هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
اول دی ماه است
در راه خانه ای
از امتحان ساده ی مدرسه پیروز آمدی
شال گردنت را آرام آرام از گردن در می آوری
که بویش به مشام ات میرسد
بله خودش هست
شامی
من و این همه خوشبختی دیگر محال نیست -
-
یبار مامانم داشت میرفت بیرون عدس گذاشته بود گفت ب من و ابجیم حواستون باشه خاموشش کنید نسوزه
مام حواسمونو جمع کردیم
یهو بابام از بیرون اومد
بستنی خریده بود برامون
ما ذوق زده شدیم
رفتیم بستنی خوردیم
عدس موند
عدس سوخت
ما دعوا شدیم.
مادر عصبانی شد.
مادر ازمون ناامید شد. -
یبار مامانم داشت میرفت بیرون عدس گذاشته بود گفت ب من و ابجیم حواستون باشه خاموشش کنید نسوزه
مام حواسمونو جمع کردیم
یهو بابام از بیرون اومد
بستنی خریده بود برامون
ما ذوق زده شدیم
رفتیم بستنی خوردیم
عدس موند
عدس سوخت
ما دعوا شدیم.
مادر عصبانی شد.
مادر ازمون ناامید شد.Blue28
اسرار این قسمت: پدری که عدسی دوست نداشت و طی یک نقشه زیرکانه شام رو کنسل کرد -
اول دی ماه است
در راه خانه ای
از امتحان ساده ی مدرسه پیروز آمدی
شال گردنت را آرام آرام از گردن در می آوری
که بویش به مشام ات میرسد
بله خودش هست
شامی
من و این همه خوشبختی دیگر محال نیست -
Blue28
حس متن با این حالت
به حس بد تبدیل شد
انشالله اینطور در نظر گرفتم که در خونه ی خودمون باز میکنیم و مادر میگه شامی هست -
لحن غنایی حماسی
-
چه زود گذشت...