیدار خیلیی واسم جالبه حس میکنم شبیه ی گنجشیکی هستی ک همیشه قلبش تند تند میکوبه
منو ک به حال خودم بذارن زندگی فقط خاب است و بس -
@ariii
2 ماه پیش بود عمم اینا با دامادش و دخترش 10 نفر بودن اومدن سر بزنن یه 5 دیقه برن
بعد هیچکس خونه نبود در رو باز کردم سلام دادم اومدن حال نشستن منم رفتم اتاقم درس خوندم
حتی لامپ و لوستر حال روشن نبود تاریکککککککککککککک شده بود
مامانم اینا بعد یه ساعت اومدن بنده خدا ها یه ساعت نشستن تنهای خشک و خالی