هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
زیادی غمم گرفت
خوابیدم
️
زهرا بنده خدا 2 اااا منم اینطوریم...
-
ببینم امشب میشه رفت بیرون
اگر نه
بشینم جلسه ۳و۴ آزمایشگاه رو بنویسم
ان شاءالله فردا ام گزارش کارمو کامل کنم و کامل بخونمشون!
برم جزوه های تئوریشم برا امتحان بعدی پرینت بگیرم
که ان شاءالله جمعه یکی از اونا رو بخونم
شنبه مرور آزمایشگاه باشه براامتحان فرداش...
که ان شاءالله نمرهی کامل بگیرم...
ان شاءالله... -
با اين همه خيابان و روگذر
اين همه ميدان و چهارراه
باز هم آدمها در اين شهر
به هم نمىرسند. -
زهرا بنده خدا 2 اااا منم اینطوریم...
melancholy
فشار زیادی بهمون وارد میشه -
melancholy
فشار زیادی بهمون وارد میشهزهرا بنده خدا 2 آره:))
.
-
دارم سعی میکنم از داشته هام لذت ببرم...
فعلا هم دور اون قضیه رو خط کشیدم...
که اعصاب خوردی برام پیش نیاد...
مگر باز آدمی بیاد که نصفه نیمه راضی باشم بعد حرف بزنیم...
همینجوری نمیخوام کسی بیاد که بعدش با حرفای آدما اینقد روانم به هم بریزه...
شایدم یاد گرفتن اجازه بدن خودم برا خودم تصمیم بگیرم... -
اینو دوست داشتم و آدما اینقد اذیتم کردن
حالا کسی باشه که اصلا چیزایی که میخوام رو نداشته باشه و بخوام حرفای ملتم تحمل کنم که... -
از ته دل میخواستم و آرزو میکردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم،
اگر این فراموشی ممکن میشد، اگر میتوانست دوام داشته باشد، اگر چشمهایم که بهم میرفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف میرفت و هستی خودم را دیگر احساس نمیکردم، اگر ممکن بود در یک لکه مرکب، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستیم ممزوج میشد و بعد این امواج و اشکال آنقدر بزرگ میشد و میدوانید که بکلی محو و ناپدید میشد ، به آرزوی خودم رسیده بودم.صادق هدایت
-
دو سال پیش این موقع خیلی تحت فشار بودم ولی گذشت
بعد از اینم میگذره ولی کاش بهتر بگذره و ایکاش من فقط یکم عاقلانهتر رفتار کنم -
یک جلسه جبرانی از ساعت ۸ صبح تا ۲ ظهر
ساعت کلاس کاملا منطقیه -
حالم ازت به هم میخوره.
-
تا یه قدم دور میشی تو دلم برات تنگ میشه
هی دو جمله راجبت میگم خودش یه آهنگ میشه
کی میفهمی شب به شب بهت فکر میکنم همینطوری
به جای اکسیژن فقط نفس کشیدم عطرتو
دور و بریام شاهدن چجوری درگیرم به تو
اونی که باهاش ظهر و شبو صبح میکنم فقط تویی -
نشستم دارم گریه میکنم
فکرکنم منم مثل فاطمه باید برم وسط بارون تو این هوا نوشابه بزنم
ولی چایی یا دمنوش بیشتر میچسبه
کباب بیشتر خیلی بیشتر -
بدنم خالی کرده
امروز درد کتف و شونه و گردنم به دستام زده
فکرکنم خودمو نابود کردم -
حالا من به جای اینکه نگران سلامتیم باشم نشستم گریه میکنم که امروز نتونستم ۱۰ ساعتمو برسونم
-
یادمه اون موقع ها که ابتدایی راهنمایی هم بودم یهو کمرم قفل میکرد
امسالم چندبار اینجوری شد
ولی خب از بالای نخاع تا فرق سرم درگیر شده
حسرت گذشته فایدهای نداره
گردن بقیه روهم گرفتن فایدهای نداره همش یه مشت افکار مرده است
الانم چاره ای جز ادامه دادن ندارم
گریه چاره اش نیست در هر صورت -
چقدر وصف حالِ من.....