هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
کاش گفته بودم نه...
کاش...
کاش.. -
Ainoor
سلام
تولدتون مبارک -
تو مثل منی برف
راه میروی و آب میشوی.
تو مثل منی برف
آتش را روشن میکنی
تا در هرمش بمیری
یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
پروانهها که تو را ندیدند
عاشق او میشوند
نکند سرنوشت مرا جایی دیده ای برف.
کاش میتوانستی تابستانها بباری
تا با تنپوشی از برف
برابر خورشید عشوهها میکردیم.
به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا میباری نعمتی
چون بنشینی به لعنتشان دچاری. -
چیزی در سکوت مینویسی
همهمان را گرفتار حکمت خود میکنی
ما که سفیدخوانیهای تو را خوب میشناسیم.
تو چقدر ساده ای که بر همه یکسان میباری
تو چقدر ساده ای که سرنوشت بهار را روی درختها
مینویسی
که شتکها هم میخوانند
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار دادهاند
و تو با پایی لرزان به زمین مینشینی
پیداست که میشکنی برف.تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آی
فکر میکنم سرنوشت مرا جایی دیده ای برف
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد!
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام میشود -
زندگی بعد کنکور چقدر سخته، این آدما چرا هیچ واکنشی نشون نمیدن؟
-
هنوز ۳ ماه گذشته، چجوری ۲۰ ۳۰ سال دیگه تحمل کنم :///
-
اصن هر چیو اوکی میکنه یه مشکل جدید سبز میشه
-
نقطه
چرا نفرستی؟ بفرست@danial-hosseiny
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بیخزانمگرچه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشناییهات میخواهم بمانمبی گمان زیباست آزادی ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم:)در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به آبیهای دنیا میرسانم=)گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی من اما
جذبهای دارم که دنیا را بدین جا میکشانم=))نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
ورنه بیهوده نمیخواندی به سوی عاقلانم=)))عقل یا احساس حق با چیست؟ پیش از رفتن ای خوب
کاش میشد این حقیقت را بدانی یا بدانم
تنهاییام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیستغم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفرهٔ رنگین خود بنشانمت، بنشین! غمی نیست!حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بیشک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیستآیینهام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد: در میان مردگانم همدمی نیستهمواره چون من نه، فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست:)من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست:)شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آن را
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست:)شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست«محمدعلی بهمنی»
روحشون در آرامش -
هوووووووووممممممممم
-
-
امروز روز عجیبی بود
نفهمیدم چطور گذشت فقط میدونم با نگرانی زیاد گذشت
اینکه هیچ چیزی درست پیش نمیره
شایدم طرز فکر من اینطوریه
ولی هم نگران خودمم هم مامان هم دوستم
احساسات خودم
اینده خودم
باید های زندگیم
عجیبه نه…
از همه عجیب تر هیچی حتی جسمم باهام راه نمیاد و هر روز علائم و مریضی های جدید و دارو های جدید…
#تودلی -
چرا با مامانم راحت نیستم؟( :
چرا حتی خواهرم ندارم؟( :
خدایا...