هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
صبح بخیرهایت
باغچه های دلم را
شکوفا می کند
تو تکرار کن
تا غنچه بدهند گلهای قلبم...#لیلا_صابري_منش
صبح همگب بخیر
روزتون پر از عشق خدا -
%(#ff0000)[نگرد]
هیچ جمله ای نمیتواند زندگی تو را عوض کند،جز خودت...وضعیت کنونی ات نتیجه ی تصمیمات گذشته اند،نمیتوانی ب عقب بازگردی و شروع را عوض کنی ولی میتوانی از همین الان شروع کنی و پایان را عوض کنی...
قبل از اینکه دیر شود باید....... -
%(#ff0000)[نگرد]
هیچ جمله ای نمیتواند زندگی تو را عوض کند،جز خودت...وضعیت کنونی ات نتیجه ی تصمیمات گذشته اند،نمیتوانی ب عقب بازگردی و شروع را عوض کنی ولی میتوانی از همین الان شروع کنی و پایان را عوض کنی...
قبل از اینکه دیر شود باید....... -
%(#ff0000)[نگرد]
هیچ جمله ای نمیتواند زندگی تو را عوض کند،جز خودت...وضعیت کنونی ات نتیجه ی تصمیمات گذشته اند،نمیتوانی ب عقب بازگردی و شروع را عوض کنی ولی میتوانی از همین الان شروع کنی و پایان را عوض کنی...
قبل از اینکه دیر شود باید.......tamom
قبل از اینکه دیر شود بایدتغیر کرد
-
-
-
5 دقیقه همش وقتت رو نمیگیره اما شاید باعث شه دیگ هیچوقت این سوالو نپرسی....
%(#ff0000)[من دوست نداشتم خلق شم،چرا افریدم چی ازم میخواد،و گریه و گریه]آن قدر به دروغ، تخیل ما را با واژگانی چون «دموکراسی» باد کردهاند، که گاهی به خدا نیز معترض میشویم که «اصلاً چرا ما را بدون نظرخواهی و توجه به موافقت یا مخالفتمان خلق کردی؟» - میگوید: «من دوست نداشتم خلق شوم، پس چرا مرا خلق نمود؟» و هیچ توجه ندارد که اساساً او قبل از خلقتش نبود که دوست داشته باشد یا نداشته باشد و یا کسی نظرش را در این باره بپرسد. لذا حتی همین قدر که میگوید: «من دوست نداشتم خلق شوم» نیز دروغ است، چرا که اصلاً نبود که دوست نداشته باشد.
ب – چنان معترض میشوند که «چرا خدا ما را به اجبار خلق نمود»، که گویا خدا نیز باید محکوم «جبر و اختیارِ» حاکم بر مخلوقش باشد و بدون کسب اجازه از مخلوق کاری نکند! در حالی که او علیم، حکیم، فعال مایشآء و البته جبّار (جبران کننده)است. یعنی کسی نمیتواند از دایرهی سلطه و مشیّت او فرار کند (لا یِمکِنُ الفِرار مِن حُکومَتِک) و هم چنین کسی نمیتواند میل خود را جبراً بر او تحمیل نماید. مضافاً بر این که چنان چه بیان شد، خداوند متعال برای تحقق اراده و حکمتش، نه با کسی مشورت میکند و نه از کسی سؤال نموده و یا اجازه میگیرد. چرا که این امور همه از کمبود و نیاز است و هستی و کمال محض، بینیاز، غنی و منزه از هر گونه حدّ و کاستی (سبحان) میباشد.
ج – مشکل بعدی ذهن ما، کمبود اطلاعات و معلومات است که جایش را شنیدههای درست و غلط و یا ناقص پُر کرده است. اذهان عمومی گمان دارند که خدا انسان را خلق نموده تا به بهشت یا به جهنمش ببرد. در حالی که او هدفش از خلقت انسان را خود بیان نمود و به فرمود: « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً » یعنی میخواهم «خلیفه» خلق کنم و جایگاهش را زمین قرار دهم.
خلیفه یعنی کسی که متجلی صفات و اختیارات «مستخلف» است. هر موجودی به اندازهی ظرفیت وجودی خود، تجلی حق تعالی میباشد، اما خداوند حکیم همه اسمای خود را در انسان تجلی داد، یعنی او کاملترین مرحله خلقت است؛ که از جمله این اسما و صفات برخورداری از قوای «اختیار و انتخاب» است. البته فقط در برخی از موارد.
ج/1 – اگر دقت کنیم، اختیار ما در حد «شریعت» است و نه خلقت. ما نمیتوانیم اختیار کنیم که حالا چند میلیون سال است که خورشید از مشرق طلوع میکند، این بار از مغرب طلوع کند که تنوعی هم باشد. اما میتوانیم انتخاب کنیم که مسیر قلهی کوتاه را هدف بگیریم و یا قعر دره را.
نمیتوانیم اختیار کنیم که قدمان 5 متر شود و مثل درخت 50 تا دست فعال داشته باشیم، اما میتوانیم اختیار کنیم که با همین دو دست، خیر انجام دهیم یا شر، فساد و ظلم. میتوانیم اختیار کنیم شکر یا نمک بخوریم یا خیر؛ اما نمیتوانیم اختیار کنیم که وقتی قند و شکر میخوریم، نمک بدنمان تأمین گردد یا بالا رود.
د – مشکل بعدی ذهن ما این است که اصلاً معنای «امتحان» را نمیدانیم، چه رسد به چگونگی و کیفیت و نتایج آن را. گمان میکنیم که امتحان چیزی مثل امتحان مدرسه و دانشگاه است که یا قبول میشویم یا خیر. در حالی که «امتحان»، یعنی «امکان بروز و ظهور استعدادها». اگر خداوند متعال فرمود که امتحان میکنم تا معلوم شود؛ معنایش این نیست که مانند یک ممتحن که از علم دانشپژوه اطلاعی ندارد، امتحان میکند تا با خواندن پاسخ مطلع شود؛ بلکه معنایش این است که «امتحان یعنی بروز، ظهور، تجلی و معلوم شدن علم».
ﻫ – از این رو، امتحان یک یا چند اندیشه یا فعل خاص نیست. بلکه هر نَفَسی امتحان است. یعنی قوه و استعدادی به فعلیت میرسد. خواه استعداد رشد، کمال و خلیفة الهی، خواه استعداد بستن چشم به روی حقایق و انکار آنها
– بشر با فرمانبری از شیاطین انسانی وجنی، همه اینها را کنار میگذارد و به جای اطاعت از الله و رسولش صلوات الله علیه و آله، به اطاعت و بندگی هوای نفس خود و دیگران مشغول میشود و چون یاد خدا و آخرت میکند، خود خدا را زیر سؤال میبرد که اصلاً چرا من را خلق کردی؟ چرا امتحان میکنی؟ چرا بهشت و جهنم میبری و ...؟ در حالی که باید خودش را محکوم کند که چرا از نعمت وجود بهره نمیبری؟ چرا از صراط حق خارج میشوی؟ چرا نعمات را کفران و لگد مال میکنی، چرا فرصتها را از دست میدهی؟ چرا به دنبال راهنمایان حق نمیروی تا به حیات و سعادت ابدی برسی و بگویی خدایا تو را شکر که من را خلق کردی و نعمت وجود بخشیدی و هدایت کردی.