هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اومد...
اما نمیتونم تایپ کنم...
میخونم فقط...
#تودلی -
خب الان وقت اینه برم کل عکسای کامپیوترمو سروزیر کنم
از قدیمممم تا جدید
امروز کلن روز مرور خاطرات بود برام از گیم بگیر تا عکس و ... :)) خوشحالم که گذشته ام با وجود تلخی هایی که داشته و بزرگم کرده شیرینی های خودشو هم داره
ارده و شیره و خوردین ؟ تلخ و شیرین رو وقتی قاطی میکنید زندگی خوش مزه ای رو تجربه میکنید️
-
Maaah
ما برعکس ،استادمون رو این مورد حساس بود ولی بیمارستان گیر نمیداد
منم این اواخر دیدم گیر نمیدن با شلوار دمپای مشکی رفتمپرستو بابایی من یه بار دو تا گیرهموی صورتی زدم، اون روز خوشحال بودم آخه
بعد استادمون گفت در آینده جوری رفتار کنین که بیمارا دست کمتون نگیرن بگن این هنوز بچهس. آب شدم رفتم تو زمین
-
پرستو بابایی من یه بار دو تا گیرهموی صورتی زدم، اون روز خوشحال بودم آخه
بعد استادمون گفت در آینده جوری رفتار کنین که بیمارا دست کمتون نگیرن بگن این هنوز بچهس. آب شدم رفتم تو زمین
Maaah
وای -
اونوقت به کراکس خرسی من چی میگه؟
-
Maaah
وایپرستو بابایی چیزای دیگهام گفت، ولی دیگه نمیخوام بیشتر آبروی خودمو ببرم
-
فکر کن جلو همراه بیمار که اعصاب نداره با کراکس خرسی رفت و آمد کنی
-
در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
اونوقت به کراکس خرسی من چی میگه؟
تازه میخواستم کلاه گربه ای بگیرم
-
_ Reza _
کافیه تو اون موقعیت هم خنده م بگیره با دوستام طبق معمول -
_ Reza _
کافیه تو اون موقعیت هم خنده م بگیره با دوستام طبق معمولپرستو بابایی تبدیلت میکنه به الله اکبر
-
وای بچه ها
یه روز کارآموزی بودیم ،یکی از بچه های گروه رفته بود برای یه آقای مسن رگ گیری کنه ،میخواست آنژیوکتشو عوض کنه
بعد مریض کناری گفت پسرم دکتر دو روزه نیومده منو ببینه و شروع کرد به گفتن علائمش..همراهش برگشت گفت بابا ولش کن اینا رو از مدرسه آوردن دارن آمپول زدن بهشون یاد میدنتخریب ۱۰۰۰ از ۱۰۰