-
این پست پاک شده!
-
یه بار یادمه ناظممون اومد یه سری بچه ها رو برد بیرون!منم گف بیا بیرون!منم با خودم ینی چیکار کردم که خودمم نمیدونم!خلاصه تو همین لحظه ها که داشتم با مغزم مشورت میکردم که کمکم کنه!چشتون روز بد نبینه!یدفه دیدم برق بدنم ولتاژش یه لحظه رسید به 0 و دوباره برگشت!بقول معروف 3فازم پرید!خخخخ!برگشتم دیدم اون یکی ناظممون یه پس گردنی خوابونده قفای سر ما!بعدش گفتم آقا چرا زدی من کاری نکردم که!گفش عه!مگه باید کاری کنی!دوس داشتم زدم!کلا مخم دیگه از اون موقع به بعد خوب کار نمیکنه!
-
@سهندkonkor در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
سلام خاطره ای که میخوام بگم خنده دار نیست ولی بیشتر عاشقانست ....(این ماجرا مال همین سال گذشته بود)
روزای آخر سال بود تقریبا...ما شنبه ها اولین زنگمون همیشه ادبیات داشتیم...معلم ادبیاتمون خیلی مرد خوبی بود! درس رو خیلی زیبا درس میداد مخصوصا شعر هارو! شعر رو که با اون تلفظ زیباش میخوند بعد مطالبی رو در اون راستا توضیح میداد...مثلا توی اون درس تپه برهانی خاطرات جنگ رو بهمون تعریف کرد...یه روز صبح من خیلی حالم گرفته بود یاد نفس هر لحظه زندگیم امام حسین (ع) افتادم...اخه صبحا صبحانه که میخردم میومدم اتاق آماده بشم برم...اون روز اومدم اتاق دو تا مداحی 6 دقیقه ای گوش دادم...این دوتارو قبلا گوش نداده بودم با اینکه میدونستم تقریبا یک ساله روی گوشیم هستن...خیلی شیرین و جالب بودن برام یکم گریه کردم بعد پاشدم رفتم مدرسه...درس مون توی ادبیات رسیده بود به ادبیات عرفانی یعنی صفحه 152 تا 165 کتاب ادبیات 3 !!! زنگ اول معلممون اومد کلاس شروع کرد شعر رو خوندن و در کنار توضیح هایی میداد در مورد عرفان و عشق و عاشقی با خدا چند بیت که خوند من یاد صبح افتادم...و دقیقتر بگم یاد دعای عرفه اونجا که امام حسین (ع) چقدر عارفانه و عاشقانه داره با خدا حرف میزنه داره از خدا برای نعماتی تشکر میکنه که آدم کیف میکنه....بعد به عبارات مختلف به خدا میگه گناه های منو ببخش اینجا به ذهنم آدم میاد اخه ای خدااااااا امام معصوم داره اینطوری میکنه من دیگه باید خودمو بکشم...من که دیگه شروع کرده بودم مثل ابر بهار اشک می ریختم از دوری خدا از اینکه چقدر از خدا دور هستم چقدر دارم در عشقم کوتاهی میکنم....معلم هم هی حدیث میگفت و توضیح میداد من بیشتر آتیش میگرفتم....یه حدیث گفت : اینکه خدا همه بنده هاشو دوست داره مخصوصا جوان هارو وقتی میاد نماز اول وقت میخونه جوان خدا اونقد خوشحال میشه که به کل فرشته ها میگه ببینین چقدر منو دوست داره اومد نماز بخونه...نمیدونم معلم منو دید یا نه ولی شخصیتش طوری بود که هیچوقت استراحت نمیداد تا آخرین لحظه خودشو مسول میدونست که درس بده....ولی وقتی به اون بیت ترجیع بند رسید (یعنی همون وحده لا اله الا هو) 15 دقیقه استراحت داد....من سرمو زیر گرفتم اونقدر گریه کردم که حد نداشت...دوست بغلیم فهمید ولی اصلا چیزی نگفت...تا آخر زنگ من در همین حال بودم تقریبا...زنگ که زده شد دوستم بهم گفت چی شد داداش؟ گفتم شعرش خیلی خوب بود...بهشون بعد زنگ از امام حسین و اون مداحی صبح توضیح دادم اونا هم کیف کردن...
با یکی عشق ورز از دل و جان ------ تا به عین الیقین عیان بینی
براتون اون دوتا مداحی رو آپلود کردم خواستین گوش بدینhttp://s6.picofile.com/file/8266693442/ا_شجاعت_حضرت_عباس.mp3.html (این چون ترکی هست حتما @reza77 و roz گوش بدن )
http://s7.picofile.com/file/8266695576/03_TRACK.MP3.htmlاین رو هم گوش بدین ماله سعدی هست....خیلی عارفانست
http://s7.picofile.com/file/8266697050/به_جهان_خرم_از_آنم_.mp4.htmlمنم یه بار اینچوری برام پیش اومد!ولی بچه هامون انقد بی چنبن که به مسخره گرفتن!
-
بچه ها یه خاطره پیدا کردم براتون خیلی عالیه....از آقای فدایی فرد
خیلی خوبن ایشون نمیدونم از کلاسا استفاده میکنین یا نه ....ولی توی کلاسا هم دقت بکین مثل اینکه بادصبا رو نصب کردن روی گوشیشون وقتی به اذان نزدیک میشه گوشیشون اذان میده....ان شا الله قسمت بشه از نزدیک یه بار ببینمشون
اینم خاطره از زبان خودشونپاییز 69 بود و من دانش آموز سال دوم دبیرستان، دبیرستان غیرانتفاعی صالح. حضرت استاد، جناب آقای سید علی صدر، گفتند که می خواهند قبل از نماز ظهر، مطالبی را بیان نمایند که سبب حضور قلب در نماز شود. اتاق کوچک موکت شده ساده ای، در زیر زمین مدرسه، دفتر مشاوره ایشان بود و محل جمع شدن علاقمندان. روزهای اول تعدادی از بچه ها می آمدیم و می نشیتیم و بهره می گرفتیم. اندک اندک تعداد بچه ها زیاد شد، آنقدر که توی اون اتاق 4، 5 متری جا نمی شدیم..
یادم است که برای اینکه بتوانم توی مشاوره باشم و صدای استاد را از نزدیک بشنوم و ایشان را نیز ببینم، از زنگ تفریح قبل وضو می گرفتم و پس از خوردن زنگ نماز، بلافاصله خودم را به مشاوره می رساندم، البته یواش یواش تعدادی دیگر هم همین کار را می کردند و رقابت داشتیم که چه کسی زودتر می رسد. در آن روزها، ایشان مناجات منظوم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ترجمه و شرح می کردند، ما هم همگی سراپا گوش بودیم. آنقدر این مناجات، شیرین و شرح استاد، دلنشین بود که تقریبا بلافاصله و با چند بار دوره کردن، آن را حفظ می شدیم. ابیاتی از این دعا را که در حافظه داشتم، شده بود ذکر روزانه ام ... شاید این ابیات زیبا، اولین اشعار عربی باشد که حفظ کرده ام و هنوز هم گاهی مونس تنهایی هایم است.
امروز بر آن شدم تا این ابیات زیبا را اینجا قرار دهم تا شاید دوستانم هم از آن لذت ببرند. فایل صوتی این مناجات دلنشین به صدای حاج مهدی سماواتی در آدرس زیر وجود دارد که اگر مایل باشید می توانید از آن هم لذت ببرید.
فایل صوتی دعا اینجا
متن عربی و ترجمه اینجا -
@سهندkonkor در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
سلام خاطره ای که میخوام بگم خنده دار نیست ولی بیشتر عاشقانست ....(این ماجرا مال همین سال گذشته بود)
روزای آخر سال بود تقریبا...ما شنبه ها اولین زنگمون همیشه ادبیات داشتیم...معلم ادبیاتمون خیلی مرد خوبی بود! درس رو خیلی زیبا درس میداد مخصوصا شعر هارو! شعر رو که با اون تلفظ زیباش میخوند بعد مطالبی رو در اون راستا توضیح میداد...مثلا توی اون درس تپه برهانی خاطرات جنگ رو بهمون تعریف کرد...یه روز صبح من خیلی حالم گرفته بود یاد نفس هر لحظه زندگیم امام حسین (ع) افتادم...اخه صبحا صبحانه که میخردم میومدم اتاق آماده بشم برم...اون روز اومدم اتاق دو تا مداحی 6 دقیقه ای گوش دادم...این دوتارو قبلا گوش نداده بودم با اینکه میدونستم تقریبا یک ساله روی گوشیم هستن...خیلی شیرین و جالب بودن برام یکم گریه کردم بعد پاشدم رفتم مدرسه...درس مون توی ادبیات رسیده بود به ادبیات عرفانی یعنی صفحه 152 تا 165 کتاب ادبیات 3 !!! زنگ اول معلممون اومد کلاس شروع کرد شعر رو خوندن و در کنار توضیح هایی میداد در مورد عرفان و عشق و عاشقی با خدا چند بیت که خوند من یاد صبح افتادم...و دقیقتر بگم یاد دعای عرفه اونجا که امام حسین (ع) چقدر عارفانه و عاشقانه داره با خدا حرف میزنه داره از خدا برای نعماتی تشکر میکنه که آدم کیف میکنه....بعد به عبارات مختلف به خدا میگه گناه های منو ببخش اینجا به ذهنم آدم میاد اخه ای خدااااااا امام معصوم داره اینطوری میکنه من دیگه باید خودمو بکشم...من که دیگه شروع کرده بودم مثل ابر بهار اشک می ریختم از دوری خدا از اینکه چقدر از خدا دور هستم چقدر دارم در عشقم کوتاهی میکنم....معلم هم هی حدیث میگفت و توضیح میداد من بیشتر آتیش میگرفتم....یه حدیث گفت : اینکه خدا همه بنده هاشو دوست داره مخصوصا جوان هارو وقتی میاد نماز اول وقت میخونه جوان خدا اونقد خوشحال میشه که به کل فرشته ها میگه ببینین چقدر منو دوست داره اومد نماز بخونه...نمیدونم معلم منو دید یا نه ولی شخصیتش طوری بود که هیچوقت استراحت نمیداد تا آخرین لحظه خودشو مسول میدونست که درس بده....ولی وقتی به اون بیت ترجیع بند رسید (یعنی همون وحده لا اله الا هو) 15 دقیقه استراحت داد....من سرمو زیر گرفتم اونقدر گریه کردم که حد نداشت...دوست بغلیم فهمید ولی اصلا چیزی نگفت...تا آخر زنگ من در همین حال بودم تقریبا...زنگ که زده شد دوستم بهم گفت چی شد داداش؟ گفتم شعرش خیلی خوب بود...بهشون بعد زنگ از امام حسین و اون مداحی صبح توضیح دادم اونا هم کیف کردن...
با یکی عشق ورز از دل و جان ------ تا به عین الیقین عیان بینی
براتون اون دوتا مداحی رو آپلود کردم خواستین گوش بدینhttp://s6.picofile.com/file/8266693442/ا_شجاعت_حضرت_عباس.mp3.html (این چون ترکی هست حتما @reza77 و roz گوش بدن )
http://s7.picofile.com/file/8266695576/03_TRACK.MP3.htmlاین رو هم گوش بدین ماله سعدی هست....خیلی عارفانست
http://s7.picofile.com/file/8266697050/به_جهان_خرم_از_آنم_.mp4.htmlhttp://s6.picofile.com/file/8266693442/ا_شجاعت_حضرت_عباس.mp3.html (این چون ترکی هست حتما @reza77 و roz گوش بدن )
سهند دادا منم ترکم هاااااااااااااااا -
Taha 76
سلام ببخشید یادم رفت...شما هم گوش بده ! خیلی عالیه یه حدیث رو با یه روضه معروف ترکی ترکیب کرده ! -
@سهندkonkor در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76
سلام ببخشید یادم رفت...شما هم گوش بده ! خیلی عالیه یه حدیث رو با یه روضه معروف ترکی ترکیب کرده !سلام
فدایی داری
مخلصتم رفیق
چشم حتما -
از طرف مدرسه رفته بودیم واس مسابقه سرود از تمام مدرسه ها اومده بودن تمام این بزرگای اموزش و پرورش خلاصه زن و مرد بودن تو مجتمع شلووووووووغ بودا ماهم مدیرمون عجول بود زود فرستادمون ماهم همون ردیف دوم نشسته بودیم ردیف اولم معلما و مدیرا بودن اونجا اولین مدرسه ک اجرا کرد ما بودیم خیلی عالی بود مجبورم بودیم تا اخر واستادیم اجرای همه رو ببینیم ماهم حوصله مون سررفته بود همه بچه داشتن صحبت میکردن باهم یکی ازمدیرا جلوی ما نشسته بود بچه هاشون خراب کردن اعصابش داغووووون هی برمیگشت ب ما غر میزد منم خیلی ازدسش عصبانی شدم همون موقع بلند شد رف بیرون وختی برگشت داشت رئیس اموزش و پرورش حرف میزد منم صندلیشو از زیرش کشیدم معلمه رف هوا رئیس اموزش پرورش اینقد خندید ک نتونس ادامه ی حرفاشو بگه کل سالن ترکید از خنده
-
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :| -
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|
حسین دادا الان من به تو چی بگم ؟ -
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم ما -
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم مااون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد ..این توانایی شما لایک داشت
-
-
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|منو بگو چ با جدیت هم میخوندم
-
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم ماخواستیم ضایع نشی بد هوات داریم
یکم امیدوارشی به نویسندگیت
با ایده های جدید تر بیای