Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خاطره ای از دوران مدرسه
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد
بیاین انگیزه بدین
د
به کسی ک پشت مونده پشیمون نیست ولی روحیه شو باخته
بحث آزاد
از روزای اول دانشگاهت بگو 🙂
M.anM
Topic thumbnail image
بحث آزاد

خاطره ای از دوران مدرسه

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
198 دیدگاه‌ها 31 کاربران 28.2k بازدیدها
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • NAJIN NAJI

    بهاره
    توانایی رو لایک نمیکنن 😕

    بهارهب آفلاین
    بهارهب آفلاین
    بهاره
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #94

    ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

    بهاره
    توانایی رو لایک نمیکنن 😕

    ما این توانایی رو داریم که توانایی رو لایک کنیم 💪

    Nothing really matters :)

    NAJIN 1 پاسخ آخرین پاسخ
    3
    • بهارهب بهاره

      ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

      بهاره
      توانایی رو لایک نمیکنن 😕

      ما این توانایی رو داریم که توانایی رو لایک کنیم 💪

      NAJIN آفلاین
      NAJIN آفلاین
      NAJI
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #95

      بهاره
      آهان
      راست میگی یادم نبود زورت زیاده :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|

      .....BLAW BLAW BLAW

      بهارهب 1 پاسخ آخرین پاسخ
      2
      • NAJIN NAJI

        بهاره
        آهان
        راست میگی یادم نبود زورت زیاده :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|

        بهارهب آفلاین
        بهارهب آفلاین
        بهاره
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #96

        ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

        بهاره
        آهان
        راست میگی یادم نبود زورت زیاده :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|

        دیگه فراموش نشه😐

        Nothing really matters :)

        NAJIN 1 پاسخ آخرین پاسخ
        1
        • بهارهب بهاره

          ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

          بهاره
          آهان
          راست میگی یادم نبود زورت زیاده :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|

          دیگه فراموش نشه😐

          NAJIN آفلاین
          NAJIN آفلاین
          NAJI
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #97

          بهاره :|

          .....BLAW BLAW BLAW

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          2
          • Taha 76T آفلاین
            Taha 76T آفلاین
            Taha 76
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Taha 76 انجام شده
            #98

            یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
            یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
            که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
            تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
            یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
            پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
            که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
            حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

            😂

            اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
            اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

            بهارهب عااطفهع 2 پاسخ آخرین پاسخ
            6
            • Taha 76T Taha 76

              یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
              یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
              که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
              تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
              یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
              پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
              که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
              حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

              😂

              بهارهب آفلاین
              بهارهب آفلاین
              بهاره
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #99

              Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

              یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
              یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
              که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
              تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
              یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
              پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
              که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
              حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

              @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

              Nothing really matters :)

              Taha 76T 1 پاسخ آخرین پاسخ
              2
              • Taha 76T Taha 76

                یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                😂

                عااطفهع آفلاین
                عااطفهع آفلاین
                عااطفه
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #100

                Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                😂

                اره این اقای اقاجانی خاطره باحال زیاد گفته سر کلاس
                من که خیلی وقتا این تیکه های با حال کلاسش چن بار نگاه میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
                خوش به حال شاگرداش
                کلی بهشون خوش میگذره

                دختر !
                !این طور به من نگاه نکن !
                این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                این خبط شما ارزوی من است !!!
                بزرگ علوی !چشم هایش !

                zahra1303Z 1 پاسخ آخرین پاسخ
                3
                • عااطفهع عااطفه

                  Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                  یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                  یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                  که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                  تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                  یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                  پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                  که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                  حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                  😂

                  اره این اقای اقاجانی خاطره باحال زیاد گفته سر کلاس
                  من که خیلی وقتا این تیکه های با حال کلاسش چن بار نگاه میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
                  خوش به حال شاگرداش
                  کلی بهشون خوش میگذره

                  zahra1303Z آفلاین
                  zahra1303Z آفلاین
                  zahra1303
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط zahra1303 انجام شده
                  #101

                  @مهساااا خاطره از استاد حاجی سلیمانی بودها

                  %(#b700ff)[چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد]
                  %(#b700ff)[من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك]

                  عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • zahra1303Z zahra1303

                    @مهساااا خاطره از استاد حاجی سلیمانی بودها

                    عااطفهع آفلاین
                    عااطفهع آفلاین
                    عااطفه
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #102

                    zahra1303 ارررررررررررررررررررررررررررره
                    ببخشید اشتباه چاپی لوپی بودش
                    روم سیاه

                    دختر !
                    !این طور به من نگاه نکن !
                    این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                    این خبط شما ارزوی من است !!!
                    بزرگ علوی !چشم هایش !

                    عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • عااطفهع عااطفه

                      zahra1303 ارررررررررررررررررررررررررررره
                      ببخشید اشتباه چاپی لوپی بودش
                      روم سیاه

                      عااطفهع آفلاین
                      عااطفهع آفلاین
                      عااطفه
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #103

                      @مهساااا
                      اخه امسال دیگه کلا با اقای اقاجانی پیش میرم
                      افتاده دهنم

                      دختر !
                      !این طور به من نگاه نکن !
                      این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                      این خبط شما ارزوی من است !!!
                      بزرگ علوی !چشم هایش !

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      2
                      • بهارهب بهاره

                        Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                        یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                        یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                        که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                        تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                        یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                        پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                        که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                        حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                        @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

                        Taha 76T آفلاین
                        Taha 76T آفلاین
                        Taha 76
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #104

                        بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                        Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                        یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                        یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                        که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                        تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                        یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                        پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                        که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                        حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                        @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

                        منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم 😕

                        اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
                        اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

                        بهارهب M 2 پاسخ آخرین پاسخ
                        3
                        • Taha 76T Taha 76

                          بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                          Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                          یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                          یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                          که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                          تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                          یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                          پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                          که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                          حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                          @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

                          منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم 😕

                          بهارهب آفلاین
                          بهارهب آفلاین
                          بهاره
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #105

                          Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                          بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                          Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                          یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                          یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                          که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                          تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                          یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                          پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                          که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                          حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                          @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

                          منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم 😕

                          حق دارین ..اگه دقت بفرمایید متوجه میشین مخاطبم a s بوده 😄تگش کردم
                          خاطره جالبی بود

                          Nothing really matters :)

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          1
                          • Taha 76T Taha 76

                            بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                            Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                            یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
                            یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
                            که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
                            تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
                            یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
                            پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
                            که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
                            حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست

                            @a.s ماه پشت ابر نمیمونه 😋

                            منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم 😕

                            M آفلاین
                            M آفلاین
                            mahraz
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #106

                            Taha 76
                            اقا طاها منظور خاصی نداره،من قبلا این جلسه رو دیده بودم ،واسه بهاره تعریف کردم،جملش یکم ابهام امیز شده 🙂 🙂

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            2
                            • بهارهب بهاره

                              ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              درود
                              چهارم بودیم
                              یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
                              نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
                              یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
                              امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
                              تا درودی دیگر بدرود :|

                              این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
                              الان میفهمم چقد داغونیم ما 😕

                              اون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد 😂..این توانایی شما لایک داشت

                              D آفلاین
                              D آفلاین
                              dr.setareh
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط dr.setareh انجام شده
                              #107

                              بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              درود
                              چهارم بودیم
                              یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
                              نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
                              یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
                              امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
                              تا درودی دیگر بدرود :|

                              این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
                              الان میفهمم چقد داغونیم ما 😕

                              اون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد 😂..این توانایی شما لایک داشت

                              واقعا😂

                              عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • D dr.setareh

                                بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                درود
                                چهارم بودیم
                                یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
                                نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
                                یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
                                امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
                                تا درودی دیگر بدرود :|

                                این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
                                الان میفهمم چقد داغونیم ما 😕

                                اون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد 😂..این توانایی شما لایک داشت

                                واقعا😂

                                عااطفهع آفلاین
                                عااطفهع آفلاین
                                عااطفه
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #108

                                @atusa__63 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                درود
                                چهارم بودیم
                                یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
                                نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
                                یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
                                امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
                                تا درودی دیگر بدرود :|

                                این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
                                الان میفهمم چقد داغونیم ما 😕

                                اون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد 😂..این توانایی شما لایک داشت

                                واقعا😂

                                بد بخت شستین پهن کردین جلو افتاب خشک بشه
                                خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

                                دختر !
                                !این طور به من نگاه نکن !
                                این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                                این خبط شما ارزوی من است !!!
                                بزرگ علوی !چشم هایش !

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                2
                                • Taha 76T آفلاین
                                  Taha 76T آفلاین
                                  Taha 76
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #109

                                  سلام بچه ها چرا اینجا ساکته 😑

                                  اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
                                  اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

                                  تنها...ت 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  2
                                  • Taha 76T Taha 76

                                    سلام بچه ها چرا اینجا ساکته 😑

                                    تنها...ت آفلاین
                                    تنها...ت آفلاین
                                    تنها...
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #110

                                    Taha 76
                                    بچه‌ها خاطره‌هاشون ته کشیده!:// :-$

                                    Taha 76T 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    2
                                    • تنها...ت تنها...

                                      Taha 76
                                      بچه‌ها خاطره‌هاشون ته کشیده!:// :-$

                                      Taha 76T آفلاین
                                      Taha 76T آفلاین
                                      Taha 76
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #111

                                      @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                      Taha 76
                                      بچه‌ها خاطره‌هاشون ته کشیده!:// :-$

                                      شما هم جز اوناید ؟
                                      جز بچه هایی که خاطرهاشون ته کشیده ؟ 🙂

                                      اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
                                      اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

                                      تنها...ت 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      2
                                      • Taha 76T Taha 76

                                        @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                        Taha 76
                                        بچه‌ها خاطره‌هاشون ته کشیده!:// :-$

                                        شما هم جز اوناید ؟
                                        جز بچه هایی که خاطرهاشون ته کشیده ؟ 🙂

                                        تنها...ت آفلاین
                                        تنها...ت آفلاین
                                        تنها...
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #112

                                        Taha 76
                                        آره تقریبا...آخه یه سری خاطره‌ها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/ 😃 ...

                                        Taha 76T عااطفهع 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                        3
                                        • تنها...ت تنها...

                                          Taha 76
                                          آره تقریبا...آخه یه سری خاطره‌ها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/ 😃 ...

                                          Taha 76T آفلاین
                                          Taha 76T آفلاین
                                          Taha 76
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #113

                                          @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                          Taha 76
                                          آره تقریبا...آخه یه سری خاطره‌ها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/ 😃 ...

                                          اینکه بعضی خاطره ها رو نمیشه تعریف کرد رو خیلی قبول دارم . 🙂

                                          اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
                                          اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          2
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • 5
                                          • 6
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع