Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. هرچی تودلته بریز بیرون۶
هرچی تودلته بریز بیرون7
M.anM
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
A
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
کانال شـــ🌱ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
Sadra00S
داشتم داستان شروع استارتاپ‌های خارجی رو می‌خوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیه‌شون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریع‌تر جلو رفت. مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقه‌ی رشدش. یا Notion یکی از بزرگ‌ترین جهش‌هاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریع‌تر مسیر توسعه رو درست کنن. . اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایده‌ش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟» برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده می‌تونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم. این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا می‌خواست ایده‌ای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من می‌تونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمی‌گرده به شما و فعالیتتون. لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
غیر درسی
پناه دل 🌱
_
بعضی وقت‌ها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمی‌دونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعه‌ای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیه‌هایی از قرآن که آرامش‌بخشن و همین‌طور فیلم‌ها، عکس‌ها یا جمله‌هایی که می‌تونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظه‌های سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
غیر درسی
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
تک بعدی نبودن !!
_
سلام دوستان عزیز ️ بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ... اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :)) اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ... @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @ریاضیا
غیر درسی
آبرسان
هبیجه
سلام یه آبرسان خیلی خوب برای پوست خشک معرفی کنید قیمتش اصلا مهم نیست
غیر درسی
دسکتاپ و والپیپر
D
سلام به همه. دوست داشتید والپیپر، تم گوشی/کامپیوتر، و اسکرین شات از دسکتاپتون رو اینجا به اشتراک بذارید.
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
یعنی تو این جلسه چی می گذره؟
M.anM
Topic thumbnail image
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
قادر به پخش نیست
Hg L 0H
بعد مدت ها سلام امیدوارم حالتون خوب باشه گاهی وقتا یه ویدئو درسی رو که داخل تلگرام میبینم یه کاری پیش میاد و از تلگرام کامل خارج میشم ولی تل هنچنان تو پس زمینه هست دوباره که میرم ویدئو رو پخش کنم با وجود این که قبلا نصفشو دیدم این برام میاد که برنامه قادر به پخش ویدئو نبود و..... لطفا اگه راهکاری دارین واسه این که درستش کنم بگید خیلی از کارام مونده🥲 @دوازدهم @تجربیا @ریاضیا @فارغ‌التحصیلان_آلا
غیر درسی
ته تقاریِ تابستون:)
ari_14A
سلام سلام امیدوارم حالِ دلتون خوب باشه خیلی وقت بود تاپیک تولد برای کسی نزدم ولی خب اوشون فرق دارن هم اینک هم ماهِ خودمه:)هم اینک یکی از آدمایی بود ک از اینجا برام موند. تولدِ @Aqua اوشونه. همونجا‌که‌شایع‌میگه: بهترین‌رفیق‌منی پایه‌ثابتی،شریک‌غمی بعید میدونم دیگه مثل تو ببینه زمین از خوبِ خیلیا خیلی بهتری:)🫂 سنت از خیلیا کمتر بود ولی معرفتت از خیلیا بیشتر. خلاصه ک امیدوارم امسال بشه همونی ک میخوای چون میدونم چقد براش تلاش کردی و چقد لایقشی آرزوهات برات خاطره شن🤍️ @Michael-Vey @Narges_ @ماهلین-سایتمون @Zahra2020 @Anzw-18 @Ainoor @Ramos9248 @Hhh-Hh دیگ بقیه یادم نیست اگه کسی میدونین تگ کنین مرسی ازتون🤌
غیر درسی
*پادکستجات*
dlrmD
%(#1fb5ad)[سلام رفیق رفقا]:) حال دلاتون آروم... همون طور که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک مخصوص "%(#b51f1f)[پادکست]" هستش:) این تاپیک رو زدیم که از این به بعد توی تایمایی که حسِ درستون نیست و حال گوش کردن به هیچ آهنگی رو ندارین،پادکست های اینجا رو پلی کنید، سرتون رو بذارید روی دستتون و چشماتون رو ببندین و یکم ریلکس کنید:) این تاپیک جای آهنگ %(#d66666)[نیست] ما آهنگ هامون رو اینجا میذاریم این تاپیک جای شعر %(#d66666)[نیست] ما شعرهامون رو اینجا میذاریم اینجا صرفا تاپیکیِ برای دکلمه و پادکست هایی که به نظرتون میتونه حالِ دل رو خوب کنه و شایدم چند دقیقه ای به فکر وابدارتمون:)) حتی این پادکست هارو میشه شب قبل خواب هم گوش داد و جای فکر کردن به مشکلات روزانه یکم غرق متن و صدای گوینده شد:) پس... بسم الله دعوت می کنم از: @ادمین هامون @ناظم های منظممون:)) @همیار های باهوشمون @فارغ-التحصیلان-آلاء که چقدم بح بح @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا که خیلی خفنیم :)) @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا که شمام خفنید :)) @رتبه-های-انجمن-آلاء که موجب افتخارمونین @خیرین-کوچک-دریا-دل که آلاء رو به شما هم مدیونیم:) و همه ی @دانش-آموزان-آلاء تشکر هم بکنم از @آسمان-آبی واسه مهربونیش و پیشنهاد خفنش جات جات و امیدوارم تاپیک رو نبندن بچه های بالا @ادمین
غیر درسی
آشپزی🍽🥞🎂
م
سلام و درود به همه لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون رو با هم به اشتراک بذاریم و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین دعوت میکنم از: @soniaaa @Anzw-18 @Gharibe-Gomnam @roghayeh-eftekhari @chichak-am @حامد-صباحی @حمید-صباحی @m-hmt @sania-Andiravan @z-Gheibi و بقیه دوستان @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
پیرِ طوس
mr.vinyzoM
Topic thumbnail image
غیر درسی

هرچی تودلته بریز بیرون۶

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
252.3k دیدگاه‌ها 200 کاربران 2.0m بازدیدها 139 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • N آفلاین
    N آفلاین
    Narges_
    تجربی
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #246481

    کاش میشد کسادیا درست کنم
    ولی واسه جمعیت بالای دو نفر واقعا نمیصرفه😭

    https://abzarek.ir/service-p/msg/2291757

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    0
    • نقطهن آفلاین
      نقطهن آفلاین
      نقطه
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط نقطه انجام شده
      #246482

      سلام
      دوستان اکسلو برای اندروید از گوگل پلی نصب کردم
      (اکسل اصلی رو با فیلترشکن)
      موقع ثبت‌نام ایمیلمو وارد می‌کنم ولی کد نمی‌فرسته
      فیلترشکنمم همچنان وصله
      چه کنم؟

      mahdi.ekM 1 پاسخ آخرین پاسخ
      1
      • N آفلاین
        N آفلاین
        Narges_
        تجربی
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #246483

        تا زمانی که با کوکی حالم خوب میشه از چیزی نمیترسم😭

        https://abzarek.ir/service-p/msg/2291757

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        0
        • mahdi.ekM mahdi.ek

          @خرگوشیانو-سنپای
          جوک ❌
          توهین ✅

          نقطهن آفلاین
          نقطهن آفلاین
          نقطه
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #246484

          mahdi.ek سلام، شما این پست قبلیمو می‌دونید مشکل از چیه؟

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          1
          • Blue28B Blue28

            Maaah چن تا امتحان دیگه داری

            MaaahM آفلاین
            MaaahM آفلاین
            Maaah
            دانشجویان پیراپزشکی
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #246485

            Blue28
            ۳ تا، شنبه تمومه دیگه

            https://abzarek.ir/service-p/msg/2286166

            Blue28B 1 پاسخ آخرین پاسخ
            1
            • jahad_121J jahad_121

              زهرا بنده خدا 2 سلام زهرا خانم مرسییی شما خوبید؟

              ما 2 مرداد تا 28 هم شد
              اره فشرده بود 4 تا کتابش خوندیم دو تا موند البته امتحان کتاب اخر رو هنوز ندادیم انلاین هست
              خیلییی خوب بود خیلیی
              ♥️

              دلم واقعا تنگ میشه برای دوره 😍

              زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
              زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
              زهرا بنده خدا 2
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #246486

              jahad_121
              خوب بوده ۴تا کتاب...چون ۶تا دیگه خیلی اذیت میشدین تو این بازه...و البته فک کنم نمیشد اینقد فشرده...
              اون ۲تا رو کی باید بخونید؟
              اسم اساتیدتون چی بود؟😅

              خداروشکر که خوب بوده عزیزم❤

              jahad_121J 1 پاسخ آخرین پاسخ
              1
              • هبیجه هبیج

                نمی‌دونم چطور بعضیا انقدر به جوک‌های قومیتی حساسیت نشون می‌دن. من نه تنها بهشون می‌خندم، بلکه به اونایی که مربوط به قومیت خودمن دو بار می‌خندم.

                ComradeC آفلاین
                ComradeC آفلاین
                Comrade
                ریاضی
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #246487

                @خرگوشیانو-سنپای متاسفانه زندگی رو خیلی جدی میگیرن. نصف زندگیشون رو گذاشتن تو خط قرمز.

                https://harfeto.timefriend.net/17547735820346

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                4
                • MaaahM Maaah

                  Blue28
                  ۳ تا، شنبه تمومه دیگه

                  Blue28B آفلاین
                  Blue28B آفلاین
                  Blue28
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #246488

                  Maaah خوش بحالت

                  https://abzarek.ir/service-p/msg/2311931

                  MaaahM 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  1
                  • زهرا بنده خدا 2ز زهرا بنده خدا 2

                    jahad_121
                    خوب بوده ۴تا کتاب...چون ۶تا دیگه خیلی اذیت میشدین تو این بازه...و البته فک کنم نمیشد اینقد فشرده...
                    اون ۲تا رو کی باید بخونید؟
                    اسم اساتیدتون چی بود؟😅

                    خداروشکر که خوب بوده عزیزم❤

                    jahad_121J آفلاین
                    jahad_121J آفلاین
                    jahad_121
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #246489

                    زهرا بنده خدا 2 👌🏻
                    اون دوتا رو هنوز بهمون اعلام نکردن یا بهمن یا عید

                    استاد معرفت شناسی مون استاد محمدی بود
                    خداشناسی استاد گرائی
                    انسان شناسی استاد صراف
                    فلسفه اخلاق استاد ایزدی

                    🌱♥️

                    786

                    زهرا بنده خدا 2ز 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    2
                    • زهرا بنده خدا 2ز زهرا بنده خدا 2

                      رفتیم کفش بخریم
                      مامانا ولمون کردن که خودمون دوتایی بریم...
                      رفتیم و انتخاب کردم و نظر داد(فقط دقتش🥺😂یه رنگ و مدل بودن فقط یه دونه روش برق برقی بود یکیش روش حالت گندم بود
                      من: این همونه که بیرون بود
                      اون: نیست
                      رفتیم نگاه کردیم
                      من: همونه که
                      اون: نیست! این برق برقیه اون نیست
                      من:😁😶🤝🏻)
                      آره
                      خلاصه
                      انتخاب کردم...
                      آقاهه رفت اون لنگشم بیاره
                      من و ایشون موندیم
                      من: کارتتون اکیه؟(آخه حس کردم دیگه کارتشون ته کشیده بود...❤)
                      اون: آره عزیزم اکیه(و با یه ذوقی بهم نگاه کردن که برق چشاشون باعث شد از خجالت آب بشم و ناخودآگاه سرمو انداختم پایین..)
                      از مغازه اومدیم بیرون
                      گفتن کفشتونو بدین من بیارم
                      تشکر کردم و همزمان دادم دستشون‌‌‌...
                      بعدش گفتن بیا بریم صندلی پیدا کنیم یه کم بشینیم...
                      رفتیم بیرون بازار
                      اون: فک کنم صندلی ام نیست
                      من: فک کنم اون آخر هست
                      رفتیم و نبود😶😂(نیازمند عینک😶😂)
                      گفتن ولش کن همینجا وایمیستیم
                      گفتم باشه
                      و در همین لحظه روبه روی هم قرار گرفته بودیم
                      ایشون رو به خیابون بودن و پشت به دیوارِ بازار و من روبه روشون
                      و برای اولین بار گفتن زهرا خانم دوستتون دارم
                      من؟
                      از خجالت آب شدم... سرمو انداختم پایین و در معذبیت کامل بودم...
                      چند ثانیه به سکوت سپری شد و یهو گفتم مرسی!
                      بعدش خودم خنده ام گرفت😂🤦🏻‍♀️اونم...
                      دید خیلی معذبم(واقعا اذیت بودم؛ این پا و اون پا میشدم که مثلا از دست‌نگاهش در برم ولی موفق نبودم چون قدم کوتاه تر بود و احاطه‌ی کامل داشت و چند ثانیه ای در همون وضع بودم...)
                      گفت ولش کن ولش کن😂بیا بریم😂
                      من: بریم
                      و قدم زنان راه افتادیم...
                      گفت دستتو بده
                      گفتم نمیدم
                      گفت باید دستتو بدی
                      گفتم نمیدمم!!
                      گفت نمیگرفتم
                      میخواستم ببینم چیکار میکنین😁
                      من: خیلی بدین😶
                      میخواست از همون خارج بازار بره
                      پریدم داخل😂(سم بودم😶 چون اگه از بیرونش میرفتیم هم زود تر میرسیدیم هم پله نبود)
                      اومدم برگردم بیرون پیشش که گفت فرقی نداره از همونجا میریم...
                      و من معذب از اون حرفش و از طرفی خوشحال از اینکه تو بازار دیگه هیچی نمیگه(لبخند پهنمم رو لبم بود و همه‌ی ملت داشتن نگامون میکردن😶😂🤦🏻‍♀️)
                      اما گفتتتت
                      من: بیخیال دیگهههههه
                      رسیدیم روبه‌روی ماشین و مامانا داشتن نگامون میکردن
                      ایشون بازم یه چی میگفت...
                      و من معذبببببب
                      و واسه اینکه معذبیتم دیده نشه لبخند میزدم
                      سم‌بودمممم😶😂💔
                      #تودلی

                      زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
                      زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
                      زهرا بنده خدا 2
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #246490

                      در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

                      رفتیم کفش بخریم
                      مامانا ولمون کردن که خودمون دوتایی بریم...
                      رفتیم و انتخاب کردم و نظر داد(فقط دقتش🥺😂یه رنگ و مدل بودن فقط یه دونه روش برق برقی بود یکیش روش حالت گندم بود
                      من: این همونه که بیرون بود
                      اون: نیست
                      رفتیم نگاه کردیم
                      من: همونه که
                      اون: نیست! این برق برقیه اون نیست
                      من:😁😶🤝🏻)
                      آره
                      خلاصه
                      انتخاب کردم...
                      آقاهه رفت اون لنگشم بیاره
                      من و ایشون موندیم
                      من: کارتتون اکیه؟(آخه حس کردم دیگه کارتشون ته کشیده بود...❤)
                      اون: آره عزیزم اکیه(و با یه ذوقی بهم نگاه کردن که برق چشاشون باعث شد از خجالت آب بشم و ناخودآگاه سرمو انداختم پایین..)
                      از مغازه اومدیم بیرون
                      گفتن کفشتونو بدین من بیارم
                      تشکر کردم و همزمان دادم دستشون‌‌‌...
                      بعدش گفتن بیا بریم صندلی پیدا کنیم یه کم بشینیم...
                      رفتیم بیرون بازار
                      اون: فک کنم صندلی ام نیست
                      من: فک کنم اون آخر هست
                      رفتیم و نبود😶😂(نیازمند عینک😶😂)
                      گفتن ولش کن همینجا وایمیستیم
                      گفتم باشه
                      و در همین لحظه روبه روی هم قرار گرفته بودیم
                      ایشون رو به خیابون بودن و پشت به دیوارِ بازار و من روبه روشون
                      و برای اولین بار گفتن زهرا خانم دوستتون دارم
                      من؟
                      از خجالت آب شدم... سرمو انداختم پایین و در معذبیت کامل بودم...
                      چند ثانیه به سکوت سپری شد و یهو گفتم مرسی!
                      بعدش خودم خنده ام گرفت😂🤦🏻‍♀️اونم...
                      دید خیلی معذبم(واقعا اذیت بودم؛ این پا و اون پا میشدم که مثلا از دست‌نگاهش در برم ولی موفق نبودم چون قدم کوتاه تر بود و احاطه‌ی کامل داشت و چند ثانیه ای در همون وضع بودم...)
                      گفت ولش کن ولش کن😂بیا بریم😂
                      من: بریم
                      و قدم زنان راه افتادیم...
                      گفت دستتو بده
                      گفتم نمیدم
                      گفت باید دستتو بدی
                      گفتم نمیدمم!!
                      گفت نمیگرفتم
                      میخواستم ببینم چیکار میکنین😁
                      من: خیلی بدین😶
                      میخواست از همون خارج بازار بره
                      پریدم داخل😂(سم بودم😶 چون اگه از بیرونش میرفتیم هم زود تر میرسیدیم هم پله نبود)
                      اومدم برگردم بیرون پیشش که گفت فرقی نداره از همونجا میریم...
                      و من معذب از اون حرفش و از طرفی خوشحال از اینکه تو بازار دیگه هیچی نمیگه(لبخند پهنمم رو لبم بود و همه‌ی ملت داشتن نگامون میکردن😶😂🤦🏻‍♀️)
                      اما گفتتتت
                      من: بیخیال دیگهههههه
                      رسیدیم روبه‌روی ماشین و مامانا داشتن نگامون میکردن
                      ایشون بازم یه چی میگفت...
                      و من معذبببببب
                      و واسه اینکه معذبیتم دیده نشه لبخند میزدم
                      سم‌بودمممم😶😂💔
                      #تودلی

                      وسط راه که کفشمو گرفته بود و داشتیم میرفتیم یه جا بشینیم
                      گفت باید بریم دسته گلم بخریم
                      یه دسته گل خوشگل انتخاب کن(نگاش نمیکردم اما حس میکنم اون برق نگاهشو هنوزم داشت...)
                      من: باشه
                      رفتیم سوار شدیم و رسیدیم جایی
                      مامانم گفت کجا میریم الان؟(چون مامانشم تو یه مغازه ای کار داشت فک کرد رفتیم برا اون)
                      گفت میخوایم گل بخریم برای گل
                      🥺❤
                      پیاده شدیم
                      مامانا با هم رفتن و ما هم رفتیم دنبال دسته گل...
                      هنوز دور نشده بودیم که باز ابراز احساساتشو شروع کرد😶😅
                      و این دفعه طوری که منم باید جواب میدادم و سوالی بود حرفاش
                      گفت چرا نگام نمیکنید؟نگاه کنید دیگه!
                      گفتم نمیکنم!
                      هی اصرار کرد و موفق نشد😶😅
                      تو پیاده رو راه میرفتیم و جدول کاری اینا بود به نسبت سطح خیابون ارتفاع داشت...
                      گفتم حالا معذبم کنید تا از همینجا بیفتم پایین و پامم بشکنه
                      گفت بخوای بیفتی دستتو میگیریم😁😂
                      یهو دست گذاشت سمت کبدش
                      گفت اینجا چیه؟!
                      منم داشتم یادم میاوردم...
                      گفت دیدی نگاه کردی؟!😁😂😂
                      من:😑😂😅(آخه گول خوردم😂🤦🏻‍♀️ولی بازم خودشو نگاه نکردم😅)
                      در همین حین باز میگفت دستتو بده
                      گفتم نمیدم(کلا داشت سر به سرم میذاشت😅)
                      به یه مغازه رسیدیم
                      گفت برو بپرس ببین گل فروشی ای که گفتن کجاست
                      پرسیدم و بهش گفتم
                      گفت بپرس یعنی چقد باید بریم جلو تر؟میخوام ببینم با ماشین باید بریم یا نه...
                      پرسیدم و نزدیک بود...
                      پیاده راه افتادیم و رسیدیم...
                      رفتیم داخل و ۳تا رو انتخاب کردم و نشونش دادم
                      قیمتشونو پرسید
                      و من در فکر جیبش هی اون ۳تا رو مقایسه میکردم...
                      انگار متوجه شد...
                      گفت من همینطوری قیمتشونو پرسیدما...هر کدومو میخوای بگو...
                      گفتم و فروشنده رفت قیمت دقیقشو حساب کنه...(گفت امروز درستش کردیم و قیمتا رو حدودی گفتم...)
                      این وسطا
                      نشسته بودن رو یه صندلی و به من گفتن بیا کنارم
                      رفتم وایسادم
                      یه کاغذ مچاله شده‌ی خیلی کوچیک دستش بود
                      با دوتا انگشتش گرفته بودش و گفت بگیرش
                      خب نمیشد...دستمون میخورد به هم...
                      گفتم نمیگیرم! بنداز سطل آشغال!
                      از اون اصرار و از من‌انکار
                      فروشندهه گفت سطل زباله اونجاست بدین من بندازم
                      گفت مرسی و خودش پا شد انداختش و اومد😶😅
                      گل رو حساب کرد و
                      گفت
                      ببین!میخوایم عکس یادگاری بگیریم
                      میای درست میشینی کنارم!(همونجا یه جای مخصوص درست کرده بودن که کسی گل خرید یه عکسم بگیره...)
                      و جوری با قاطعیت گفت که نتونستم مخالفت کنم😶😂
                      رفت نشست
                      گفت بیا
                      رفتم با فاصلههه ازش نشستم😂🤦🏻‍♀️
                      گفت بیا این طرف تر عکسمون خوب بشه
                      گفتم خوبه همینجا😶😁
                      خودش یه کم اومد طرفم
                      عکسمونم گرفتیم...(و معلومه وسطِ اون صندلیه نیستیم😑😂چون مجبور شد بیاد سمت من که کنار هم باشیم
                      دیگه اون تقارنه نیست)
                      راه افتادیم سمت ماشین
                      تو راه باز شروع کرده بود و منم فقط لبخند میزدم و هیچی نمی گفتم😶
                      گفت اگه دستتو بگیرم چیکار میکنی؟
                      گفتم نکنیااا جیغ میزنم!
                      دوباره یه چیزی گفت
                      گفتم بذار به مامانم بگم
                      کله‌ی دوتامونو میکنه!
                      گفت اینقد مامانم مامانم نکن! مامانت دیگه مامان منم هست!
                      ساکت شدم😑😂
                      رفتیم رسیدیم به مامانا
                      پا شدن که بریم
                      یه کم معطل کردن
                      Hراه افتاد
                      و منم رفتم...
                      گفتم وایسیم حداقل اونا جلوتر برن خب...
                      گفت اونا از قصد میرن که من و تو تنها باشیم دیگه
                      و بازم برای خنگ بودنم تاسف خوردم و ساکت شدم😑😂
                      دوباره شروع کرد...
                      و این دفعه اصرارررر که جوابشو بدم
                      ندادم...
                      گفت نچ نچ نچ
                      همه نامزدی ان ماهم هستیم
                      و...
                      #تودلی

                      jahad_121J N Anzw 18A 3 پاسخ آخرین پاسخ
                      5
                      • jahad_121J jahad_121

                        زهرا بنده خدا 2 👌🏻
                        اون دوتا رو هنوز بهمون اعلام نکردن یا بهمن یا عید

                        استاد معرفت شناسی مون استاد محمدی بود
                        خداشناسی استاد گرائی
                        انسان شناسی استاد صراف
                        فلسفه اخلاق استاد ایزدی

                        🌱♥️

                        زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
                        زهرا بنده خدا 2ز آفلاین
                        زهرا بنده خدا 2
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #246491

                        jahad_121
                        ان شاءالله به خیر و خوشی عزیزم❤

                        jahad_121J 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        1
                        • هبیجه آفلاین
                          هبیجه آفلاین
                          هبیج
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #246492

                          تا چند ساعت دیگه مکانیزم ماشه فعال می‌شه و افغانستان هم می‌تونه ما رو تحریم کنه، دلار از صد هزار تومن هم بالا رفت، آدم‌ها یک‌دفعه روح حیوانی به اسم تریان گرفتن و توی خیابون باید مراقب این باشیم آدم‌های حیوان نما پاچه‌مون رو نگیرن، روزی چهار ساعت برق‌مون می‌ره، خدایا شکرت.

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          0
                          • زهرا بنده خدا 2ز زهرا بنده خدا 2

                            در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

                            رفتیم کفش بخریم
                            مامانا ولمون کردن که خودمون دوتایی بریم...
                            رفتیم و انتخاب کردم و نظر داد(فقط دقتش🥺😂یه رنگ و مدل بودن فقط یه دونه روش برق برقی بود یکیش روش حالت گندم بود
                            من: این همونه که بیرون بود
                            اون: نیست
                            رفتیم نگاه کردیم
                            من: همونه که
                            اون: نیست! این برق برقیه اون نیست
                            من:😁😶🤝🏻)
                            آره
                            خلاصه
                            انتخاب کردم...
                            آقاهه رفت اون لنگشم بیاره
                            من و ایشون موندیم
                            من: کارتتون اکیه؟(آخه حس کردم دیگه کارتشون ته کشیده بود...❤)
                            اون: آره عزیزم اکیه(و با یه ذوقی بهم نگاه کردن که برق چشاشون باعث شد از خجالت آب بشم و ناخودآگاه سرمو انداختم پایین..)
                            از مغازه اومدیم بیرون
                            گفتن کفشتونو بدین من بیارم
                            تشکر کردم و همزمان دادم دستشون‌‌‌...
                            بعدش گفتن بیا بریم صندلی پیدا کنیم یه کم بشینیم...
                            رفتیم بیرون بازار
                            اون: فک کنم صندلی ام نیست
                            من: فک کنم اون آخر هست
                            رفتیم و نبود😶😂(نیازمند عینک😶😂)
                            گفتن ولش کن همینجا وایمیستیم
                            گفتم باشه
                            و در همین لحظه روبه روی هم قرار گرفته بودیم
                            ایشون رو به خیابون بودن و پشت به دیوارِ بازار و من روبه روشون
                            و برای اولین بار گفتن زهرا خانم دوستتون دارم
                            من؟
                            از خجالت آب شدم... سرمو انداختم پایین و در معذبیت کامل بودم...
                            چند ثانیه به سکوت سپری شد و یهو گفتم مرسی!
                            بعدش خودم خنده ام گرفت😂🤦🏻‍♀️اونم...
                            دید خیلی معذبم(واقعا اذیت بودم؛ این پا و اون پا میشدم که مثلا از دست‌نگاهش در برم ولی موفق نبودم چون قدم کوتاه تر بود و احاطه‌ی کامل داشت و چند ثانیه ای در همون وضع بودم...)
                            گفت ولش کن ولش کن😂بیا بریم😂
                            من: بریم
                            و قدم زنان راه افتادیم...
                            گفت دستتو بده
                            گفتم نمیدم
                            گفت باید دستتو بدی
                            گفتم نمیدمم!!
                            گفت نمیگرفتم
                            میخواستم ببینم چیکار میکنین😁
                            من: خیلی بدین😶
                            میخواست از همون خارج بازار بره
                            پریدم داخل😂(سم بودم😶 چون اگه از بیرونش میرفتیم هم زود تر میرسیدیم هم پله نبود)
                            اومدم برگردم بیرون پیشش که گفت فرقی نداره از همونجا میریم...
                            و من معذب از اون حرفش و از طرفی خوشحال از اینکه تو بازار دیگه هیچی نمیگه(لبخند پهنمم رو لبم بود و همه‌ی ملت داشتن نگامون میکردن😶😂🤦🏻‍♀️)
                            اما گفتتتت
                            من: بیخیال دیگهههههه
                            رسیدیم روبه‌روی ماشین و مامانا داشتن نگامون میکردن
                            ایشون بازم یه چی میگفت...
                            و من معذبببببب
                            و واسه اینکه معذبیتم دیده نشه لبخند میزدم
                            سم‌بودمممم😶😂💔
                            #تودلی

                            وسط راه که کفشمو گرفته بود و داشتیم میرفتیم یه جا بشینیم
                            گفت باید بریم دسته گلم بخریم
                            یه دسته گل خوشگل انتخاب کن(نگاش نمیکردم اما حس میکنم اون برق نگاهشو هنوزم داشت...)
                            من: باشه
                            رفتیم سوار شدیم و رسیدیم جایی
                            مامانم گفت کجا میریم الان؟(چون مامانشم تو یه مغازه ای کار داشت فک کرد رفتیم برا اون)
                            گفت میخوایم گل بخریم برای گل
                            🥺❤
                            پیاده شدیم
                            مامانا با هم رفتن و ما هم رفتیم دنبال دسته گل...
                            هنوز دور نشده بودیم که باز ابراز احساساتشو شروع کرد😶😅
                            و این دفعه طوری که منم باید جواب میدادم و سوالی بود حرفاش
                            گفت چرا نگام نمیکنید؟نگاه کنید دیگه!
                            گفتم نمیکنم!
                            هی اصرار کرد و موفق نشد😶😅
                            تو پیاده رو راه میرفتیم و جدول کاری اینا بود به نسبت سطح خیابون ارتفاع داشت...
                            گفتم حالا معذبم کنید تا از همینجا بیفتم پایین و پامم بشکنه
                            گفت بخوای بیفتی دستتو میگیریم😁😂
                            یهو دست گذاشت سمت کبدش
                            گفت اینجا چیه؟!
                            منم داشتم یادم میاوردم...
                            گفت دیدی نگاه کردی؟!😁😂😂
                            من:😑😂😅(آخه گول خوردم😂🤦🏻‍♀️ولی بازم خودشو نگاه نکردم😅)
                            در همین حین باز میگفت دستتو بده
                            گفتم نمیدم(کلا داشت سر به سرم میذاشت😅)
                            به یه مغازه رسیدیم
                            گفت برو بپرس ببین گل فروشی ای که گفتن کجاست
                            پرسیدم و بهش گفتم
                            گفت بپرس یعنی چقد باید بریم جلو تر؟میخوام ببینم با ماشین باید بریم یا نه...
                            پرسیدم و نزدیک بود...
                            پیاده راه افتادیم و رسیدیم...
                            رفتیم داخل و ۳تا رو انتخاب کردم و نشونش دادم
                            قیمتشونو پرسید
                            و من در فکر جیبش هی اون ۳تا رو مقایسه میکردم...
                            انگار متوجه شد...
                            گفت من همینطوری قیمتشونو پرسیدما...هر کدومو میخوای بگو...
                            گفتم و فروشنده رفت قیمت دقیقشو حساب کنه...(گفت امروز درستش کردیم و قیمتا رو حدودی گفتم...)
                            این وسطا
                            نشسته بودن رو یه صندلی و به من گفتن بیا کنارم
                            رفتم وایسادم
                            یه کاغذ مچاله شده‌ی خیلی کوچیک دستش بود
                            با دوتا انگشتش گرفته بودش و گفت بگیرش
                            خب نمیشد...دستمون میخورد به هم...
                            گفتم نمیگیرم! بنداز سطل آشغال!
                            از اون اصرار و از من‌انکار
                            فروشندهه گفت سطل زباله اونجاست بدین من بندازم
                            گفت مرسی و خودش پا شد انداختش و اومد😶😅
                            گل رو حساب کرد و
                            گفت
                            ببین!میخوایم عکس یادگاری بگیریم
                            میای درست میشینی کنارم!(همونجا یه جای مخصوص درست کرده بودن که کسی گل خرید یه عکسم بگیره...)
                            و جوری با قاطعیت گفت که نتونستم مخالفت کنم😶😂
                            رفت نشست
                            گفت بیا
                            رفتم با فاصلههه ازش نشستم😂🤦🏻‍♀️
                            گفت بیا این طرف تر عکسمون خوب بشه
                            گفتم خوبه همینجا😶😁
                            خودش یه کم اومد طرفم
                            عکسمونم گرفتیم...(و معلومه وسطِ اون صندلیه نیستیم😑😂چون مجبور شد بیاد سمت من که کنار هم باشیم
                            دیگه اون تقارنه نیست)
                            راه افتادیم سمت ماشین
                            تو راه باز شروع کرده بود و منم فقط لبخند میزدم و هیچی نمی گفتم😶
                            گفت اگه دستتو بگیرم چیکار میکنی؟
                            گفتم نکنیااا جیغ میزنم!
                            دوباره یه چیزی گفت
                            گفتم بذار به مامانم بگم
                            کله‌ی دوتامونو میکنه!
                            گفت اینقد مامانم مامانم نکن! مامانت دیگه مامان منم هست!
                            ساکت شدم😑😂
                            رفتیم رسیدیم به مامانا
                            پا شدن که بریم
                            یه کم معطل کردن
                            Hراه افتاد
                            و منم رفتم...
                            گفتم وایسیم حداقل اونا جلوتر برن خب...
                            گفت اونا از قصد میرن که من و تو تنها باشیم دیگه
                            و بازم برای خنگ بودنم تاسف خوردم و ساکت شدم😑😂
                            دوباره شروع کرد...
                            و این دفعه اصرارررر که جوابشو بدم
                            ندادم...
                            گفت نچ نچ نچ
                            همه نامزدی ان ماهم هستیم
                            و...
                            #تودلی

                            jahad_121J آفلاین
                            jahad_121J آفلاین
                            jahad_121
                            فارغ التحصیلان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #246493

                            زهرا بنده خدا 2 بهبهه به سلامتی 😍❤️
                            خوشبخت باشین
                            یکمم بیشتر با اقا دوماد راه بیایید گناه داره😂

                            786

                            زهرا بنده خدا 2ز 1 پاسخ آخرین پاسخ
                            2
                            • زهرا بنده خدا 2ز زهرا بنده خدا 2

                              jahad_121
                              ان شاءالله به خیر و خوشی عزیزم❤

                              jahad_121J آفلاین
                              jahad_121J آفلاین
                              jahad_121
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #246494

                              مرسیییی خیلیی ممنونم که از این دوره بهم اطلاعات دادید و راهنماییم کردید خیلییی خوب بود✨🩵

                              786

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              1
                              • M آفلاین
                                M آفلاین
                                melancholy
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط melancholy انجام شده
                                #246495

                                صدای قلب من چرا
                                غمت نمی کُشد مرا
                                چرا هنوز ادامه داری...
                                🙂

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                3
                                • Blue28B Blue28

                                  Maaah خوش بحالت

                                  MaaahM آفلاین
                                  MaaahM آفلاین
                                  Maaah
                                  دانشجویان پیراپزشکی
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #246496

                                  Blue28 بیشتر روزا دوتا امتحان داشتم 🗡️

                                  https://abzarek.ir/service-p/msg/2286166

                                  Blue28B 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  1
                                  • زهرا بنده خدا 2ز زهرا بنده خدا 2

                                    در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

                                    رفتیم کفش بخریم
                                    مامانا ولمون کردن که خودمون دوتایی بریم...
                                    رفتیم و انتخاب کردم و نظر داد(فقط دقتش🥺😂یه رنگ و مدل بودن فقط یه دونه روش برق برقی بود یکیش روش حالت گندم بود
                                    من: این همونه که بیرون بود
                                    اون: نیست
                                    رفتیم نگاه کردیم
                                    من: همونه که
                                    اون: نیست! این برق برقیه اون نیست
                                    من:😁😶🤝🏻)
                                    آره
                                    خلاصه
                                    انتخاب کردم...
                                    آقاهه رفت اون لنگشم بیاره
                                    من و ایشون موندیم
                                    من: کارتتون اکیه؟(آخه حس کردم دیگه کارتشون ته کشیده بود...❤)
                                    اون: آره عزیزم اکیه(و با یه ذوقی بهم نگاه کردن که برق چشاشون باعث شد از خجالت آب بشم و ناخودآگاه سرمو انداختم پایین..)
                                    از مغازه اومدیم بیرون
                                    گفتن کفشتونو بدین من بیارم
                                    تشکر کردم و همزمان دادم دستشون‌‌‌...
                                    بعدش گفتن بیا بریم صندلی پیدا کنیم یه کم بشینیم...
                                    رفتیم بیرون بازار
                                    اون: فک کنم صندلی ام نیست
                                    من: فک کنم اون آخر هست
                                    رفتیم و نبود😶😂(نیازمند عینک😶😂)
                                    گفتن ولش کن همینجا وایمیستیم
                                    گفتم باشه
                                    و در همین لحظه روبه روی هم قرار گرفته بودیم
                                    ایشون رو به خیابون بودن و پشت به دیوارِ بازار و من روبه روشون
                                    و برای اولین بار گفتن زهرا خانم دوستتون دارم
                                    من؟
                                    از خجالت آب شدم... سرمو انداختم پایین و در معذبیت کامل بودم...
                                    چند ثانیه به سکوت سپری شد و یهو گفتم مرسی!
                                    بعدش خودم خنده ام گرفت😂🤦🏻‍♀️اونم...
                                    دید خیلی معذبم(واقعا اذیت بودم؛ این پا و اون پا میشدم که مثلا از دست‌نگاهش در برم ولی موفق نبودم چون قدم کوتاه تر بود و احاطه‌ی کامل داشت و چند ثانیه ای در همون وضع بودم...)
                                    گفت ولش کن ولش کن😂بیا بریم😂
                                    من: بریم
                                    و قدم زنان راه افتادیم...
                                    گفت دستتو بده
                                    گفتم نمیدم
                                    گفت باید دستتو بدی
                                    گفتم نمیدمم!!
                                    گفت نمیگرفتم
                                    میخواستم ببینم چیکار میکنین😁
                                    من: خیلی بدین😶
                                    میخواست از همون خارج بازار بره
                                    پریدم داخل😂(سم بودم😶 چون اگه از بیرونش میرفتیم هم زود تر میرسیدیم هم پله نبود)
                                    اومدم برگردم بیرون پیشش که گفت فرقی نداره از همونجا میریم...
                                    و من معذب از اون حرفش و از طرفی خوشحال از اینکه تو بازار دیگه هیچی نمیگه(لبخند پهنمم رو لبم بود و همه‌ی ملت داشتن نگامون میکردن😶😂🤦🏻‍♀️)
                                    اما گفتتتت
                                    من: بیخیال دیگهههههه
                                    رسیدیم روبه‌روی ماشین و مامانا داشتن نگامون میکردن
                                    ایشون بازم یه چی میگفت...
                                    و من معذبببببب
                                    و واسه اینکه معذبیتم دیده نشه لبخند میزدم
                                    سم‌بودمممم😶😂💔
                                    #تودلی

                                    وسط راه که کفشمو گرفته بود و داشتیم میرفتیم یه جا بشینیم
                                    گفت باید بریم دسته گلم بخریم
                                    یه دسته گل خوشگل انتخاب کن(نگاش نمیکردم اما حس میکنم اون برق نگاهشو هنوزم داشت...)
                                    من: باشه
                                    رفتیم سوار شدیم و رسیدیم جایی
                                    مامانم گفت کجا میریم الان؟(چون مامانشم تو یه مغازه ای کار داشت فک کرد رفتیم برا اون)
                                    گفت میخوایم گل بخریم برای گل
                                    🥺❤
                                    پیاده شدیم
                                    مامانا با هم رفتن و ما هم رفتیم دنبال دسته گل...
                                    هنوز دور نشده بودیم که باز ابراز احساساتشو شروع کرد😶😅
                                    و این دفعه طوری که منم باید جواب میدادم و سوالی بود حرفاش
                                    گفت چرا نگام نمیکنید؟نگاه کنید دیگه!
                                    گفتم نمیکنم!
                                    هی اصرار کرد و موفق نشد😶😅
                                    تو پیاده رو راه میرفتیم و جدول کاری اینا بود به نسبت سطح خیابون ارتفاع داشت...
                                    گفتم حالا معذبم کنید تا از همینجا بیفتم پایین و پامم بشکنه
                                    گفت بخوای بیفتی دستتو میگیریم😁😂
                                    یهو دست گذاشت سمت کبدش
                                    گفت اینجا چیه؟!
                                    منم داشتم یادم میاوردم...
                                    گفت دیدی نگاه کردی؟!😁😂😂
                                    من:😑😂😅(آخه گول خوردم😂🤦🏻‍♀️ولی بازم خودشو نگاه نکردم😅)
                                    در همین حین باز میگفت دستتو بده
                                    گفتم نمیدم(کلا داشت سر به سرم میذاشت😅)
                                    به یه مغازه رسیدیم
                                    گفت برو بپرس ببین گل فروشی ای که گفتن کجاست
                                    پرسیدم و بهش گفتم
                                    گفت بپرس یعنی چقد باید بریم جلو تر؟میخوام ببینم با ماشین باید بریم یا نه...
                                    پرسیدم و نزدیک بود...
                                    پیاده راه افتادیم و رسیدیم...
                                    رفتیم داخل و ۳تا رو انتخاب کردم و نشونش دادم
                                    قیمتشونو پرسید
                                    و من در فکر جیبش هی اون ۳تا رو مقایسه میکردم...
                                    انگار متوجه شد...
                                    گفت من همینطوری قیمتشونو پرسیدما...هر کدومو میخوای بگو...
                                    گفتم و فروشنده رفت قیمت دقیقشو حساب کنه...(گفت امروز درستش کردیم و قیمتا رو حدودی گفتم...)
                                    این وسطا
                                    نشسته بودن رو یه صندلی و به من گفتن بیا کنارم
                                    رفتم وایسادم
                                    یه کاغذ مچاله شده‌ی خیلی کوچیک دستش بود
                                    با دوتا انگشتش گرفته بودش و گفت بگیرش
                                    خب نمیشد...دستمون میخورد به هم...
                                    گفتم نمیگیرم! بنداز سطل آشغال!
                                    از اون اصرار و از من‌انکار
                                    فروشندهه گفت سطل زباله اونجاست بدین من بندازم
                                    گفت مرسی و خودش پا شد انداختش و اومد😶😅
                                    گل رو حساب کرد و
                                    گفت
                                    ببین!میخوایم عکس یادگاری بگیریم
                                    میای درست میشینی کنارم!(همونجا یه جای مخصوص درست کرده بودن که کسی گل خرید یه عکسم بگیره...)
                                    و جوری با قاطعیت گفت که نتونستم مخالفت کنم😶😂
                                    رفت نشست
                                    گفت بیا
                                    رفتم با فاصلههه ازش نشستم😂🤦🏻‍♀️
                                    گفت بیا این طرف تر عکسمون خوب بشه
                                    گفتم خوبه همینجا😶😁
                                    خودش یه کم اومد طرفم
                                    عکسمونم گرفتیم...(و معلومه وسطِ اون صندلیه نیستیم😑😂چون مجبور شد بیاد سمت من که کنار هم باشیم
                                    دیگه اون تقارنه نیست)
                                    راه افتادیم سمت ماشین
                                    تو راه باز شروع کرده بود و منم فقط لبخند میزدم و هیچی نمی گفتم😶
                                    گفت اگه دستتو بگیرم چیکار میکنی؟
                                    گفتم نکنیااا جیغ میزنم!
                                    دوباره یه چیزی گفت
                                    گفتم بذار به مامانم بگم
                                    کله‌ی دوتامونو میکنه!
                                    گفت اینقد مامانم مامانم نکن! مامانت دیگه مامان منم هست!
                                    ساکت شدم😑😂
                                    رفتیم رسیدیم به مامانا
                                    پا شدن که بریم
                                    یه کم معطل کردن
                                    Hراه افتاد
                                    و منم رفتم...
                                    گفتم وایسیم حداقل اونا جلوتر برن خب...
                                    گفت اونا از قصد میرن که من و تو تنها باشیم دیگه
                                    و بازم برای خنگ بودنم تاسف خوردم و ساکت شدم😑😂
                                    دوباره شروع کرد...
                                    و این دفعه اصرارررر که جوابشو بدم
                                    ندادم...
                                    گفت نچ نچ نچ
                                    همه نامزدی ان ماهم هستیم
                                    و...
                                    #تودلی

                                    N آفلاین
                                    N آفلاین
                                    Narges_
                                    تجربی
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #246497

                                    زهرا بنده خدا 2 نمیتونم منکر ذوقی که برای حالِ خوبتون کردم بشم😔 💜
                                    خیلی تبریک میگم😁 ✨
                                    امیدوارم شاد بمونین☘

                                    https://abzarek.ir/service-p/msg/2291757

                                    زهرا بنده خدا 2ز 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    2
                                    • MaaahM آفلاین
                                      MaaahM آفلاین
                                      Maaah
                                      دانشجویان پیراپزشکی
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #246498

                                      حتی از پشت تلفنم، میتونم وضعیتو تصور کنم. این خودخواهیه که فقط تونستم خودمو نجات بدم؟

                                      https://abzarek.ir/service-p/msg/2286166

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      1
                                      • moBnM آفلاین
                                        moBnM آفلاین
                                        moBn
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #246499

                                        مریضم

                                        این لودیوگ نیست که داره پیپ میکشه.

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        1
                                        • MaaahM آفلاین
                                          MaaahM آفلاین
                                          Maaah
                                          دانشجویان پیراپزشکی
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Maaah انجام شده
                                          #246500

                                          بعضی‌وقتا دوست دارم به همه بگم ببین، جریان این بود ولی من تونستم خودمو نجات بدم.

                                          https://abzarek.ir/service-p/msg/2286166

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          3
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 12323
                                          • 12324
                                          • 12325
                                          • 12326
                                          • 12327
                                          • 12615
                                          • 12616
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع