هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
پسرخالم هنوز نمیتونه راحت حرف بزنه
اومده بود خونهی ما
عاشق گربه است
صداشم درمیاره" مَئوووو"
یه گربه اومده بود تو حیاط ما
این بچه هم نشسته بود رو پای من
همزمان با حرکات دست و سرش بهش میفهموند که بیاد پیشش
اونم نگاش میکردفقط
پاشد رفت پیشش
فرار کرد
دستامو دراز کردم که بیاد بغلم و گفتم بریم دنبالش؟
سرشو تکون داد و دستاشو آورد بالا که بغلش کنم🥺
گفتم بیا اسمشو یاد بگیریم تا صداش بزنیم و بیاد
+پی
_پی
+شی
_تتی🥺(بچه کلی داشت زحمت میکشید که بگه "ش" ولی میشد "ت"🥺)
آخرش دیگه داشت اذیت میشد سر این "شی" گفتن
ولش کردم
عزیزممم
باز گربه اومد
این بچه نشست
با دستش نشون داد که منم بشینم کنارش🥺
باز اشاره میکرد به جای خالی کنارش و گربه که یعنی اونم بیاد اینجا بشینه
همیشه تو تصوراتم عاشق دختر بچه ها بودم
ولی در واقعیت با پسر بچه های فامیل بیشتر اکی شدمالبته اینکه خیلی وقته دختربچهای نبوده هم بی تاثیر نیست -
اون یکی عشقم
پسر عمومه، بچهی بهزیستیه ولی خودمم موندم چه جوری اینقد دوسش دارم!
درواقع اولین بچهای بود که بعد چند سال و شاید واسه اولین بار اینقد دوسش داشتم و دارماونم با وجود اینکه خیلییی اذیت میکرد و میکنه!!
میاد
از در حیاط تا وقتی پیدام کنه
هی میگه زهرااااا
زهرا خانمم
بعضی وقتا مامانم اینا سر به سرش میذارن میگن زهرا خانم نیست
+کجاست؟
_دانشگاهه
محل به کسی نمی ذاره
میاد تو اتاقم
پیدام میکنه و یه لبخند میزنه میگه زهرا خانم که اینجاس!چرا الکی میگید
البته این دوست داشتن من
اینم درش بی تاثیر نیست که بیاد زندگیمو تو اتاق بریزه بیرون
دعواش نمیکنم
اصن دلم نمیاد
خیلی مهربونهههههه
خیلی خیلی زیاد!
ما #بز داریم
بعد یه دونه تو حیاط بسته بود
هردقیقه: خاله زهرا چرا این حیوونو بستید اینجا
خب گناه دارههه
و داشت تلاش میکرد بازش کنه🥺
بعد یه روز دیگه
طی ماجراهامون
فهمید اینا برگ درخت میخورن
داشت کل درختا رو میکند بده به اون بخوره
از شاخه هم میکندااا
عموم رفت به زور گرفتش
میگفت باباا خب گشنشههههه گناه داره...
و داشت تلاش میکرد از دست عموم فرار کنه باز شاخه ها رو بکنه️
ای خداااا🥺
عموم: زهرا ازدواج کردی زود بچه داشته باش
من دم پیری با این چیکار کنم؟
(عموم عاشق بچهاس،تاحالا هم ندیدم از گل بهش نازک تر بگه،ولی خب اون روز خیلی کارای دیگه ام سرش آورده بود) -
فضول
-
هِله هُش دار که در شهر دو سه طَرّارَند
که به تدبیر کُلَه از سَرِ مَه بردارنددو سه رِندَند که هُشیاردل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرَندسَر دِهانَند که تا سَر ندهی سِرّ نَدهند
ساقیانند که انگور نمیاَفشارندیارِ آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کُشُ بیمارندصورتیاند ولی دشمن صورت هایند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارندهمچو شیران بِدَرانَندُ به لب میخندند
دشمنِ همدِگَرند و به حقیقت یارَندخَر فُروشانه یکی با دِگری در جنگند
لیک چون وانِگَری متّفق یک کارند
.
.
.مَردمی کُن برو از خدمتشان آدم شو
زان که این مَردمِ دیگر همه مَردمخوارَندبَس کن و بیش مگو گرچه دهان پُر سُخَنَست
زانکه این حرف و دَم و قافیه هم اَغیارندمولانا
-
چقدر کارشون باحاله
وای کاش میشد منم جزء گروهشون باشم:) -
تست طلایی عالیههه
هر جلسه ۳ فصلو می تونی ببندی -
الهی شکر
از بهرِ هر آن چیزی که دارم
خانواده
عشق
آرامش...
برای اینکه هستم
در تلاشم
سالمم...
شکرت که هستی در کنارم
حامیام! همراهِ من! پروردگارم!#نرگس_صرافیان_طوفان
-
بریم تا شب:)
-
میدونی، خار که میگن چیز بدی نی!
کارش محافظت از گله، اما خب بازم خاره، میفهمی؟
خار... -
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت کنه -
جایی که من تنها شدم، شب قبلهگاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
من ماه میگویم هنوز این کورسوی روشنو
انقدر سوسو میزنم، شاید یه شب دیدی منو -
حالا که من بیدارم همه خوابن.