کربُبلا و دگر هیچ...
-
ايراد دوم : دراحادیث و روایات و کتب تاریخی اسلامی متفقا همگی به نوره کشیدن امام حسین پیش از آغاز جنگ می پردازند . نوره همان واجبی است و برای استفاده از این ماده نیاز به آب برای دوش گرفتن است ! پس چطور آب در دسترس نبوده ؟
پاسخ : ( نوره کشیدن ) : قبل از پاسخ در باره نوره کشیدن امام و یارانش توجه به دونکته لازم است : نخست آن که در زمانهاي گذشته به هنگام نوشتن از نقطه استفاده نميكردند لذا نسخه بردار اينگونه كتب ، به هنگام برخورد با اينگونه كلمات هر آنچه از كلمه ميفهميد و يا شبيه به آن مييافت همان را مينوشت . دوم آن که یكي از انواع پر طرفدار عطر در ميان اعراب ، " مُشْك " است . مشكي كه به صورت جامد يا غليط عرضه ميگردد را ، با كمي آب مخلوط كرده و سپس استعمال ميكنند . وقتی با توجه به این دو نکته به منابع تاریخی مراجعه میکنیم ، در اين فراز تاريخي مورخان بزرگ مطالب خود را به دو گونه متفاوت ارائه كرده اند : دستهاي كلمه نوره ( داروي نظافتي ) را در عبارت خود آوردهاند و دستهاي ديگركلمه تور را استعمال کردهاند (طبري درتاريخ الأمم و الملوك ، ج5 ، ص423 و بلاذري در : انساب الاشراف ، ج3 ، صفحه 395 و 396 ، ابن اثير در : الكامل في التاريخ ، ج2 ، ص561 ) . به نظر ميرسد در گزارش گروه اول ، كلمه " نوره " تصحيف شده واژه " تور" باشد كه به دليل عدم نقطه ، نسخه بردار اين كتاب ها آن را نوره خوانده است . اين كلمه ( تور ) به معني : ( ظرف برنجي يا سنگي ) است . با توجه به مطالب فوق ، ترجمه اين فراز از تاريخ اينگونه ميشود : « پس از دستور امام ، مُشكي آورده و آنرا در آن ظرف به هم زدند و آماده كردند و سپس به ترتيب ، امام و يارانش بدن خود را با آن خوشبو كردند » ،گزارش ابو علي مسكويه ، دقيق و خالي از تصحيف است ، او تنها سخن از مشك به ميان آورده مينويسد : و أمر الحسين بمسك فميث في جفنة عظيمة و أطلي ، حسين( ع ) دستور داد در باديهاي ( ظرفي بزرگ ) مُشْكي حل كردند و آن را بر بدن خود ماليد ... ( تجارب الامم ، ج2 ، ص70 )
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء -
ایراد سوم :
در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین و یزید بر سر دختری زیبا رو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است که اگر دوست داشتید در این زمینه تحقیق کنید .
پاسخ : (دعوای عشقی) :
در بعضی از کتاب های تاریخی آمده است : یزید مشتاق تمتع از بانویی زیبا و شوهردار به نام ارینب دختر اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام بود و به شدت علاقه مند به ازدواج با او بود ، پدرش معاویه نیز با حیلهگرى مقدماتى فراهم ساخت تا این زن پاک دامن مسلمان را از شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلود پسرش یزید بکشاند . حسین بن على ( ع ) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت . خلاصه قضیه بنابر نقل منابع معتبر بدین قرار است : در زمان خلافت معاویه ، زن مؤمنی به نام « ارینب » دختر اسحاق زندگی میکرد که در زیبایی و ادب و کمالات ، شهرتی درخور داشت . یزید که در این زمان ولیعهد بود شیفته و عاشق او بود ، اما قبل از این که در جهت ازدواج با وی اقدامی انجام دهد ، « ارینب » با پسر عموی خود « عبدالله بن سلام » که از شخصیتهای معروف بود ، ازدواج کرده و در عراق با همسر خود در کمال آسایش و راحتی زندگی می کردند . معاویه از عشق و دلباختگی یزید آگاه شد و قول داد که او را به مقصود برساند . در این زمان عبدالله از سوی معاویه در عراق مسئولیتی داشت . معاویه او را از عراق به شام احضار کرد و توسط ابوهریره و ابودرداء به وی پیغام داد که دوست دارد دختر خود را به ازدواج تو درآورد ، زیرا تو شایستگی داری که داماد خلیفه باشی . عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت ، ابوهریره و ابودرداء جریان را به معاویه گزارش کردند . معاویه پیش از این ، به دختر خود گفته بود که اگر آن دو نزد تو آمدند که تو را برای عبدالله خواستگاری نمایند ، موافقت کن ! ولی به آنان بگو : " در صورتی موافقت میکنم که عبدالله ، همسر خود را طلاق دهد . " عبدالله فریب معاویه را خورده و همسر خود را طلاق داد و از معاویه درخواست کرد به وعده خود وفا کند . معاویه پاسخ داد : اگر دخترم رضایت دهد ، میپذیرم . آن دو نزد دختر معاویه رفتند و جریان طلاق « ارینب » را به او گفتند . دختر معاویه پاسخ داد : باید درباره این موضوع اندیشه و مشورت نمایم . مدتی گذشت تا عِدّه « ارینب » سپری شد . مجدداً آن دو نزد دختر معاویه رفتند اما او پاسخ منفی داد و گفت : این ازدواج به مصلحت من نمیباشد !! سپس معاویه ، ابودرداء را به عراق فرستاد تا « ارینب » را برای یزید خواستگاری نماید . چون وی وارد عراق ( کوفه ) شد ، فهمید که امام حسین ( ع ) هم در عراق است . تصمیم گرفت در آغاز خدمت امام برسد و بعد مأموریت خود را انجام دهد . چون خدمت امام رسید ، حضرت فرمود : برای چه به عراق آمدهای ؟ ابودرداء موضوع را به امام گفت ، امام فرمود : من هم تصمیم داشتم کسی را نزد « ارینب » برای خواستگاری بفرستم . اکنون که نزد او میروی ، پیام مرا نیز به او برسان . ابودرداء چون نزد ارینب رفت او را برای امام و یزید خواستگاری نمود . «ارینب» با وی مشورت کرد که کدام خواستگار بهتر است ، ابودرداء پاسخ داد : امام برای همسری با تو شایستهتر است . امام با همان مهریهای که بنا بود یزید بدهد ، « ارینب » را به عقد خود درآورد . عبدالله همسر سابق ارینب که در شام بود ، مورد بی مهری معاویه واقع شد و معاویه حقوق او را قطع کرد . عبدالله برای گرفتن اموالی که نزد همسر خود به امانت گذاشته بود ، رهسپار عراق شد و به خدمت امام حسین ( ع ) رسید و موضوع پس گرفتن امانت خود را با حضرت مطرح کرد . آنگاه برای گرفتن اموال خود نزد همسر سابقش رفت و اموال خود را دریافت کرد . آن دو چون به یاد گذشته افتادند ، متأثر شدند و هر دو به گریه افتادند . امام با دیدن آن صحنه نسبت به آن دو ترحم کرد و فرمود : " باش که او را سه طلاقه کردم . خدایا ! آگاهی که او را به جهت مال و زیبایی ، به عقد خود درنیاوردم ، بلکه به جهت این که او را برای شوهرش نگه دارم ، با او ازدواج کردم . " سپس دستور داد تمام مهریه او را بدهند . آن دو خواستند به عنوان تشکر اموالی را به امام بدهند ، که حضرت نپذیرفت و فرمود : پاداشی که امید است به من داده شود ، بهتر از اموال است ، سپس آن دو دوباره با یکدیگر زندگی کردند ( الامامةوالسیاسة ، ج 1 ، ص 217 ؛ الکاملفی التاریخ ، ج 3 ، ص 129 ؛ الاستیعاب ، ج 3 ، ص 1229 ) .واقعه بدین قرار بوده و این واقعه هیچگونه دلالتی بر عیب و نقصی برای امام نمیکند . به علاوه این داستان هیچ ارتباطی به قیام کربلا ندارد ، درهیچ یک ازمنابع معتبرعلت یا یکی ازعلت های نهضت کربلا ، این جریان ذکرنشده است که یزید به جهت کینهای که در اینباره از امام حسین داشت ، با حضرت جنگ کرده باشد . در عین حال اصل این داستان از اعتبار تاریخی برخوردار نیست ، زیرا اولا روایت فوق مرسل است و هیچگونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد ، ثانیا ابودرداء که در این داستان به عنوان واسطه بین معاویه و عبدالله بن سلام و ارینب از او نام برده شده است ، بنا به نظر مشهور مورخان در زمان حکومت عثمان از دنیا رفته است . ( بسیاری از مورخان سال مرگ او را 39 یا 38 هجری ذکر کرده اند ) . بنابراین ، او چگونه می تواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و در زمان ولایت عهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد ؟ ثالثا هیچ منبع تاریخی معتبری به آمدن امام حسین ( ع ) به عراق پس از شهادت حضرت علی ( ع ) و رفتن به مدینه اشاره ندارد ، مگر در حماسه عاشورا ، در حالی که ماجرای ارینب پیش از آن بوده است . رابعا در این داستان آمده است که امام ( ع ) ، ارینب را در یک مجلس سه طلاقه کرد ، در حالی که سه طلاقه کردن در یک مجلس در مذهب شیعه صحیح نیست و یک طلاق به حساب می آید . خامسا یکی از شرايط طلاق حضور دو شاهد عادل است . قرآن میفرماید : " ... و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید و شهادت را براى خدا برپا دارید ... " در حالی که طبق این نقل ، در داستان فوق این شرط مهم رعایت نشده و هیچ شاهدی حضور نداشت . هر یک از این اشکالات به تنهایی کافی است تا اعتماد ما نسبت به صحت و درستی این داستان سلب کند ، اما به هر حال اگر از تمام اشکالاتی که در متن و سند این روایت وجود دارد صرف نظر کنیم و قائل به صحت این داستان شویم این واقعه نه تنها هیچ نقص و عیبی برای امام حسین (ع) نیست ، بلکه نشان از فضیلت ، سیاست ، کیاست ، رأفت و رحمت آن حضرت دارد که این کار را فقط و فقط برای خنثي کردن نقشه شوم و شیطانی یزید انجام داده و با این کار از پاشیده شدن زندگی یک خانواده جلوگیری کرده است .
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء -
ایراد چهارم :
اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری و مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟ اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟
پاسخ : ( عمل به ظاهر ) :
اگر سوال شود چرا امام از علم غيب خود استفاده نكرد ؟ او که میدانست سرانجام سفرش چنین خواهد شد ، چرا خانواده و بچههای کوچکش راهمراه خود برد ؟ مي گوييم : امام مامور به ظاهر بود و اگر مي خواست از علم غيب خود استفاده كند كه اصلا به طرف كربلا نميرفت ، بلكه از اين سفر حذر مي كرد ، اما امام باید بر اساس علم ظاهری خود عمل کند تا الگويي براي ما باشد .
با توجه به اینکه تعدادی از دوستان ایراد داشتند که شبهه چهارم و پاسخ آن کوتاه و مبهم است ، تصمیم گرفتم با کمک دوست گرامیم آقای محسن محقق جوابی کامل و مستدل آماده نماییم .ايراد چهارم :
اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری و مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا کشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یک حکومت اسلامی مورد میلش بوده ؟ اشکالی که وارد است اینست که اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های کوچکش را همراه آورده بوده ؟
پاسخ :
بی تردید موضوع شهادت سالار شهیدان را تمام پیامبران الهی از آدم گرفته تا خاتم می دانسته اند و حسب آنچه در روایات آمده پیامبران بزرگ الهی ، اولیا و فرشتگان ، همه بر مظلومیت امام قبل از وقوع آن گریستند . اما آیا این دانسته سبب شد که امام از سرنوشت عظیمی که برایشان در نظر گرفته شده بود بگریزد ؟! هرگز . فرمان فرمان الله است و بس . ایشان برحسب ظاهر شاید بارها در کربلا از جنگ سرباز زدند و خواستند تا محاصره پایان یابد و کاروان را به سمتی دیگر هدایت کنند ، تا به ما درس حفظ جان را بدهند و بر دشمنان اتمام حجت کنند ، هرچند می دانستند که انتخاب آنان چه خواهد بود و چه مسیری را خواهند پیمود .
امام از مکه خارج شدند بفرمان حق تا خونش در حریم امن الهی ریخته نشود و حرمت ها باقی بماند . به همراه خانواده و اصحابش بسمت کربلا رفتند تا خونشان ریخته شود و از خون ایشان درختی پا گرفت که بشر را از ضلالت نجات داد و اولیا را به درجات کمال صعود رسانید . کاری که شاید با تشکیل حکومت اسلامی هم امکانش نبود .
با آگاهی کامل از آینده و آنچه رخ می دهد و حاصل می شود به سمت قتلگاه رفت ، با خانواده هم رفت ، تا این خانواده تبلیغات عظیمی را در مسیرش تا شام ، بر ضد یزید در مظلومیت امام براه اندازد و راه خدا برای جویندگان حق و حقیقت هموارتر شود .
اگر سوال کننده درک درستی از چراها ندارد ، ایرادی نیست ، می تواند صادقانه بپرسد و جواب بگیرد و از این چراها بسیار است ، چرا ابراهیم قصد داشت سر اسماعیل را ببرد ، آیا نمی شد گوسفندی را سرببرد ؟ چرا پیامبر که از سرنوشت حسین عزیزش باخبر بود ، در فتح مکه معاویه و پدر و فرزندانش را به درک واصل نکرد ... آنها میدانند و فقط میدانند و موظف به انجام ظواهرند و نظام هستی طبق قاعده خود باید پیش برود . آنها میدانستند اما این علم آنان نباید مانع از ايجاد مقدرات شود و نباید دست دشمن در این دنیا بسته شود... و از طرفی هم میدانستند که انسان نیاز به خون حسین دارد بنا بر این هیچگاه دخالتی در روند اتفاقات نمیکردند .
پس نتیجه میگیریم ، اگر سوال اینست که آیا امام از سرنوشتشان باخبر بودند یا خیر باید بگوییم ، بله با خبر بودند .
اگر بگویند پس چرا فرار نکردند و از علم غیب استفاده نکردند ، باید بگوییم اینجا به فرمان الله باید به مسلخ میرفتند و نباید از آن علم در جهت خلاف مقدرات الهی استفاده میکردند ، همان گونه که خدا نیز آینده را می داند ، اما این علم هیچ وقت در جهت سرنگونی دشمنان دين استفاده نشده جز در موارد خاص .
و اگر بگویند چرا ، آیا اگرصبر می کردند و زنده می ماندند و حکومت اسلامی تشکیل میدادند بهتر نبود ؟ ، که در پاسخ می گوییم ، ریختن خونشان به رشد بشریت کمک بیشتری می کرد تا تشکیل حکومت اسلامی و اینها را خدا و جانشینانشان بهتر میدانند تا من و شما . -
ايراد پنجم :
نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند . روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است . ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت .
امام سوم شیعیان / کتاب « سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار » صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی شیخ عباس قمی از برجسپاسخ : ( روایت دشمنی با عجم ) :
درباره حدیثی که به امام حسین نسبت داده شده اشتباهات و تحریفهای متعدد وجود دارد . نخست آنکه حدیث امام صادق علیه السلام به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است . بر کسی که اندک آشنایی با حدیث داشته باشد روشن است که مقصود از ابو عبد الله در احادیث ، امام صادق است نه امام حسين .
دوم آن که بر هر مسلمانی روشن است که قرآن و پیامبر ( ص ) و اهل بیت ( ع ) او با هر گونه برتری نژادی مخالف بودند و قرآن کریم بعد از اینکه از تنوع نژادی و ملیتی انسانها خبر میدهد تصریح میکند که برتری انسانها فقط به تقوا است ( يَاأَيُّهَاالنَّاس ُإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْذَكَرٍوَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَلِتَ عَارَفُوا إِنَّأَ كْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) . پس خبری که مخالف این آموزه متقن قرآنی و نبویّ باشد باید کنار گذاشته شود .
سوم آن که محدث قمی این روایت را در کنار روایات متعددی ذکر کرده است که جملگی دلالت بر فضیلت عجم دارند ( سفينه البحار ، ج1 ، ص164 ) . امام صادق عليه السلام در این روایت میفرماید : « ما قريش هستيم و شيعيان ما عرب هستند و دشمنان ما عجم » . علامه مجلسى در توضيح اين حديث ميفرمايد : « عربى که از او تعريف شده است آنهايى هستند كه شيعه باشند گرچه عجمي باشند و عجمى که مذمت شده کسانى هستند که دشمن اهل بيت اند گرچه عرب باشند » . در واقع مراد امام صادق ( ع ) معناى عرب و عجم است نه مصداق اين دو لفظ در خارج ؛ و معنای عرب یعنی کسی که به روشنی سخن میگوید و معنای عجم کسی است که گنگ و نامفهوم سخن میگوید . بنابراين ممکن است کسى عرب باشد ولى معناى عرب در او نباشد بلکه دشمن اهل بيت عليهم السلام نيز باشد همچنانکه ممکن است کسى عرب نباشد اما معناى عرب در او بوده و شيعه اهل بيت عليهم السلام نيز باشد . بر اساس قواعد زبان عربی اگر مقصود امام ( ع ) در این روایت مذمت قوم عجم و مدح قوم عرب بود میبایست میفرمودند : « اعراب ، شيعيان ما هستند و اعاجم ، دشمنان ما هستند » . به عبارت دیگر باید مبتدا و خبر در روایت بر عکس آن چیزی بود که در روایت آمده است .
چهارم متن حديث نقل شده از امام ( ع ) تنها همين چندکلمه است : « نحن قريش وشيعتنا العرب و عدونا العجم » . مابقی نوشته ها توضيح حديث از سوی مرحوم شیخ عباس قمی است که به اشتباه یا تعمدا جزء حدیث پنداشته شده و به غلط نیز ترجمه شده است . ترجمه صحيح توضيح نویسنده کتاب سفینه البحار این است : عرب ( انسان سخنور ) که شيعه ما است ممدوح است اگر چه عجم و غير عرب باشد و اما عجم ( انسان گنگ ) که دشمن ما اهل بيت است مذموم است اگر چه عرب باشد . توضیح محدث قمی همان توضیح علامه مجلسی است که مطابق قواعد لغت عرب میباشد .
پنجم : مولف کتاب در مذمت رفتار خليفه دوم در مورد دشمنی با اقوام غیر عرب مطلبی نوشته و آنرا نکوهش نموده که اشکال کننده اين را هم جزء حديث پنداشته است . مولف کتاب در مورد عمر بن خطاب میگوید : لمّا ورد سبي الفرس أَرَادَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَيْعَ النِّسَاءِ وَ أَنْ يَجْعَلَ الرِّجَالَ عَبِيدَ الْعَرَبِ..... » ترجمه : هنگامي که اسيران ايراني وارد مدينه شدند خليفه دوم خواست که زنهايشان را بفروشد و مردانشان را بردگان عرب قرار دهد .....کاملا مشهود است در اينجا کاری از کارهای خليفه دوم نقل شده و اشکال کننده عمدا اين را جزء حدیث امام حسين ( ع ) گرفته ! جالبتر اينکه اشکال کننده دنباله حديث را نقل نکرده است . محدث قمی در تقبيح بيشتر اين کار خليفه دوم بيان امير المومنين( ع ) به عمر را می آورد : فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( ع ) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( ص ) قَالَ أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ ..... در اينجا اميرالمومنين ( ع ) اعتراض کرد که اينکار را نکن و اين حق را نداري چرا که رسول خدا ( ص ) فرموده است که بزرگان و گراميان هر قومي را گرامي بداريد .....
خلاصه آن که اشکال کننده روایت امام صادق علیه السلام را به امام حسین علیه السلام نسب داده و آن را بر عکس ترجمه کرده و توضیحات نویسنده کتاب را نادرست ترجمه کرده و آن را ادامه حدیث پنداشته و رفتار غلط خلیفه دوم در آزار ایرانیان را که نویسنده کتاب آورده است با حذف جملاتی که تحریف او را مخفی میکند به عنوان ادامه حدیث معرفی کرده است . به عبارت دیگر، اشکال کننده در آخرین اشکال خود در تحریف و دروغ و فریب ، سنگ تمام گذاشته است .
در پایان لازم میدانم از اساتید بزرگوارم ، حاج آقای امامی و جناب آقای محسن محقق که مرا در تهیه و تنظیم پاسخ این شبهات یاری نمودند قدردانی نمایم . این سوالات بصورت کلیپی تصویری و با لحنی زننده نسبت به امام ، تهیه شده بود که در آن مقطع ما بر خود واجب دیدیم که جوابی محکم و مستدل به حملات شیطان بدهیم .باشد که امام از ما راضی باشند .
۹۵/۷/۲۱ ، روز عاشورا
سالار صفائی
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء -
ای تمـام آفـرینش تشنـه اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یا رب یا ربت ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قـطب عرفان، سیّـد سجّـاد، زینالعابدینشهادت امام سجاد (ع) تسلیت باد
-
دیدن نامت تکانم میدهد
چه وزنی دارد
چهار حرف ساده -
گفت اربعین هیچ چیزش قطعی نیست
نه رفتن اونی که میخواد بره!
نه نرفتن اونی که نمیتونه بره!
و نه حتی نرفتن اونی که نمیخواد بره:)
تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد ...@jahad-20 واقعا
🥺
-
می نویسند:«أنَّ العَبَّاسَ لَمَّا رَأى وَحدَةَ أَخِیهِ الحُسَینِ أتَى أخَاهُ»؛ اباالفضل(علیه السلام) وقتی دید حسین(علیه السلام) تنها مانده، آمد خدمت برادرش و عرض کرد:«يَا أخِي هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ»؛ اجازه می دهی به میدان بروم؟ می نویسند:«فَبَكَى الحُسَينُ بُكَاءً شَدِيداً»؛ امام حسین(علیه السلام) شروع کرد های های گریه کردن و فرمود:«أنْتَ صَاحِبُ لَوَائِی»؛ کجا بروی تو؟ تو علمدار منی!... حرف هایی رد و بدل شد. بالأخره اباالفضل(علیه السلام) به حسین(علیه السلام) عرض می کند:«قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»، سینه ام تنگی می کند؛«وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاة»، از زندگی بیزارم. در بعضی از مقاتل دارد حسین(علیه السلام) فرمود: «إنْ کُنْتَ لَابُدَّ مِنْ ذَلِکَ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»؛ یعنی اگر این طور است، پس برو و کمی آب برای این بچه ها تهیه کن.
اباالفضل (علیه السلام) آماده شد و حرکت کرد؛ به شریعه رسید. یک وقت هست که انسان دسترسی به آب ندارد و نمی خورد، یک وقت آب هست ولی نمی خورد. از خودگذشتگی اینجا است. دست ها را برد زیر آب؛ آب را آورد بالا، سمت دهانش، «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین(علیه السلام)»؛ به یاد تشنگی برادر افتاد؛ آب را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد و حرکت کرد؛ آمد به سوی خیمه ها. در بین راه چه کردند؟ کاری کردند که صدای اباالفضل(علیه السلام) بلند شد:«وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَنْ دِینِی». مشک را به شانه چپ انداخت. کاری کردند که اباالفضل(علیه السلام) بند مشک را به دندان گرفت. اما«فَأتَاهُ سَهْمٌ وَ أصَابَ القِرْبَۀَ»؛ تیری آمد و به مشک خورد. آب سرازیر شد. «فَوَقَفَ العَبَّاسُ»[1] اینجا بود که اباالفضل (علیه السلام) ایستاد. خبیثی آمد و عمودی به فرق عباس زد که...
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
-
من عوض شدم ولی
تو حسین بچگیمی️
-
حواست هست
به موه های سفید سرم
چقدر امسال از گذشته شکسته ترم
حواست هست اقا نوکرت داره پیر میشه
بخرم ببرم
به حرم🥺
داره دیر میشه128
-
ای ماهمحرم.
باید تو را به خدا سپرد
ما میمانیم و غم بیکرانه حسینات 🥺
که تا ابد در دلمان خواهد ماند.
باشد که این آخرین ماه محرم عمر من نباشد.
-
خنجرش نمی برید
دخترت رو می زدسیدنا المظلوم سیدنا العطشان سیدنا الغریب 🥺
حسین حسین حسینیاحسین
-
الله اکبر
-
سیدی ماکو مثلک الغریب
🥺