هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
تا قبل امروز و تو این هفته ای که گذشت همش با بی میلی کار میکردم و اصلا این هفته برام لذتبخش نبود
همون ماجرای قدر دونستن داشته ها که گفتم
دقیقا همون
امروز با تموم عشقی که به کارم داشتم رفتم صبح زود و حتی بعدازظهر هم سر ساعت رفتم
تا چند روز پیش رفتن تو سالن و اتاق ها و نظم دادن به بار های اونجا برام عذاب آور بود ولی امروز لذتبخش
امروز رو باید از این هفته جدا بدونم
خوشحالم که فهمیدم چقدر این کار و این مکان و بودن کنار این آدما رو دوست دارم و بیشتر از همه از این خوشحالم که نرفتم -
الان که تموم شده، هنوز ترسش باهامه
میترسم از پشت یه چیزی موندن
جزوهها و کتابام ازم جدا نمیشن -
میترسم کمکاری کنم و اون چرخه هِی تکرار شه
-
مث یه کابوسه، همیشه استرس دارم.
همیشه تو فکر درساییم که مونده
همهش فکر میکنم اگه درس نخونم میمونم پشت کنکور -
زهراء، اَنا عَلی...
-
هر موقعیت بدی که به هر طریق تو زندگیتون پیش میاد رو خیلی زود درموردش نظر ندید و به خدا گله نکنید
من چند وقت پیش وایفای خریدم، قرار بود بیسیم باشه ولی خب دقت نکردم بهش و adsl سفارش دادم
وقتی اومد با داییم صحبت کردم که اگه مغازه کامپیوتری میشناسه معرفی کنه بهم که وایفای که سفارش داده بودم رو بدم بهش و یه وایفای جیبی بهم بده بقیشم پول بدم بهش
حدودا یه هفته ده روز منم گذاشت سر کار و اون شب که رفتم بیرون از داروخونه تا برم سراغ وایفای، سمیع رو دیدنش و کلی باهام درمورد کنکور و دانشگاه و رویایی که دارم حرف زد
خیلی خوشحال شدم که بالاخره تو همسن و سالی هام یکی هست که با من هم نظر باشه
امروز همون دورهای که سمیع گفت و درموردش تحقیق کردم رو خریدمش و داشتم به این فکر میکردم اگه من وایفای اشتباه سفارش نمیدادم، اگه اون موبایل فروشه منو سر کار نمیذاشت، اگه اون ساعت من هوس بیرون رفتن از داروخونه نمیکردم، نه سمیع رو میدیدم، نه اون حس و حال بد اون روزهام با حرف زدن باهاش پر میکشید