هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
ولی سوالم اینه
استاد دانشگاه با سواد واقعا با سواد
میگفت کنکور اینجوری شد بهتر شد اینکه بچه ها این بار کنکور رو تو سه سال بگذرونن بهتره و اینا
ولی الان دارم میفهمم چرت و پرت گفته کلاGharibe Gomnam میدونی ماها خیلی اذیت میشیم ولی دهمیا اگه خوندگر باشن پایشونو قوی میکنن به زورم که شده و در کل فشار کمتری روشون میاد برای کنکور به نظرم ولی ماها چون پایمون ضعیفه و شاید اونموقع که دهم بودیم همون سالو نبستیم خیلی به مشکلی خوردیم (خودمو میگم)
-
رفتم پیش استادمون
و دلم گرفت( :
همون استادی که دکتری بیوشیمی شیراز داره و هنوز هم سرش تو کتابه
یه کتابی که جلوشون باز بود کلش هایلایت بود(البته طبیعیه این مسئله)
با حقوق ۲۵تومن و البته سابقه کار کم
گفتن که "اگه قصدتون موندنه
به نظر من فلان رشته ها رو بخونید بهتره
حتی آزادش رو اگر کسی بتونه هزینهشو بده؟
من: طبق معمول سکوت کردم و گوش دادم فقط
استاد:من خودم اون زمان نداشتم
و سرشو انداخت پایین واسه توضیح بقیهی مسائل( :
دلم سوخت واقعا...هرچند برای دلسوزیه من نگفتن و صرفا گفتن که اگه نمیتونم احساس بدی نداشته باشم...
کلا احساس میکنم جای این استاد این شهر نیست......
بگذریم...
یه جملهشون خیلی اذیتم کرد
گفتن که" اینجا ما درگیر حداقلیا هستیم
ولی اونجا طرف به اینا بعد یه مدتی میرسه
بعد دنبال اینه که یه کار تحقیقاتی خوب انجام بده یه داروی جدید بسازه
یه دردی از بشریت دوا شه..."
پن:
اگه اونکشورا یه سری سیاستهای خاص نداشتن
تلاش میکردم که برم...شایدم سختم بود...
هرچی هست
فعلا ترجیحم مونده...
چون فعلا باورم اینهکه شاید همین درد دوا کردنم بشه یه دردی برا یکی دیگه...
شاید بشه دردی از ۴نفر درمان کرد
ولی اون ۴نفر میتونن انتخابی باشن...
میشه درمان باشه ولی به دلایلی که ربطی به مسئلهی سلامت نداره به دست یه عده نرسه...
اون یه عده میتونن مردم خودم باشن...
بچه های سرزمین مادریم...
فعلا هیچی از آینده نمیدونم...
به جز یه راه!
که اونم ترس دارم...
نه از خود مسیر...از حرفایی که باید باز از آدمایی که توقع ندارم بشنوم و تو خودم بشکنم...
این روزا خیلی چیزا اذیتم میکنه...
کاش میتونستم راحت با محدثه حرف بزنم و تو بغلش گریه کنم...
هرچند بعدش حس خوبی ندارم..
شایدم معنویت خونم افتاده...
نمیدونم...
فقط میدونم که این مدت نیاز به درد و دل داشتم...
یه کم زیادی از لحاظ فکری تحت فشار بودم...
اذیت شدم...
تکلیف نامشخص خودم...
رفتار اون آدم که ذره ذره آبم میکنه...قطعا شکایتشو پیش خدا میبرم هرچند خودمم نمیتونم مسئولیتمو در قبالش درست انجام بدم ولی خود خدا شاهد اذیتاش هست...
خیلی ماجراها..
خیلی...
از موندن تو خوابگاه به دلایلی...
تا رفت و آمدام...
تا همه چی...
همه چی..
کم آوردم...
هی هر دفعه کم میارم
تموم میشم
باز از اول پامیشم...
چاره ای هم دارم؟( :
یه کم خسته ام...
از خودم میترسم چون یه وقتایی هر کاری از دستم برمیاد...
دلشکسته
خسته
موندهی راه
سرگردون
ترس
نگرانی
و شکستگیای مداوم
دیگه نمیتونم خدا...
کم بیارم وسط راه چی؟...
میترسم...
خودت قدرتشو بهم بده...
خودت... -
Gharibe Gomnam میدونی ماها خیلی اذیت میشیم ولی دهمیا اگه خوندگر باشن پایشونو قوی میکنن به زورم که شده و در کل فشار کمتری روشون میاد برای کنکور به نظرم ولی ماها چون پایمون ضعیفه و شاید اونموقع که دهم بودیم همون سالو نبستیم خیلی به مشکلی خوردیم (خودمو میگم)
@mr-vinyzo
با این حال بازم بار روانی خیلی زیادی داره
هیچ چیز امتحان نهایی نرمال نیست
مثلا فرض کن فیزیک یازدهم رو ادم چطور تشریحی بنویسه
من تب میکنم بهش فکر میکنم
اصلا هرچقدرم خونده باشی
بعد اونی که پشت کنکور میخواد بمونه قراره چی بکشه
اون دهمی با خودش میگه وااای ۲۰ نشدم وااای بدبخت شدم
بعد یه درسشو خراب کنه باید دوازدهمش بیاد اون درسشم ترمیم کنه
چون من خودم سال دهم نمره شیمی ام از همه درسام پایین تر بود ۱۳ شده بودم
یا مثلا شیمی یازدهم ۱۸/۵ شدم ولی اگه یکی ۱۸/۵ بشه میگه وای خاک برسرم بیچاره شدم ۱۸/۵ شدم -
به استادم گفتم...
اگه میدونستم نهایتم همین بوده باز جای بهانه داشتم
الان چی میتونم بگم؟... -
از اینکه استادمون بی طرفانه حرف میزنه و سعی میکنه چیزی که میدونه رو بگه خوشحالم...و ممنونم ازش..
-
@mr-vinyzo
با این حال بازم بار روانی خیلی زیادی داره
هیچ چیز امتحان نهایی نرمال نیست
مثلا فرض کن فیزیک یازدهم رو ادم چطور تشریحی بنویسه
من تب میکنم بهش فکر میکنم
اصلا هرچقدرم خونده باشی
بعد اونی که پشت کنکور میخواد بمونه قراره چی بکشه
اون دهمی با خودش میگه وااای ۲۰ نشدم وااای بدبخت شدم
بعد یه درسشو خراب کنه باید دوازدهمش بیاد اون درسشم ترمیم کنه
چون من خودم سال دهم نمره شیمی ام از همه درسام پایین تر بود ۱۳ شده بودم
یا مثلا شیمی یازدهم ۱۸/۵ شدم ولی اگه یکی ۱۸/۵ بشه میگه وای خاک برسرم بیچاره شدم ۱۸/۵ شدمGharibe Gomnam تنها بدیش همینه ولی من فکر میکنم بار مطالعاتی کمتری به دوش میکشن...
-
Gharibe Gomnam تنها بدیش همینه ولی من فکر میکنم بار مطالعاتی کمتری به دوش میکشن...
-
رفتم پیش استادمون
و دلم گرفت( :
همون استادی که دکتری بیوشیمی شیراز داره و هنوز هم سرش تو کتابه
یه کتابی که جلوشون باز بود کلش هایلایت بود(البته طبیعیه این مسئله)
با حقوق ۲۵تومن و البته سابقه کار کم
گفتن که "اگه قصدتون موندنه
به نظر من فلان رشته ها رو بخونید بهتره
حتی آزادش رو اگر کسی بتونه هزینهشو بده؟
من: طبق معمول سکوت کردم و گوش دادم فقط
استاد:من خودم اون زمان نداشتم
و سرشو انداخت پایین واسه توضیح بقیهی مسائل( :
دلم سوخت واقعا...هرچند برای دلسوزیه من نگفتن و صرفا گفتن که اگه نمیتونم احساس بدی نداشته باشم...
کلا احساس میکنم جای این استاد این شهر نیست......
بگذریم...
یه جملهشون خیلی اذیتم کرد
گفتن که" اینجا ما درگیر حداقلیا هستیم
ولی اونجا طرف به اینا بعد یه مدتی میرسه
بعد دنبال اینه که یه کار تحقیقاتی خوب انجام بده یه داروی جدید بسازه
یه دردی از بشریت دوا شه..."
پن:
اگه اونکشورا یه سری سیاستهای خاص نداشتن
تلاش میکردم که برم...شایدم سختم بود...
هرچی هست
فعلا ترجیحم مونده...
چون فعلا باورم اینهکه شاید همین درد دوا کردنم بشه یه دردی برا یکی دیگه...
شاید بشه دردی از ۴نفر درمان کرد
ولی اون ۴نفر میتونن انتخابی باشن...
میشه درمان باشه ولی به دلایلی که ربطی به مسئلهی سلامت نداره به دست یه عده نرسه...
اون یه عده میتونن مردم خودم باشن...
بچه های سرزمین مادریم...
فعلا هیچی از آینده نمیدونم...
به جز یه راه!
که اونم ترس دارم...
نه از خود مسیر...از حرفایی که باید باز از آدمایی که توقع ندارم بشنوم و تو خودم بشکنم...
این روزا خیلی چیزا اذیتم میکنه...
کاش میتونستم راحت با محدثه حرف بزنم و تو بغلش گریه کنم...
هرچند بعدش حس خوبی ندارم..
شایدم معنویت خونم افتاده...
نمیدونم...
فقط میدونم که این مدت نیاز به درد و دل داشتم...
یه کم زیادی از لحاظ فکری تحت فشار بودم...
اذیت شدم...
تکلیف نامشخص خودم...
رفتار اون آدم که ذره ذره آبم میکنه...قطعا شکایتشو پیش خدا میبرم هرچند خودمم نمیتونم مسئولیتمو در قبالش درست انجام بدم ولی خود خدا شاهد اذیتاش هست...
خیلی ماجراها..
خیلی...
از موندن تو خوابگاه به دلایلی...
تا رفت و آمدام...
تا همه چی...
همه چی..
کم آوردم...
هی هر دفعه کم میارم
تموم میشم
باز از اول پامیشم...
چاره ای هم دارم؟( :
یه کم خسته ام...
از خودم میترسم چون یه وقتایی هر کاری از دستم برمیاد...
دلشکسته
خسته
موندهی راه
سرگردون
ترس
نگرانی
و شکستگیای مداوم
دیگه نمیتونم خدا...
کم بیارم وسط راه چی؟...
میترسم...
خودت قدرتشو بهم بده...
خودت...زهرا بنده خدا 2 حقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق
-
احساس میکنم برای اون مسئله تو این زمان و مکان و شرایط آمادگی ندارم
موقعیتشو ندارم و نمیتونم منتظر معجزه باشم
احمدی روشن هم نیستم...
پس منطقیش اینه که همینجا دور بزنم!
ولی به مقصد کجا؟!
نمیدونم!!!! -
@mr-vinyzo خودم به شخصه با کنکور موافقم
قشنگ مرگ یه بار شیونم یه باره
نه روزی ده بار مردن و زنده شدنNarges_ نه نگا.البته حرفتورو من خودم همین الان به خودم میگمااا ولی..مثلا من اگه دهم نهایی میداشتم خیلی بهتر سال دهم درس میخوندم و وقتی به دوازدهم میرسیدم نیازی نبود انچان تمرکزی رو دهمم بزارم و وقت مطالعاتی بیشتری نصیبم میشد ..منظورم اینه وگرنه من میگم اگه عمومیا رو برداشتن و فقط نهایی کردن خوبه ولی واقعا هویت و سلامت چرا؟؟؟این بده یا هویت و سلامتو باید ازاد کنن یا که ببرنش تو متوسطه اول///...
-
زهرا بنده خدا 2 حقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق
@mr-vinyzo در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
زهرا بنده خدا 2 حقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق
کجاش؟...
-
Gharibe Gomnam تنها بدیش همینه ولی من فکر میکنم بار مطالعاتی کمتری به دوش میکشن...
@mr-vinyzo
الان اگه امتحان نهایی نبود من اصلا نمی نشستم معادله مثلثاتی بخونم
ولی باید بخونم
بابا من دارم میبینم این دهم یازدهمیا از الان دارن از دست میرن
اگه حوزه ام مدرسه ام نبود اصلا نمیتونستم بفهمم کی پایه اس کی کنکوریه
ما الان اینجا خسته شدیم
بعد اونا از همون دهم بدتر اینکه سال بعد نهایی میفته دست سنجش -
@mr-vinyzo در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
زهرا بنده خدا 2 حقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق
کجاش؟...
زهرا بنده خدا 2 از جای پینوشت به بعد
-
برا شخص خودم همه اش حقه...
چون متاسفانه شخصیتمم اونقدر رشد ندادم که بگم من میتونم از پس اون بخش سختش بربیام...