هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
آن شب گریه نکرد اما
فردا وقتی لباسش به دستگیره در گیر کرد گریه کرد
وقتی به اتوبوس نرسید گریه کرد
وقتی پایش خورد به مبل گریه کرد
وقتی غذای مورد علاقه اش را درست نکردند گریه کرد... :))@razie_ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
آن شب گریه نکرد اما
فردا وقتی لباسش به دستگیره در گیر کرد گریه کرد
وقتی به اتوبوس نرسید گریه کرد
وقتی پایش خورد به مبل گریه کرد
وقتی غذای مورد علاقه اش را درست نکردند گریه کرد... :)) -
احساس میکنم اینکه دارم تو گروه کاری که مربوط به یه نفره رو میگم
و میگم که چی میخوایم
و گفت و گو میکنم که چی بهش کم و زیاد کنن
و در واقع کاری به بقیهی اعضا نداریم(فرآیند کار با اونا نیست و طبیعتا نظر هم نمیدن و کاری ندارن فعلا...)
خیلی سمه
نه؟ -
راه رفتن اجباری با گروهی که سر چیزایی که خنده دار نبود، میخندیدن، حس بدی بهم داد...
حس کردم شخصیتم زیر سوال رفته... -
تلاشم برای رسوندن منظورم تو چت قابل ستایشه
-
مگه بچه هامون نرفتن اردو؟
چرا در لحظه سین میزنن؟
برید خدمت برسونید دیگههه -
نه مثل اینکه برگشتن
خسته نباشنن -
مثل اینکه بهشون خوش گذشته