هرچی تودلته بریز بیرون7
-
Infinitie. A ولی جدی واقعا گاهی که میشینم فکر میکنم به چه امیدی اومدم تجربی؟ جدی واقعا چرا؟ اصلا عامل بزرگ افسردگی من همین موقعیتهای شغلیه... اصلا چرا باید این همه درس میخوندم که ته حقوقی که بعدا قرار باشه بگیرم ۲۵ باشه؟ اولشم باشم ۱۶؟ واقعا چرا؟ از همین الان باید به فکر یه شغل دوم باشیم/:
نقطه در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Infinitie. A ولی جدی واقعا گاهی که میشینم فکر میکنم به چه امیدی اومدم تجربی؟ جدی واقعا چرا؟ اصلا عامل بزرگ افسردگی من همین موقعیتهای شغلیه... اصلا چرا باید این همه درس میخوندم که ته حقوقی که بعدا قرار باشه بگیرم ۲۵ باشه؟ اولشم باشم ۱۶؟ واقعا چرا؟ از همین الان باید به فکر یه شغل دوم باشیم/:
هعییی
به هر حال چه خوب چه بد، این یه مرحله از زندگی ماهاست
بهتره هرچه سریعتر بپذیریمش و ادامه بدیم به مسیر و سعی کنیم از این به بعد اشتباهات قبلی رو جبران کنیم -
Infinitie. A
فهمیدم چی میگی
درسته
خودمونو گول میزنیم که تو اون موقعیت قرار بگیریمZahra.HD در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Infinitie. A
فهمیدم چی میگی
درسته
خودمونو گول میزنیم که تو اون موقعیت قرار بگیریمالان واقعا قانع شدی؟


حس میکنم میخواستی چیز دیگه ایی بگی -
-
moBn خب از کجا میدونی که لحظهی سخت هم بازم لذت میبری؟ اصلا لذت میبری؟ و نمیدونم تو هم اینطور هستی یا نه ولی توانایی لذت بردن از خیلی مسائلو داریم، مثلا همین تجربی خوندن که انتخاب تحمیل شدهای بوده، یعنی تمام اون چندسال رو تا قبل ورود به دانشگاه لذت نمیبردی؟ حتی اونجا هم چیزایی هست که لذت میبریم، یا الان نمیدونم رشتهت رو چقدر دوست داری ولی احتمالا چیزایی هست که لذت میبری، مثلا برای خودمم تجربی تحمیل شده بود، یا الانم اگه بگن پرستاری میدونم دوستش ندارم ولی میدونم اگه اونجا بودم چیزایی بود که ازشون لذت میبردم و دوستشون داشتن، حالا برگردم به همون تجربی، لحظهی انتخاب کردنش میدونستی یا میدونستم چه رقابتی لحظهی خروجیش انتظارمونا میکشه؟ میدونستیم که بعدا یک روزی مثل امروز میاد که میگیم نه خوب نبود و تحمیل شده بود، برای منم اینطور نبود که دو دستی به رشتهی دیگهای چسبیده باشم و بیان با زور جدام کنن ازش و بفرستنم این سمتی، حتی من اون زمان اینطور بودم که هم خیلی ریاضی دوست دارم و هم خیلی علوم پس برم تجربی که هم ریاضی داره و هم علوم، با اون فهم و علم ناقص اون زمانم چیزی رو انتخاب کردم که الان ازش پشیمونم و حتی در طولش هم سعی کردم از یه بخشهاییش لذت ببرم و واقعا هم لذت بردم
و بخاطر همینه که نمیفهمم این لذت بردن چطور میتونه جواب باشه؟ خب الانم من میتونم انتخاب کنم و در طولش از بهشهاییش لذت ببرم ولی وقتی به انتهاش رسیدم و به درک رسیدم میفهمم که شاید تحمیل شده بوده و شاید اشتباه بوده و اگه برگردم دوباره همین راه رو نمیام، برای همین لذت بردنو جواب نمیدونم
نقطه در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
moBn خب از کجا میدونی که لحظهی سخت هم بازم لذت میبری؟ اصلا لذت میبری؟
از اونجایی که یه سری اهداف والا و خوب برای خودت باید توی زندگیت باشن که واسه شون تلاش کنی مثل کمک کردن به مردم، من وقتی که تجربی رو انتخاب کردم به علاوه اون کنجکاوی که درمورد دروس علمی مختلف داشتم و دوست داشتم بخونمشون، این هدف رو هم برای انتخاب رشته م مد نظرم قرار دادم
الانم با وجود همه خوبی و بدی های مسیر باز میدونم که در راه درستمم.و نمیدونم تو هم اینطور هستی یا نه ولی توانایی لذت بردن از خیلی مسائلو داریم، مثلا همین تجربی خوندن که انتخاب تحمیل شدهای بوده، یعنی تمام اون چندسال رو تا قبل ورود به دانشگاه لذت نمیبردی؟ حتی اونجا هم چیزایی هست که لذت میبریم، یا الان نمیدونم رشتهت رو چقدر دوست داری ولی احتمالا چیزایی هست که لذت میبری، مثلا برای خودمم تجربی تحمیل شده بود، یا الانم اگه بگن پرستاری میدونم دوستش ندارم ولی میدونم اگه اونجا بودم چیزایی بود که ازشون لذت میبردم و دوستشون داشتن، حالا برگردم به همون تجربی، لحظهی انتخاب کردنش میدونستی یا میدونستم چه رقابتی لحظهی خروجیش انتظارمونا میکشه؟ میدونستیم که بعدا یک روزی مثل امروز میاد که میگیم نه خوب نبود و تحمیل شده بود،
ببین به نظر من بحث رویای تحمیل شدش(برای خودم حداقل) از نظر درآمد و سبک زندگی اینا بود واقعیت نا ذات خود رشته.
مثلاً میگفتن بری تجربی نونت و تو روغنه و زندگی راحت و فلان و فلان. که خب اینطوری نبود.برای منم اینطور نبود که دو دستی به رشتهی دیگهای چسبیده باشم و بیان با زور جدام کنن ازش و بفرستنم این سمتی، حتی من اون زمان اینطور بودم که هم خیلی ریاضی دوست دارم و هم خیلی علوم پس برم تجربی که هم ریاضی داره و هم علوم،
منم
با اون فهم و علم ناقص اون زمانم چیزی رو انتخاب کردم که الان ازش پشیمونم و حتی در طولش هم سعی کردم از یه بخشهاییش لذت ببرم و واقعا هم لذت بردم
و بخاطر همینه که نمیفهمم این لذت بردن چطور میتونه جواب باشه؟ خب الانم من میتونم انتخاب کنم و در طولش از بهشهاییش لذت ببرم ولی وقتی به انتهاش رسیدم و به درک رسیدم میفهمم که شاید تحمیل شده بوده و شاید اشتباه بوده و اگه برگردم دوباره همین راه رو نمیام، برای همین لذت بردنو جواب نمیدونم
بنظرم باز بر میگرده به اون فلسفه زندگیه
تو برای چی زندگی میکنی؟ جواب این سوال میشه اون راهی که از طی کردنش لذت میبری و حتی اگه در مسیر مشکلی هم باشه حلش میکنی! نه اینکه تحملش کنی نه به معنای واقعی حلش میکنی توی ذهنت و کاری میکنی که اون احساس نیازه رو به موضوع مشکل به وجود بیاری توی وجودت.
راهی که من رفتم و دلیل اینکه به اون تصور ذهنیم نرسیدم من نبودم واقعاً. تقصیر من نبود من هرکاری که میدونستم درسته رو انجام دادم ولی مشکل از جاهای دیگه بود که نمیخوام بازش کنم. وقتی که دیدم مشکل از طرف من حل نمیشه رهاش کردم. بیشتر نگاه کردم و دیدم که در همین نقطه ای که وایسادم راه های دیگه ای هم هستن که من رو برسونن به اهدافم. -
Masoumeh.sh در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Infinitie. A پس چرا اینستات رفت میخواستم یه چی بت بگم
️میخوام ارشد بخونم، دی اکتیوه قیز

Infinitie. A عهههه چقد زود بزرگ شدی
به سلامتی
همون اهواز میمونی؟ -
-
Infinitie. A عهههه چقد زود بزرگ شدی
به سلامتی
همون اهواز میمونی؟Masoumeh.sh در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Infinitie. A عهههه چقد زود بزرگ شدی
به سلامتی
همون اهواز میمونی؟بله بله پیر شدم
نه، میخوام انشاالله تهران برم
اگه نشد میام اصفهان

-
حس میکنم در تقلاست
-
من نیز هم
دوست دارم کمکش کنم
ولی -
ولی آخه

همونطور که بخور و هیدراته کردن، ترشحات رو رقیق میکنه
نیاز دارم به روحم و احساساتم، بخور برسونم -
شاید خیلی سخت میگیرم
خیلی جدی گرفتم
خیلی احساساتی و نابالغانه دارم فکر میکنم -
زندگی لعنتی
-
من چرا درس نمیخونم
یکی منو جمع کنه از اینجا
|
شعردانه




