هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
تناقض زیست اگ نبود چقدر خوب میشد
-
@هویججج مبینا کیست؟!
-
@هویججج ب این میگن شیرزن (((:
-
قایق رانی آخر شدن فک کنم
-
@هویججج (((((((((:
دمش گرم
-
@هویججج تو هم درکه برو خیلی خوبه
️
اولش ی موکب هم داره مثل چایخانه امام رضا
پاتوق بچه های شهید بهشتیه -
@هویججج تو هم درکه برو خیلی خوبه
️
اولش ی موکب هم داره مثل چایخانه امام رضا
پاتوق بچه های شهید بهشتیه -
️
️
️
️
-
@هویججج ببین حال میده واسه کوهنوردی و پیاده روی
-
خدایِ چشمهای سرخِ بعد از گریه،
سلآم!
از شما برای نعمتِ گریه سپاسگزارم. امیدوارم "صابون رفت توی چشمام" و "پیاز رنده کردم" دروغ حساب نشوند؛ راستش ما تا این لحظه برای سوالِ "چرا چشات قرمزه؟" راه دَرویِ دیگری بلد نیستیم!
درست وقتی گریههای بیصدا را یاد گرفتیم، نشان دادید که هر انسان یک کوهست، و خانواده شبیه به رشته کوه. مثلا ما شبیه البرز هستیم، همسایهی بغلیِ ما شبیه زاگرس، همسایهی بغلیِ بغلیِ ما، شبیه آلپ، یا همسایهی یک کوچه آن طرفترِ ما، هیمالیاست.
اینجا، در محلهی ما، هر کوهی که گریه میکند، یک رود جاری میشود، رودها دستهای هم را میگیرند و به سمتِ دریا میروند، دریاها به سمتِ اقیانوس و اقیانوسها به سمتِ شما.
بیشتر وسطِ همین گریههایِ یواشکیام بود که پیدایتان کردم، مثلا همین دیشب که بالشِ خیسم را آن طرفی میکردم که بخوابم، شنیدم اخبار هواشناسی میگفت اشکهایِ زیر پتویی قبل خوابم، ابر شدهاند و قرارست فردا بر شمال و شمالِ غربِ کشور ببارند.
اصلا چرا راهِ دور برویم؟ همیشه میانِ گریههای زیرِ دوشِ آبِ گرم، با شما حرف میزنم و اشکهایِ توی چاهکِ حمام، به رود، دریا و اقیانوسها میرسند، بخار میشوند، ابر میشوند و باران میآید. اصلا این چرخهی آبِ کتابهای علوم، همین چرخهی گریههای ماست.
چند وقتیست زیاد گریه میکنیم، ولی اشکهای ما باغباناند، همینروزها تویِ چشمهایمان جنگل سبز میشود.-حاتمه رحیمی
-
خدایِ چشمهای سرخِ بعد از گریه،
سلآم!
از شما برای نعمتِ گریه سپاسگزارم. امیدوارم "صابون رفت توی چشمام" و "پیاز رنده کردم" دروغ حساب نشوند؛ راستش ما تا این لحظه برای سوالِ "چرا چشات قرمزه؟" راه دَرویِ دیگری بلد نیستیم!
درست وقتی گریههای بیصدا را یاد گرفتیم، نشان دادید که هر انسان یک کوهست، و خانواده شبیه به رشته کوه. مثلا ما شبیه البرز هستیم، همسایهی بغلیِ ما شبیه زاگرس، همسایهی بغلیِ بغلیِ ما، شبیه آلپ، یا همسایهی یک کوچه آن طرفترِ ما، هیمالیاست.
اینجا، در محلهی ما، هر کوهی که گریه میکند، یک رود جاری میشود، رودها دستهای هم را میگیرند و به سمتِ دریا میروند، دریاها به سمتِ اقیانوس و اقیانوسها به سمتِ شما.
بیشتر وسطِ همین گریههایِ یواشکیام بود که پیدایتان کردم، مثلا همین دیشب که بالشِ خیسم را آن طرفی میکردم که بخوابم، شنیدم اخبار هواشناسی میگفت اشکهایِ زیر پتویی قبل خوابم، ابر شدهاند و قرارست فردا بر شمال و شمالِ غربِ کشور ببارند.
اصلا چرا راهِ دور برویم؟ همیشه میانِ گریههای زیرِ دوشِ آبِ گرم، با شما حرف میزنم و اشکهایِ توی چاهکِ حمام، به رود، دریا و اقیانوسها میرسند، بخار میشوند، ابر میشوند و باران میآید. اصلا این چرخهی آبِ کتابهای علوم، همین چرخهی گریههای ماست.
چند وقتیست زیاد گریه میکنیم، ولی اشکهای ما باغباناند، همینروزها تویِ چشمهایمان جنگل سبز میشود.-حاتمه رحیمی