|
هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
بالاخره مامانم گوشیشو زد به شارژ و گفت:
پرنیا دیگه واقعا پاشو بریم بخوابیم
-
من سه سال با داداشم اختلاف سنی دارم. وقتی من چهارم بودم اون کلاس اول بود.
از همون روز اول مدرسه من نگرانِ درس خوندنش بودم.
یادمه حتی اون موقع که کلاس اول بود واقعا همیشه ته دلم یه احساس ترسی وجود داشت.
نگران درساش بودم کلا...
بعد الآن وضعیتم قابل توصیف نیست
-
@Venus655
خدا شاهده یه بار برای امتحان دینی نهم خواب موندم، تا خود مدرسه با سرعت نور رکاب زدم.
نیم ساعت دیر شده بود رسیده بودم مدرسه از شدت ترس نمی‌دونم چیکار کنم اشک می‌ریختم فقط و می‌دویدم سمت صندلیم.
بعد رفتم دیدم برگه‌م نیست. یه نگاه به مراقب کردم، معلم علوم تجربیمون بود.
گفت برو پایین برگه‌تو بگیر.
نشوندنم توی دفتر مدیر، توی دفتر مدیر امتحان دادم.
هیجوقت استرس دیر رسیدن اون روز رو یادم نمیره
بعد الآن وضعیت داداشمو میبینم اصن یه جوریم میشه -
بچه جابجا شد ولی حالا بابام خوابش نمیاد:/
ولش کن میرم چند دست با گوشی بازی میکنم -
@Venus655
خدا شاهده یه بار برای امتحان دینی نهم خواب موندم، تا خود مدرسه با سرعت نور رکاب زدم.
نیم ساعت دیر شده بود رسیده بودم مدرسه از شدت ترس نمی‌دونم چیکار کنم اشک می‌ریختم فقط و می‌دویدم سمت صندلیم.
بعد رفتم دیدم برگه‌م نیست. یه نگاه به مراقب کردم، معلم علوم تجربیمون بود.
گفت برو پایین برگه‌تو بگیر.
نشوندنم توی دفتر مدیر، توی دفتر مدیر امتحان دادم.
هیجوقت استرس دیر رسیدن اون روز رو یادم نمیره
بعد الآن وضعیت داداشمو میبینم اصن یه جوریم میشه@danial-hosseiny منو عمم می‌رسوند مدرسه
بعد تایم امتحانات ترم بود
فرداش امتحان ترم زمین داشتیم
شبش عمم عروسی دعوت بود
من به بابام گفتم بابا فردا تو منو ببر عمه امشب عروسیه خواب می‌مونه فردا
عمه فردا خواب موند.
یخ زدم کل تایمو تا عمه بیاد دنبالم(دی بود)
اخرشم دیر رسیدم برا امتحان.
همچی یادم رفت.
نمره فککنم ۱۶ اینا شد:/بخاطر تو یدور غلطامو درست کردم
https://abzarek.ir/service-p/msg/2311931
-
@danial-hosseiny منو عمم می‌رسوند مدرسه
بعد تایم امتحانات ترم بود
فرداش امتحان ترم زمین داشتیم
شبش عمم عروسی دعوت بود
من به بابام گفتم بابا فردا تو منو ببر عمه امشب عروسیه خواب می‌مونه فردا
عمه فردا خواب موند.
یخ زدم کل تایمو تا عمه بیاد دنبالم(دی بود)
اخرشم دیر رسیدم برا امتحان.
همچی یادم رفت.
نمره فککنم ۱۶ اینا شد:/بخاطر تو یدور غلطامو درست کردم
Blue28
تشکر میکنم
-
Blue28
تو ملکه نیستی.
من دوستانی دارم که درمقابلشون هیچی به حساب نمیای
-
من سه سال با داداشم اختلاف سنی دارم. وقتی من چهارم بودم اون کلاس اول بود.
از همون روز اول مدرسه من نگرانِ درس خوندنش بودم.
یادمه حتی اون موقع که کلاس اول بود واقعا همیشه ته دلم یه احساس ترسی وجود داشت.
نگران درساش بودم کلا...
بعد الآن وضعیتم قابل توصیف نیست -
Blue28
هیچوقت نخواستی بنویسی «دور چشمات بگردم» به جای چ بنویسی پ بفمی دنیا دست کیه -
واللا
-
Blue28
واقعا اونی که گ و ک رو گذاشته کنار هم خودش می‌دونسته قراره چه اتفاقایی بیوفته -
Alzahra
اتفاقا باید خوشت بیاد که.
ضایع می‌شن
\10