هرچی تودلته بریز بیرون۶

[mahdi.ek]

@Pr.Gh.ir اینکه گفتم دانشکدمون نمی‌دونم
گفتم شاید دانشگاه ما و بقیه دانشگاه ها متفاوت باشن

[mahdi.ek]

@Pr.Gh.ir بعد اگه مهمان یا ترم تابستونی بری دانشگاه شهر خودت
که سطح پایینی داشته باشه میگن هم ترازی معدل می‌کنن ؟
مثلا اگه دانشگاهت تیپ یک باشه
و اون تیپ سه انگار ضریب ۰/۷ میخوره
یعنی اگه تو دانشگاه تیپ یک ۱۴ بگیری برابر معدل ۲۰ اون دانشگاهه!
و تیپ یک به تیپ یک ، یا دو به دو و... فقط ضریب ۱ میخوره

[Reza-H]

jahad_121
خیلی ممنون

[Succinate]

MSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

Succinate
یه دو صفحه بیماری‌های نورولوژی هاریسونو بخون، تو هم علاقت خشک میشه

اتفاقا میخواستم بگم خیلی دوست دارم مباحث تکوین هم بخونم

[Succinate]

@Pr.Gh.ir در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

@Pr.Gh.ir اینکه گفتم دانشکدمون نمی‌دونم
گفتم شاید دانشگاه ما و بقیه دانشگاه ها متفاوت باشن

برای ما هم همینه و حس میکنم بیخود و بی جهته
حتی یه سری معدل الف میشن ولی سرجلسه امتحان نمیان یا میوفتن
جزوه واحد هاشون حساب نمیشه
طرف مثلا میگه معدلم 19 عه ولی 6 واحد پاس کرده

[Hhh Hh]

خدایا شکرت=)))

[0-0ftm]

وینچنزو ی چیزیو لایک کرد که حتی خودمم این وجهمو یادم نبود:)

[شبه بومی_]

امتحان میکنیم
یک...دو..سه. صدا میاد؟

[زهرا بنده خدا 2]

بابونــــه
نمیدونم‍️

[زهرا بنده خدا 2]

زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

رازدار همه ام...
ماجرای پسر همکلاسیم و یکی از دخترا رو شنیدم...
و چقد بد شده...
کاش اگه صلاحشونه بشه...

از زبون خودِ دختره شنیدم...
من نه شروعش و دلیل پایانشو میدونستم نه هیچی
حتی اولشم نمیدونستم
یهو تو دانشگاه با هم دیدمشون
یهو ام دیگه ندیدم...

[زهرا بنده خدا 2]

داشتم با فلاکت تو حیاط وویسی که صدای استاد نمیومد گوش میدادم
انگار رفته بود در اتاقمون‌ گفته بود زهرا کجاست
بچه ها فک کردن قراره موهاشو ببافم
گفتن بیا ما ببافیم
گفته بود نه
اومد تو حیاط پیشم
از ۱۱ونیم تا الان...
حرف زد و خیلی چیزا گفت...

[Nilay]

صبح باید زود بیدار بشم ولی هنوز بیدارم

[Nilay]

ولم کنن تا خود صبح بیدار میمونم...

[زهرا بنده خدا 2]

خودمم تعجب کردم‌چرا اومده به من میگه...
اما بد عاشق شده بود...
بد...

[زهرا بنده خدا 2]

چی میتونستم بگم؟..
هیچی...

[Nilay]

آن نخلِ ناخلف که تبر شد ز‌ ما نبود
ما را زمانه گر شِکَند ساز می‌شویم

[زهرا بنده خدا 2]

حدود ۱سال با هم بودن...
۸ماهه که تموم شده
اما‌ من فک نمیکردم اینقد حالش بد باشه...
میگم
صرفا دیدم دیگه با هم نیستن
حالشم ظاهرا خوب بود
ولی...
نه...
عشق هنوز که هنوزه تو‌وجودش فرمانروایی میکنه...
و تقریبا همه چی تموم شده...

[Nilay]

فکر نمیکنم همچین اتفاقاتی هرگز فراموش بشن
جاشون همیشه تو دل آدم میمونه

[زهرا بنده خدا 2]

هم کلاسیم؟...
نمیدونم...
واقعا جزو اونایی بود که ترم پیش ازش متنفر بودم
به خاطر یه سری حرکاتش که شاید بی منظور بود
هیچ برخورد خاصی با هم نداشتیم
من ردیف جلو ام
پسرا اون آخر
بدون هیچ تعاملی
کلاسه و آزمایشگاه
بعدم خوابگاه
اما...
میشد حدس زد که به شدت حمایتگره...
و هست...
یعنی منی که بی هیچی دقت نمیکنم هم متوجهه این شدم...
و حدسمو که گفتم؛تایید کرد...
نمیدونم هدفش چی بوده...
اما انگار واقعا ازدواج‌بوده...
خونواده ها میدونستن...
خونواده‌ی همکلاسیم دختره رو دیده بودن...
حلقه برا هم خریده بودن
کلی براش کادو خریده بوده
خوراکیای مادرش به دخترخانم...
این طرف آشپزی کردنای دخترخانم...
بیرون رفتنا...
و...
خب...
یه مقداری ام فراتر از آشنایی شده بوده..
چیزی نگفتم که اشتباه کردی...
یعنی تو شرایطی نبود که بازخواستش کنم...
اما عاطفه‌شون درگیر شده بوده...شدیدا...

[زهرا بنده خدا 2]

Nilay
میمونه اما همیشه به عنوان معشوق نه...
من خداروشکر تجربه‌شو نداشتم...
اما دوستی داشتم که بابت نرسیدن به کسی
خیلی کارا کرد...
اما الان همیشه که باهاش حرف میزنم و از شرایط خودم میگم
میگه من چقد اشتباه کردم...
یعنی تنفر باشه اون حس
عشق نیست...
البته که واقعا شرایط آدما فرق داره...
فک میکنم برا یه دختر اگه رها شدن باشه
یه مدت که بگذره کنار میاد...
‌و میپذیره...
و دیگه اون حس و حال اولیه نیست...