هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۱ آخرین ویرایش توسط Reza-H انجام شده
... برای اینکه درماندگان، تنها سلاحشان حرف است و نه اعتبار حرفی که میزنند. ...
- نادر ابراهیمی
-
Aqua
حس نوشابه خنک️
هم خوبه -
Akito در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
یهو استاد اومد و گفتش که ما یه رسمی داریم برای ترم اولی های هرسال، که ترم بالایی ها میان ادای استاد در میارن و اینجوری بهتون خوش آمد میگیم
بهترین قسمت امروزم این بود
یه حس همبستگی عجیب بین تمام دانشجو های دانشگاه شیراز
یه حسی که بهت میگه فرقی نداره سال بالایی یا پایینی یا همرشته ای یا غیر هم رشته ای
هوای همو داریمسر این زبان انگلیسی
شکه شدم گفت خدا رحممون کنه هرچی شیمی بخوام یادبگیرم انگلیسی استاد درس بده چی کارکنمبعد دیددم نه
نقشه بوده -
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چقد بدمزهس نمیدونم چرا دارم میخورمش
-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فوقش مسموم میشم
-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فوقترش میمیریم دیگه
-
-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پرید گلوم
-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا شکرت
-
@Hamid-s ایشالله که شهر خوبی باشه... هم راجب گرگان هم خوابگاه هم دانشگاه برا همممه چی استرس دارم
از همه بیشتر همون خوابگاه و بچه هاش...
هر وقت اینجا میبینم بچه ها میگن خوابگاهشون خوبه نفس راحت میکشم.. بعد یادم میفته ک دلیل نمیشه برا منم خوب باشهههایشالله ک بشم.. دانشگاهمون ۴ تا خوابگاه داره ک اونی ک مارو یحتمل میفرستن خوابگاه گلها تو محله گلها کنار پارک گلها هست
ک تو پارک گلها سرویس میاد..
راستیتش جراحی :> ولی خب جزئیشو نمیدونم باید ب مرور زمان بفهمم ک ب کدوم یکی از زیرشاخه هاش علاقه دارم :>
Michael Vey
ان شالله که خوب میشه
یه اتاق ۴ نفری باشه با شهرهای مختلف ولی اجتماعی و خوش برخورد
گل اندر گل شد
جراحی قلب ان شالله -
خب دیگه
خیلی سعی کردم خودمو خوشحال نگه دارم
معمولا این روش منه
ولی شاید لازمه روشم عوض کنم
نمیشه
همیشه خودم رو تو خلوت خالی میکنم
اونم به ندرت تازه
میدونی
بعضی وقتا دلم میخواد دختر بودم
تا شاید راحتتر میتونستم بیرون بریزم
تا شاید لازم نبود این بار رو حمل کنم
ولی مطمعنم این کلید وضعیتم نیست
خوشحال بودن برام کاری نداره
ولی خوشحال موندن...
مثل یه باره
یه بار سنگین
سعی میکنی حملش کنی، ولی سر راهت یسریا میبینی خسته شد افتادن زمین
یسریا میبینی پاهاشون دیگه توان حمل بار رو نداره
یسریا میبینی درجا زیر بار له شدن و جون دادن
و بعد با خودت میگی «این همه آدم صدمه دیدن، من برای چی باید بار رو حمل کنم؟ چرا؟ نه نمیتونم تنهاشون بذارم»
و داخل اون نقطه است که تو هم میشینی
#تودلی
#تودلی
#تودلی