هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
یه ریدینگ از برگه های رو میزشون برداشتن گفتن بفرمایید
و اول دادنش به من
من:
دادم به دوستم
اون:
استاد:میخواید با هم ترجنه کنید و نمرهاش برا دوتاتون حساب بشه؟
ما: اکی
رو به متن یه ربع و نمیفهمیدیم چی میگه
دوستم پچ پچ کنان:زهرا الان استاد من مسخرمون میکنه
من: خفه شووو(چون میشنید و واقعا مسخرهمون میکرد)
و باز با نفهمیدن ادامه میدادیم
دوستم: استاد معنی این کلمه چی میشه؟
استاد: فلان
من: خب حالا بقیهش چی؟
.....
استاد: خب چی شد؟
من: ۴_۵تا کلمهی ترجمه شده رو بیان کردم
استاد:معنی متن رو بگید یکیتون...
دوستم شروع کرد و اینقد از خودش همه چی رو درآورد که بلند زدم زیر خنده(آخه خیلی سم بود
هیچ کدوم رو نمیدونست و کاملااااا با اعتماد به نفس تمام از خودش در میاوردد
)
استاد: بیاید از ریدینگای خود کتاب بپرسم
حالا میدونم که نخوندین(با یه نگاهِ حالا چیکارتون کنم...)
قیافهی من:(ایا ما و استرس و شب بیداریامون برای شما یه شوخیه؟!)
استاد خوندیممم
ببینید ترجمه ها رو تو کتاب!!
استاد: این کتابِ کتابخونه است از قبل نوشته شده بوده
من: استاد هیشکی اینو نداشتهههه فقط ماییم!!!
این سفید سفید بودد
تازه الانم ما بخشیشو پاک کردیم که بتونیم از روش براتون ترجمه کنیم
استاد یه نگاه چقد بدبختین بهمون انداخت(کاملا دلش سوخت
)
گفت خب چی بپرسم؟
من: استاد آخریا خیلی سخت بودن...اولیا بهترن...
و ریدینگ اولی رو آورد و گفت بند اولشو من ترجمه کنم دومیشو دوستم
و خوب بود( :زهرا بنده خدا 2 دیگه واقعاااا داره حسودیم میشه
منی که معدلم به خاطر زبان نابود شد
و با 10 و 25 پاسش کردماونم استاد ما که به خاطر 5 دقیقه چند دقیقه کم تاخیر این اخر کار
بهم می گفت خانم فلانی این اخر ترمی زود بیایید خاطره خوبی از شما تگ ذهنمون بمونهاون وقت من بار دومم بود یا سوم که دور میومدم
-
کاش میشدبه گذشته برگشت و تماشا کرد
زندگی نکرد
فقط دوباره تو اون فضا برگردی و خودتو تماشا کنی
خنده هاتو
ذوق کردناتو@Zahra-HD حق
-
زهرا خانم
زهرا بنده خدا 2
حیفه این خاطره ها نیست
کاش همین طور که اینجا تایپ شده هست
یک جای کپیشون می کردید داخل گوشیتون
️
دارم فکر می کنم چقدر خوبه خودمم شروع کنم از ترم بعد بنویسم داشته باشم
حداقل زمانی که خیلیی قرار سخت تر بشه بخونمشون انگیزه بگیرم
چون قطعا با شروع کلاس ها شیمی و ریاضی و آزمایشگاه ها دذ کنار سختیشون قرار لذت ببرم از شیمیییی🥹 -
@Zahra-HD
۲۰حقیقتتون و یه سری احساساتی که تجربه میکنید خیلی شبیه من بود... -
در دل کوهها، نسیم صبحگاهی میرقصد،
و در بستر درختان، زندگی دوباره آغاز میشود.
رودخانهها با صدای نرم خود میخوانند،
و آسمان، هر روز نقشی تازه بر بوم زمین میزند. -
ببین به درک که ناراحتی عسل خانوم
پاشو یالا پاشو تکون بخور
دیدی اشپزیه کمکت کردددد
دیدیییی الن پاشو درستو بخون
شد د نشد نشههه بدرککک
ببین عید نزدیکه ببین 13 روزتو از اون روزایی که خودت دوست داشتی برسه 24 ساعتش برا خودته راحت درستو میخونی اره
پس دومم بیار تا اون موقع رو مطالب تسلط پیدا کن افرین دخترم افرین بخون تو میتونی بهت ایمان دارم بقیه هم دیدی داشتن ایول بهت -
شب که فرا میرسد، سکوت، همچون لحاف نرم بر روی زمین میافتد،
و تنها صدای جیرجیرکها و درختان تکانخورده در باد، در فضا باقی میماند.
ماه، چون گوهری نقرهای، از میان آسمان تاریک میدرخشد