هرچی تودلته بریز بیرون7
-
من تنها دوستش نیستم
رفیقاش باهاش همدردی میکنن شنوندهی خوبی ان براش
به این نتیجه رسیدم ؛ حالا که اینهمه رفیق داره و همدرد
یکی باید بهش یه تلنگر سیلی گونه بزنه
فقط بلده که ازت گله کنه
واقعا از دستش ناراحتم -
حالا مهم نیست
ارتباطمو باهاش کم کردم
دیگه گفتنیا رو بهش گفتم -
Nilay ارهههه، مال من یهواحدش مونده

چقدر خوب براتون جمع کردن مال ما یه واحد کمتره ولی انقد فاصله میندازن بین واحدا که مجبوریم فرجه هم بریم.ما خیلی بابت کارآموزیها بحث و جنجال داشتیم ولی خداروشکر در نهایت به فرجه نخوردن...
-
شوک بزرگی بود برام
برای منی که زندگی بیسر و صدایی دارم بزرگ بود
و من نمیدونم قراره چی پیش بیاد
فقط امیدوارم از سرش بیفته
چون حتی اگر اون بخواد حرفی بزنه من نمیخوام بشنوم.... -
آخه خب چه کاری بود
فقط ذهن منو به هم ریخت -
ولی به اون نقطه ای رسیدم که فکر نمیکنم
یعنی فکرا میان میرن ولی من به فکرام فکر نمیکنم
به دیوار دارم نگاه میکنم -
و خب این خوبه

به امید روزی که
دکمه نشخوار ذهنی مغزمو خاموش کنم -
تو کانال خبری شهر زدن که رونالدو به سریع و خشن پیوست

باورم نمیشه
فصل آخر سریع و خشن فکرکنم دوسال دیگه میاد
من تا ۶ رو دیده بودم یادمه
ولی همیشه دلم میخواست بدونم دقیقا زندگی پیتر پارکر به کجا رسید؟ وقتی همه فراموشش کردن
هنوز رفتن بسازنش -
گسسته هم از اون درساییه که
تو ازش ۱۰۰ تا سوال حل میکنی
قبل آزمون مرور میکنی
میری سر آزمون باز نمیتونی این هم نهشتی بی صاحابو حل کنی سوالو دیدی آشناست ولی دیگه نمیدونی از کجا شروع کنی یا اگه شروع کردی چطور تمومش کنی -
فکرکنم به جای نقطه سرخط باید بگم
نقطه صفحه بعد
-
شایدم بسته دفتر بعد
شایدم خط خطی -
ولی فرجهها باید منابعو چک کنم، اگه قراره اینجوری باشه همون بلافاصله طرح رفتن خیلییی به نفعمه
-
تو خودم نمیبینم این همه مطلبو جمع کنم و بعد یه نتیجه خوبم بگیرم
-
مثلا فرض کن داری آهنگ گوش میدی یه حالت حماسی یا الهام بخش طوری داشته باشه
بعد یه دفعه ای این برات پخش بشهاصلا عالیه
من اولش قلبم ریخت گفتم خدایا این از کجا اومد
بزارمش زنگ هشدار -
من پلنگ صورتیو از پت و مت بیشتر دوست میدارم
از بدو تولد از پت و مت نه تنها متنفر بودم بلکه با دیدن عر سکانسش اندازه چییی حرص میخوردم
یادمه بچه بودم انقدر حرصم گرفته بود تلوزیونو خاموش کردم کنترلو پرت کردم دوتا فحش دادم رفتم سر نقاشیم
-
من تازه میفهمم چرا اون موقع که ۱۶ سالم بود بچه های ۱۸ ساله اینجا بهم میگفتن چقدر کوچولوام هنوز


منم همین حس رو نسبت به دهمیا دارم
ولی اون موقع خودمون فکر میکردیم خیلی بزرگ و بالغیم
-
خوابممم میاد
تازه ۵ نهار خودمالبته کم چون بازی داریم خدا کنه خون کمتر بره سمت معدم

|
شعردانه

