هرچی تودلته بریز بیرون7
-
یجایی باید این زنجیره رو بشکنم و کار خودمو کنم
وگرنه هیچ وقت نمیتونم از چرخه طی کردن راضی باشم
۱۴ سال چرخه طی کردم خیلی کسل کننده بودچرا الان استادا نمیان بگن خب بیایید یه کار پژوهشی کنیم
بیایید یچیز جدید به کمک شما تو رشتتون کشف کنیم ؟
فقط میان درس میدن امتحان میگیرن میرن
اگه دانشگاه همینه واقعا خیلی مزخرفه
یا شاید هنوز برای قضاوت زودهصرفا آزمایشگاه یکم جذابه ، تجربه کردن شخصی اکتشاف بقیه
بازم اکتشاف خودت نیست ولی باز جذابیت خودشو داره -
@f.nalist. تو جیب جا میشه ؟!

الان اینقدر سوال بپرسم تا نزدیک بشم به موضوع


nazanin.mirzai
مگه
؟
-
نمی دونم همین طوری دلم یک زدن حسابی خواست
مثل یک ورزش سنگین یا شنا یا دو سریع که بعدش ادم از پا میفته
بیشتر به خاطر بی هوشی بعدش
دیدین بعد یک فعالیت سنگین چقدر حس خستگی و خواب بعدش شیرینه ادم عمیق می تونه بخوابهه

چون به دردی که باعث خوابم بشه نیاز دارم





میفهممت ها ولی نمیفهممت


-
z Gheibi
واقعا خیلی احوالاتم سینوسی شده حتی در طول روز :/خیلی مسخره است برام://
جدا نمیدونم این سگ سیاه افسردگی چرا عجیب غریب تر شده
️
nazanin.mirzai فشار درسا است طبیعیه سخت نگیر 🥲


-
z Gheibi در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Zahra.HD شاید بتا پانکراس از جزایر لانگرهانس
مترشحه انسولین
نقش مغفول در رشد علاوه بر تنظیم قند خون به عهده داره
نمیدونم چرا اما این به نظرم اومدمیتونی توضیح بدی بخش اول رو؟
مثلا نادیده گرفته شدن نقشش تو رشد؟
یا این که بلدی کنار کار اصلیت به چیزای دیگه هم بپردازی؟Zahra.HD در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
z Gheibi در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Zahra.HD شاید بتا پانکراس از جزایر لانگرهانس
مترشحه انسولین
نقش مغفول در رشد علاوه بر تنظیم قند خون به عهده داره
نمیدونم چرا اما این به نظرم اومدمیتونی توضیح بدی بخش اول رو؟
مثلا نادیده گرفته شدن نقشش تو رشد؟
یا این که بلدی کنار کار اصلیت به چیزای دیگه هم بپردازی؟وقتی که انسولین نباشه که سلول قند داشته باشه رشد هم اتفاق نمی افته
شاید از بیرون بلد باشم و دارای مهارت های مختلف باشم
اما واقعا خودم احساس نمیکنم کامل بهشون بپردازم
نادیده گرفتن نقش رشد
برای خودم جالب بود به خودم نسبت دادیش
واقعا هدف تو این دنیا رشد کردنه نه شهوت و جاه طلبی و... -
جدی کسی نیست بزنمش؟!
-
کم کم دارم به سمت پشیمونی میرم ولی دیگه چاره ای ندارم
-
عیب نداره یاد میگیرم کم کم…
-
دیگه دلی ندارم که بخواد بشکنه...
-
این روزها بیشتر از قبل دارم خودمو میفهمم...
فهمیدم لازم نیست همیشه قوی باشم، لازم نیست همیشه بجنگم، لازم نیست برای همه توضیح بدم یا خودمو ثابت کنم... من هنوز ۲۱ سالمه که ۴ سالشو توی خونه بودم و قبلشم بچه بودم حق دارم که همه چیزو یاد بگیرم جای اینکه انتظار بلد بودنو توی هرجا از خودم داشته باشم...
گاهی فقط باید یک قدم عقبتر سکوت کنم به خودم نگاه کنم و انتخاب کنم که چی برای آرامشم بهتره.
مدتیه تصمیم گرفتم یه نسخهی جدید از خودم بسازم
نسخهای که کمتر به دلش میریزه کمتر فکر میکنه
نسخهای که مرزهاش مشخصه...
دیگه خودمو مجبور نمیکنم با هر کسی ارتباط داشته باشم
دیگه لازم نیست هر کسی رو تحمل کنم یا انتظار بودن از کسیو داشته باشم .
دارم یاد میگیرم سکوت هم میتونه انتخاب باشه
نگفتن بعضی حرفها یعنی احترام به خودم...
و فاصله گرفتن از بعضا یعنی رسیدن به آرامش
این روزها دارم بیشتر میفهمم که ارزشم وابسته به رفتار هیچکس نیست...
ذهنم رو دارم مرتب میکنم...
مرزهام رو دارم میسازم..
و کمکم دارم به یک نسخهی آرومتر محکمتر و آگاهتر از خودم تبدیل میشم.
jahad_121 خیلی از حرفایی که زدی متشکرم

شعردانه

