هرچی تودلته بریز بیرون۶

[AmirBarsam]

یه هفته مونده تا 25 آبان

[زهرا بنده خدا 2]

به خدا اون‌چادر و حجابی که ازش دم میزنید آداب داره...
تو همین گروهمون دختری هست که موهاش کامل بیرونه ،ولی اون قضیه اش جداست!
تویی که به ملت گیر میدی خودت نیشت تا بناگوش باز بود خودت بیرون موهات بیرونه
خودت آرایشت مثل همونه
خودت تو چشم ترینی
جرعت ندارم تو دانشگاه بیام‌پیشت چون آبرو برا آدم نمیذارید...
خدایا منو گاو کن که نیام اینجا اینا رو‌نگم ولی باور کن نمیتونم دیگه
حضوری بخوام به یکی بگم بدتره
اینجا کسی نمیشناسه ما رو...

[AmirBarsam]

دکترم بهم گفت کی حس می‌کنی که تنهایی؟!
گفتم وقتی که عیده، سفره‌ی دلمو واسش وا کردم و
دید هی جر میخورم، هی جر میخورم و هی جر
حالش به هم خورد شکوفه زد، فهمید هر روز من عیده

[زهرا بنده خدا 2]

من زیاد برام مهم نیست جنس مخالف چی راجع بهم فکر میکنه و نظر میده
ولی دوست ندارم جوری که نیستم
و دارم تو این محیط خودمو میکشم که نباشم
با یه حرف شما تمام زحمتم به باد بره...
و فک کنن دنبالشونم...
درحالی که اینا خیلی سمی ان و فک میکنن با این چیزا بامزه ان و همه عاشقشونن
ولی این حرکات زشته...
اگه میخواید با مزه باشید منو قاطی نکنید...

[AmirBarsam]

هر جای دنیا که باشی، دل من تو رو میخواد
اونور ابرا که باشی، دل من تو رو میخواد

[AmirBarsam]

یه دیواره، یه دیواره که یه عمر آزگاره
اونورش همیشه بن‌بست، اینورش هیچی نداره
یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدیم
النطرف ریشه نداریم، اونطرف ریشه بریدیم

[AmirBarsam]

سلام، حال همه‌ی ما خوب است، ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی‌سبب میگویند..
یادت می‌آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟!

[AmirBarsam]

نگیری عشقو از من که میمیرم تو غربت
دلم با درد این عشق یه عمره کرده عادت

[زهرا بنده خدا 2]

میدونید چیکار کردن؟!

من دانشگاه بودم
داشتم میرفتم جایی
فاطمه هم همراهم شد
بعد کنار میدون دانشگاه با دست یه پسره رو که خلاف جهت ما داشت میومد
نشون داده میگه عه!عه! یه مومن و مسلمون خدا

بلندددد!!
جایی که کلی ادم بود!

خیلی زشت بود...
خیلییییی
اینقد بد بود که من فرار کردم!
ولی من در حالت عادی هم بخوام با فاطمه راه برم باید بدو ام که برسم بهش
بعد این تند راه رفتنمم فقط باعث شد که باز بگه مگه چی گفتم؟هاها! مومن خداست دیگه

چرا باید این حرف بزنی؟
چه فعل و انفعالاتی تو ذهنتون میگذره واقعا؟
پ‌ن: مال سال قبله ولی هنوز یادم‌میاد دوست دارم خفه اش کنم

[AmirBarsam]

سخته توضیح بدم
که چیجوری تو میتونی این دلو قبضه کنی
حتی خونه‌ی کاهگلی رو قلعه کنی
رو تو میشه حساب کرد، با چشمای بسته دوئید

[زهرا بنده خدا 2]

اینقد از این حرکات زدن که من یه بار اومدم برم پیششون
یادم اومد به اتفاقاتی که ممکنه رخ بده
راهمو کج کردم و ترجیح دادم برم‌پی تنهاییم‍️

[زهرا بنده خدا 2]

خوابم نمیبره

[AmirBarsam]

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه

[AmirBarsam]

من با تنهایی، تو با تن‌هایی که تو رو ولت میکنن تو تنهابی

[زهرا بنده خدا 2]

آخرین حرکت سمیشم چهارشنبه هفته پیش بود
که وسط مراسم یه بنده خدایی یه حرکت سمی زد
همه باهم خندیدیم
ولی اون از ته داد زد فلانی
هاهاها

خب؟!که چی الان؟

دوستای شبیه خودم کلاساشون بامن یکی نیست که تو دانشگاه باهاشون باشم
اکثرا تنهام
یا با همکلاسی ۳۲ساله ام
ولی اکثرا تنهام...

[زهرا بنده خدا 2]

این حرکاتشون رو مخ منه
پس باهاشون نمیگردم

[AmirBarsam]

چطوری بانوی هرزه‌ی پیر، مادر گرگ، بچه‌ی شیر
چطوری اولین هفته‌ی دی، چطوری آخرین هفته‌ی تیر
تن پر از جای دستت چطوره، اون خنده‌ی دلچسبت چطوره
اون سر مستت چطوره، بهت بگم ناز شستت چطوره

[AmirBarsam]

امشب نسکافه هم نخوردم نمی‌دونم چرا در برابر خوابیدن مقاومت میکنم

[AmirBarsam]

تا از در اومد، بوی گل اومد
بوی بهار و سوز دل اومد
وقتی نگام کرد آشفته بودم
حرف دلم رو کاش گفته بودم

[AmirBarsam]

واسه آشتی با تو از راه دراز اومدم