هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
هویججج الان نیاز دارم یک ساعت گریه کنم بیام
ولی عاولی
برییمMichael Vey
فداسرت
باشه بریم بخونیم -
حصار سابق
من چون برونگرام اگه از گذشته اون آدم اطلاعات زیادی نداشته باشم از لحاظ روانی اذیتم میشم
اولاینکه حس میکنم رابطه یه طرفه است
دوم اینکه حس نا امنی وترسناکی میده
البته این برای همکلاسی و دوست معمولی نیست
دوست صمیمی رو دارم میگم
مثلا با یکی دوستم ۳۲ سالشه اصلا نمیدونم چرا تا الان کنکور نداده؟ قبلا یه رشته دیگه خونده؟ قبلا ازدواج کرده ؟
اون همه چیز رو درمورد من میدونه
و من
خیلی حس نا امنی دارمهویججج در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
من چون برونگرام اگه از گذشته اون آدم اطلاعات زیادی نداشته باشم از لحاظ روانی اذیتم میشم
اولاینکه حس میکنم رابطه یه طرفه استگرچه من آدم درونگراییم ولی دقیقا این بخشش رو منم دارم ( حتی اگه طرف زندگی نامه اش رو هم بگه باز من در شکم
)
-
هویججج در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
من چون برونگرام اگه از گذشته اون آدم اطلاعات زیادی نداشته باشم از لحاظ روانی اذیتم میشم
اولاینکه حس میکنم رابطه یه طرفه استگرچه من آدم درونگراییم ولی دقیقا این بخشش رو منم دارم ( حتی اگه طرف زندگی نامه اش رو هم بگه باز من در شکم
)
-
حصار سابق شوخی میکنم جدی نگیر، مگرنه من به تمام دوستی های قدرتمند مردانه احترام میذارم
️
️.
-
مثلا من یه دوستی داشتم درمورد هرینه و قسمت و اینا خیلی حرف میزد من فکر کردم وضع مالیش خوب نیست خیلی عذاب وجدان داشتم خیلی خودم رو تخریب میکردم جلوش ولخرجی نمیکردم بخاطرش کافه نمیرفتم جاهای بدون هزینه میرفتیم
بعدا فهمیدم نه بابا طرف صرفا خسیسه
یه بار قرار بود مادرش بیاد سراغش به مادرش گفته بود یه جای دور پارک کن که کسی نبینتت من از سر کنجکاوی رفتم دیدم مادرش یه خانم متشخص با مقنعه بود کارمند ماشین شون هم خوب بود
یعنی حتی دوست نداشت درمورد خوانواده اش بدونیم -
آیا میتونم جزوه دفاع رو بنویسم بعد بخوابم؟
-
Comrade میدونم باو سینا جان (وگرنه خنده ام نمیومد)
یه بار برو سمت یکی که بنظرت جالب میاد بعد شروع کن باهاش صحبت کردن یهو بگو داستان زندگی ات را بگو من گوش میدم فقط
تموم که شد بگو بمولا -
هویججج من خودم جزو کسایی هستم که درمورد کودکی دوستام ازشون سوال میکنم ( جالبه که همه شون هم با شور و اشتیاق تعریف میکنن )
-
مثلا من یه دوستی داشتم درمورد هرینه و قسمت و اینا خیلی حرف میزد من فکر کردم وضع مالیش خوب نیست خیلی عذاب وجدان داشتم خیلی خودم رو تخریب میکردم جلوش ولخرجی نمیکردم بخاطرش کافه نمیرفتم جاهای بدون هزینه میرفتیم
بعدا فهمیدم نه بابا طرف صرفا خسیسه
یه بار قرار بود مادرش بیاد سراغش به مادرش گفته بود یه جای دور پارک کن که کسی نبینتت من از سر کنجکاوی رفتم دیدم مادرش یه خانم متشخص با مقنعه بود کارمند ماشین شون هم خوب بود
یعنی حتی دوست نداشت درمورد خوانواده اش بدونیم