هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Maaah
یادِ اون جمله ی کتاب کیمیاگر افتادم(:
گفت که بلور فروش یه آرزو داشته ..رفتن به مکه و همیشه تصورش می کنه ؛پسرک بهش گفت که چرا برای رسیدن بهش کاری نمی کنی ؟
گفت من سال هاست که با امید این زندگی می کنم..حالا اگه برم اونجا باقی عمرم رو با چه امیدی زندگی کنم؟پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Maaah
یادِ اون جمله ی کتاب کیمیاگر افتادم(:
گفت که بلور فروش یه آرزو داشته ..رفتن به مکه و همیشه تصورش می کنه ؛پسرک بهش گفت که چرا برای رسیدن بهش کاری نمی کنی ؟
گفت من سال هاست که با امید این زندگی می کنم..حالا اگه برم اونجا باقی عمرم رو با چه امیدی زندگی کنم؟ -
الان که باید آنلاین بشه نمیشه
فکر کنم سر کلاسه:/ -
اصلا خوشم از زبان نمی اومد چون توی یادی یادگیریش اصلا خوب عمل نمی کردم
ولی حالا خیلی جذابه برام(= -
این کلمه انگار جزئی از ضمیر ناخودآگاهم شده