هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
برای جلسه ی مدیر فرهنگی که خیلی خصوصی بود
و منی که همیشه حرفامو میدم کسی دیگه بزنه
یهو پریدم بدون خبر تو جلسه وگفتم من نماینده دانشجوهام
و چهار تا مسئول اقا مجبور شدن یه دختر دانشجو ی بی تجربه رو که نمیدونه چطوری باید حرف خودشو به کرسی بنشونه و اربیعن و راه بندازه بین خودشون راه بدنو جلسه اخر اینطور پیش بره که نه تنها آقا امام حسین امضا کنند و اربعین قطعی بشه
بلکه زمان اعزام هم یجوری باشه با کاراموزی همون دختر بی تجربه تداخل نخوره -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قضیه ی اربعین خیلی جالب بود
ما رفتیم دفتر استعفا بدیم کاروان اربعین و کردن تو پاچمون
راضیم -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۲ آخرین ویرایش توسط jahad.20 انجام شده
همچین بدم نیست اینجا برای خودت حرف زدن
دفترچه یادداشت
خالی میشی -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۳ آخرین ویرایش توسط jahad.20 انجام شده
راستش من حتی دلم برای کلاس های دانشگاه پارسال این موقع هم تنگ شده
یکشنبه ها هشت صبح
اما خب دیگه نباید بهش فکر کنم
و از اینکه دانشگاه نمیرم و اون روز ها برام یادآوری نمیشن باید خوشحال باشم ؛)) -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فکر میکردم اون روز برفی قبل راهیان
اون روز دهه فاطمیه که شله زرد دادیم
اون هفت صبح و از همه زودتر رسیدن دانشگاه
اون روز آش دادن به بچه ها
سه شنبه های مهدوی
خاطره میشه بعدا
خاطره شد اما باید از یاد بره :))
بهترین روزهای دانشگاه بودن -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۷ آخرین ویرایش توسط jahad.20 انجام شده
از کجا به کجا رسیدم
من حتی دلم برای خوابیدن تو اتوبوس راهیانی که مسئولش بودم هم تنگ شده
کل مسیر خواب بودم چشم تو چشم راوی -
@Sally حله
-
چمر
چ و م فتحه داره
چمر یعنی مراسم سوگ و عزداری وقتی به یکی میگه چمر یعنی به اندازه این مراسم منفوری
Akito@Sally جالب بود جالب بود
-
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سال آخره :))
از اینجا به بعدشو بلد نیستم -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally
حقیقت تلخیه🥲
ولی یکی از استادای بیوشیمی ما واقعا کیم سابویی بود
کاربلد و رفیق با دانشجوها -
Aqua ترک قشقایی داریم
البته سه نفر هنوز نیومدن اتاق بگیرن -
@Sally
حقیقت تلخیه🥲
ولی یکی از استادای بیوشیمی ما واقعا کیم سابویی بود
کاربلد و رفیق با دانشجوهاMehrsa 14
امیدوارم ما هم یه کیم سابو داشته باشیم🥲 -
خوابگاه ما دقیقا کنار نمازخونه دانشگاهه
حاج آقاعه با یه لبخند ذوق اومد گفت به به شماهم نزدیک نمازخونه هستین و اینا
خیلی خوشحال بود
بعدشم اومدن با چندتا دانشجو دیگه بهمون پشمک حاج عبدالله دادن
هنوزم نفهمیدم چرا -
@Sally
حقیقت تلخیه🥲
ولی یکی از استادای بیوشیمی ما واقعا کیم سابویی بود
کاربلد و رفیق با دانشجوها -
خوابگاه ما دقیقا کنار نمازخونه دانشگاهه
حاج آقاعه با یه لبخند ذوق اومد گفت به به شماهم نزدیک نمازخونه هستین و اینا
خیلی خوشحال بود
بعدشم اومدن با چندتا دانشجو دیگه بهمون پشمک حاج عبدالله دادن
هنوزم نفهمیدم چراAkito
۵ صبح با صدای اذان بیدار میشی میری نماز جماعت -
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Sally نمازخونه خوابگاه که دیگه اذون نمیذارن
-
خوابگاه ما دقیقا کنار نمازخونه دانشگاهه
حاج آقاعه با یه لبخند ذوق اومد گفت به به شماهم نزدیک نمازخونه هستین و اینا
خیلی خوشحال بود
بعدشم اومدن با چندتا دانشجو دیگه بهمون پشمک حاج عبدالله دادن
هنوزم نفهمیدم چرا -
-
نوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه ساعت کوک میکنی خوابگاه باید یجوری بیدار شی قبل آلارم که بچه ها ناراحت نشن