هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نمی خوام اینجا بمونم
از این شهر و محیط ش از این خوابگاه زندان
از حجم زیاد کار ها و کلاس ها و درسا -
lO_Ol کتابخونه دانشگاه هست
اون دیگه تا شب بخوام تو دانشگاه بمونم خیلی سختهکتابخونه ها خوابگاه هم کوچیکن یا صندلی ندارن و اینکه نورشون خیلی کمه
بعد اصلا از درس خوندن بگذریم با این سر و صدا اینا ادم اصلا استراحت م نمی تونه کنه
بعد من تا 6وخوردی عصر که کلاس دارم واقعا خسته میشم نیاز دارم استراحت کنم و رو تخت باشم حالت خوابیده چون پاهام خیلی درد می گیرند.
ولی اینا اصلا شعور ندارنرشته اشون هم به سختی رشته ها ما نیست هنر هستن یا کلاس ندارن یا خیلی کار خاصی ندارن
اتاق می زارن رو سرشون
فقط منتظرم این دوماه زودتر تموم شه ازاینجا برم یک خوابگاه مزخرف و با ادم ها فرهنگ ها زمین تا اسمون فرق داره.jahad_121
خب قانون بزارین وقتی کسی خوابه حالا فقط تو ن هر کس بقیه ساکت باشن
خودتم میتونی ی جای تو سالن مطالعه خوابگاه بخون مثلا میز ازین کوچولوها ببر با چراغ مطالعه که اذیتم نشی تا اتاقتو عوض کنی -
jahad_121
ببخشید میپرسم ولی کجا درس میخونین._.Zahra.K شهید باهنر کرمان
من اصلا قصد م دید بد از اینجا نیست
ولی متاسفانه شرایط خوابگاه ها خوب نیست و من از محیط ش خوشم نمیاد
با بافت شهر و اب و هواشم خیلی کنار نمیام
عذر خواهی میکنم اینم میگم ب عضی از فرهنگ ها شهر ها اطرافش که اادم ها از اونجا اومدن خوابگاه هم با شعور انسانی جور در نمیاد
حقیقته -
jahad_121
خب قانون بزارین وقتی کسی خوابه حالا فقط تو ن هر کس بقیه ساکت باشن
خودتم میتونی ی جای تو سالن مطالعه خوابگاه بخون مثلا میز ازین کوچولوها ببر با چراغ مطالعه که اذیتم نشی تا اتاقتو عوض کنیlO_Ol اینا خیلی رعایت قانون نمی کنن
این ترم بهتر شدن ا
اما فقط این طور بگم یکی از بچه ها که تو اتاق باشه تذکر بده به حرف ش گوش می دن من هرچقدرم بگم گوش نمی دنولی دیگه دوماه دیگه بیشتر نمونده اینم تحمل می کنم و دیگه با اینا هم اتاق نمی شم
مرسی 🩵 -
lO_Ol اینا خیلی رعایت قانون نمی کنن
این ترم بهتر شدن ا
اما فقط این طور بگم یکی از بچه ها که تو اتاق باشه تذکر بده به حرف ش گوش می دن من هرچقدرم بگم گوش نمی دنولی دیگه دوماه دیگه بیشتر نمونده اینم تحمل می کنم و دیگه با اینا هم اتاق نمی شم
مرسی 🩵 -
یه خسته نباشی میگم ...
به اونایی که هنوز دارن میجنگن، حتی وقتی دیده نمیشن...
هیچکس نمیفهمه چه شبهایی رو تا صبح بیدار موندی.
هیچکس نمیدونه چند بار خواستی بزاری کنار ولی نزاشتی.
هیچکس درد اون لحظههایی که حس کردی داری له میشی رو نمیفهمه.
اما تو هنوز اینجایی... هنوز داری ادامه میدی. این یعنی قویترین شکلِ بودن.مرد بودن یا زن بودن مهم نیست.
مسئله اینه که تو "خاموش نشدی".
مسئله اینه که هنوز وقتی همه چی میگه "نمیتونی"، تو میگی "میتونم".
هنوز وقتی صدای تردید توی مغزت فریاد میزنه "بس کن"، تو در سکوت مشغول ساختنی.
مشغول ساختن رویای خودت. آیندهی خودت.تو اونی هستی که داره تو تاریکی میسازه، تا یه روزی توی نور بدرخشه.
نه واسه تأیید کسی، نه واسه کف زدن کسی. واسه خودش.پس اگه امروز حس کردی عقب افتادی، خستهای، یا هیچی درست پیش نمیره...
یادت باشه، مسیر قهرمانا همیشه از دلِ سختی میگذره.
تو شاید الان دیده نشی، ولی داری قوی میشی. هر روز. بیصدا. پیوسته.به خودت افتخار کن، چون تو هنوز ادامه دادی... وقتی خیلیا رها کردن.
و این یعنی... تو قرار نیست معمولی باشی.
تو قراره بترکونی -
@Pr.Gh.ir در | گالری روح نواز🫀
| گفته است:
پنجره کلاس =)) به من حس خوبی داد گفتم با شما هم این حسو شریک شم
-
عطار
یازدهمی ؟
اگ هستی تسلیت -
هعی خدایا
-
یعنی واقعیت چی میتونه باشه؟ کی تو دوران ۲۰ سالگیش بیشتر میجنگه برای زندگیش؟ اصلا جوابی داره این سوال؟
-
آیا ما واقعا سختی میکشیم یا فقط فکر میکنیم داریم میکشیم؟ معیار اندازه گیریش چیه؟
-
کاش دوستم بتونه اسممو بنویسه و دیگه تموم شه
-
ولی هنوز آزمونارو برا اندیشه ندادم
و متن رو هم ننوشتم -
Mockingbird>>>>>>>>>>>>>>>>
-
به بچه ها تقلب میدادم چون فک میکردم گناه دارن و میفتن
اما این ترم واقعا دلم نمیخواد این کارُ کنم...
چرا؟
چون بحث گناه داشتن و وقت نداشتن نیست و مشکل پیش اومدن نیست...
بحث اینه که الکی الکی نمیخونن...
مثلا ما امروز که این امتحان سخت رو داریم
یکی از بچه ها دیروز رو تا ۹شب درس نخونده بود...
چرا؟
با بچه ها قرار داشت...
درگیر آشپزی مفصل
بعدم رفته بودبیرون...تا ۹شب...
یا اون یکی پسرا هم اصلا درس نمیخونن
واقعا حس خوبی نمیگیرم...
یه کم حداقل بخونید...
این چه حرکتیه آخه...
دیر میرم سرجلسه
اگه بشه و استاد رو ببینم با استاد میرم...
تا بتونم راحت جلو بشینم...
این حجم از درس نخوندن رودیگه نمیتونم بپذیرم واقعا...
پن: حالا خودم کم میشم
️
در حالی که کلاسا رو غیبت کردم و همه فک میکنن چقد خوندم!
درحالی که خوابیدم...
مهم نیست... -
برم این یه ساعت رو مرور کنم...
ان شاءالله که خوب میشم... -
وقتی یه بازیی رو دانلود و بازی میکنیم، خیلی ذوق و استرس اینو داریم که هر جور شده برنده شیم
بعضی مراحل اسونن سریع ردشون میکنیم
خیلی از مراحلو مجبوریم چند بار بریم
جونمون از بین میره باید صبر کنیم تا انرژیمون پر شه
خودمونم موقع بازی رسما کلی قلبمون تند تند میرنه و دستامون عرق میکنه تا فقط اون کارکتر به مرحله آخر و برنده شدن برسه
اما خودمون چی؟ ما هم کارکترای بازی زندگیمون هستیم. اما چقدر این حرص و جوشارو برای خودمون میخوریم؟ چقدر این روزا شوق و هیجان ادامه دادن داریم؟ چقدر زندگیمونو ارزشمند میدونیم؟ -
آخیش بسه دیگه
کم کم آماده شم برممم که امروز ناهار اکبر جوجهست -
jahad_121
ما خیلی اوکیایم با هم ولی هیچکدوممون داخل اتاق درس نمیخونیم، من همیشه میرم سالنمطالعه (اونجام ساکت نیست ولی خب). اگه کسی بخواد بخوابه بقیه همون روند قبلو دارن من خودم گوشگیر میزارم پتومم میکشم رو سرم. فقط در صورتی برق خاموش میشه که از ۶ نفر حداقل ۴ نفر بخوان بخوابن. من خودم ایرپاد میزارم ولی هستن تو اتاق اکسپلور رو با صدای بلند میبینن ولی خوابگاه همینه دیگه همهجا همینه -
از خودم میترسم
از افکارم
از چیزایی که میدونم ذره ای به روحم مرتبط نیستن و این دقیقا همون نقطه ایه که باعث میشه بترسم از خودم
که چرا مغزم باید همچین فکرایی بکنه
اون آدمی که میخندید،حالش خوب بود، می رقصید، سر کوچیک ترین چیزا چشماش برق میزد مرده
اون آدم مرده اما همه هنوزم ازش میخوان کسی باشه که خودش با دستای خودش گذاشتش تو قبر