هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اینهمه بزرگ آقا از شیرین تعریف میکنه آدم یاد اونجایی میفته که سوسکه به بچهش میگفت قربون دست و پای بلوریت بشم
-
یه روز کارمون میگیره، اینو که علی گفت
حمید یه وری شد و کرد به زمین تف
به ته هر چی میرسیم هست یه دری قفل
گفت، مادرم ثابت کرده پدریشو
دیگه نوبت منه، اگه کم بذارم داره یکمی افت
آخه، از وقتی آقام رفت ، ماها درد میکشیدیم
با ما حرف میزد و دیگه ناراحت نبودیم -
بعضی وقتا از این سطح از روابط حسنه مردم با فامیلاشون خندم میگیره
همه تو عید با فامیلاشون مشکل پیدا کردن
چتونه چتوووونه چتووووووووونهبابا انقد تو زندگی هم دخالت نکنیم که طرف نگه به تو چه و دعوا بشه
-
بعضی وقتا از این سطح از روابط حسنه مردم با فامیلاشون خندم میگیره
همه تو عید با فامیلاشون مشکل پیدا کردن
چتونه چتوووونه چتووووووووونهبابا انقد تو زندگی هم دخالت نکنیم که طرف نگه به تو چه و دعوا بشه
پیروز البته منم یکی از مردمم
خیلی حرفا رد و بدل میشه خیلی خیلی
از خوش به حالت که فلان چیزو داری ما بدبختیم چرا همش لباست جدیده (خب من کلا تورو سه بار دیدم تلاش کردم تکراری نباشم سه تا مانتو معمولی انقد حرصتو در میاره؟!) و... کوفت کردن خوشیا
تا عههه چرا اینطور لباس میپوشی و چرا فلان کارو برا عید با صورتت نکردی و.... به رخ کشیدن (به نظر خودشون) کاستیا
بابا من دوست ندارم بچمو بشونم یا از غذایی که خودمون میخوریم که ادویه و نمک داره بهش بدم چرا انقد بحث میکنی بعدشم ناراحت میشی به حرفت عمل نمیکنم
این بچه منه تهش یقه منو میگیره که مامان من معده دردم به خاطر رعایت نکردن توعه کمردردم به خاطر خودخواهی توعه
بابا بیخیال شید -
از شیراز خریدمش :>
گردنبند فیروزه و صدفی که تصادفا به شکل ماه بوده :> -
آژیر قرمز خودمو کامپیوترم زده شده ته خطم دیگ -
یه روز یه گوجه عاشق یه دختری میشه میره کیوی دختره و بهش پیام میده. دختره سیب میکنه ولی جواب نمیده انگور نه انگور که پیامی اومده. رفیقای گوجه میگه حاجی بیخیار این بهت پا نمیده. گوجه میگه وایستید آناناس که مخشو بزنم. هرجور شده با دختره قرار میزاره ولی توی راه میره زیر ماشین رب میشه.
داستان بسیار غمناک و طالبی بود. -
از شیراز خریدمش :>
گردنبند فیروزه و صدفی که تصادفا به شکل ماه بوده :>Michael Vey
قشنگهه
مبارکت باشه -
یه روز یه گوجه عاشق یه دختری میشه میره کیوی دختره و بهش پیام میده. دختره سیب میکنه ولی جواب نمیده انگور نه انگور که پیامی اومده. رفیقای گوجه میگه حاجی بیخیار این بهت پا نمیده. گوجه میگه وایستید آناناس که مخشو بزنم. هرجور شده با دختره قرار میزاره ولی توی راه میره زیر ماشین رب میشه.
داستان بسیار غمناک و طالبی بود. -
یه روز یه گوجه عاشق یه دختری میشه میره کیوی دختره و بهش پیام میده. دختره سیب میکنه ولی جواب نمیده انگور نه انگور که پیامی اومده. رفیقای گوجه میگه حاجی بیخیار این بهت پا نمیده. گوجه میگه وایستید آناناس که مخشو بزنم. هرجور شده با دختره قرار میزاره ولی توی راه میره زیر ماشین رب میشه.
داستان بسیار غمناک و طالبی بود.