اعتراف میکنم که....
-
@milad91
تازه فهمیدی چ کلاهی سرت رفته ۱۴ترم
ولی توصیه من ب همه این که زبان ادامه بدن واقعا حیفه -
اسخ: اعتراف میکنم که....
یدفه که امتحان داشتم واستادم و گفتم س من درنخوندم معلممونم گفت عیب نداره برات صفر میذارم
منم گفتم خوب چ کاریه وقتی نمرمو گذاشته امتحان بدم با دوستام رو برگه هامون دست کشیدیم و شروع کردیم بازی کردن معلممون وقتی فهمید داشت سکته میکرد بدوبدو از کلاس رفت بیرون و با جیغ و داد ناظم ممدرسه رو اورد اونم گفت ک برید بیرون از کلاس ماهم ک فکر نمیکردیم جدی باشه خندیدیم و نشستیم سر جامون یهو ناظم جیغ ز د پااااااشین برین بیرون از کلاااس
ماهم اروم بلند شدیم رفتیم بیرون ناظم جلوی معلم مطالعات یکم دعوامون کرد و ی لحظه ک حواس معلم پرت شد بهمون چشمک زد با ناظم رفتیم دفتر و کلی ب معلم بیچاره خندیدیم تا اخر زنگ تو دفتر خوشگذروندیم:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: -
اعتراف میکنم..
خسته شدم از جنگیدن و مقاومت کردن
خسته شدم از صبر کردن
خسته شدم از پنهون کاری و هیچی نگفتن
خسته شدم از زجر کشیدن
خسته شدم از روحیه داشتن
خسته شدم از بیمارستان
خسته شدم از هر چی درده
خسته شدم از الکی گفتن های"حالم خوبه، چیزیم نیس"
خسته شدم
.
.
.
.
خستههههه شدددددممم!!!!! -
اعتراف میکنم که الان به انتظار باز شدن تودلی ام
-
اقا اقرار میکنم....
نمک خوردم نمکدان را شکستم -
اعتراف میکنم اولین روزی که عضو انجمن شدم اصلا متصور نمیشدم انقد وابسته شم به رفقام
و البته اصلا در ذهنم هم نمیگنجید افراد کم فهم:| هم اینجا باشن چه برسه به اینکه بخوان با خودم برخورد داشته باشن :|
گمون کردم میام اینجا سوال درسی میپرسم و میرم
تازه همونقدشم نمیخواستم بیام
اعتراف میکنم سه نفر از نزدیکانم که باهم تو یه آپارتمان بودیم عضو انجمن بودن:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
اعتراف میکنم آی دی دوتاشونو ندارم
و اعتراف میکنم هر سه شون هشدار دادن به غلط کردن می افتم
اعتراف عظمی م هم اینه که وقتی عضو شدم تا حدود هفت ماه ساین این نمیکردم ولی پستارو میخوندم گاهی
بعد و قتی داخل اومدم فرداش یا پس فرداش به یکی از کاربرای عزیز فروم گفتم از انجمن خوشم نیومد میرم
اعتراف میکنم یه روز آقای سعیدی فک کرد خدانگهدار من ینی واسه همیشه خدانگهدار
بعد گفتن از این رفتنای با بازگشت زیاد دیدیم و من انقد نفهمیدم حرفشونو که توضیح خواستم
الان انقد میفهمم حرفشونو که توضیح نمیدم
ادامه بدم؟
فعلا کافیه
تا همینجاشم نمیخونن
-
اعتراف میکنم ک
دلم برای داداشم یه عااااالمه تنگ شده
دیروز زنگ زدکلی از سختی ها گفت با اینکه خیلی سخته براش ولی دیروز یه ذره خوشحال شدمچون وقتی اینجا بود خیلی راحتی کشید الانه ک اونجاست داره سختی میکشه قدر عافیت میدونه
ولی دلم براش خیلی خیلی تنگ شده خیلی بیشتر از خیلی
اینارو اینجا دارم میگم وگرنه به خودشم نمیگفتم -
اعتراف میکنم فقط امیدوارم بد آموزی نداشته باشه
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
اعتراف میکنم اون کسی که سال دوم ابتدایی تو حیاط مدرسه با سرعت می دویید من بودم اون دختر بیگناه به جای من کتک خورد
اعتراف میکنم سال سوم راهنمایی زنگ آخر از مدرسه فرار کردم و اومدم خونه pes بازی کردم :| بماند فرداش تا وارد مدرسه شدم خفتم کردن و با پادرمیونی ناظم و نمرات خوبم ولم کردن:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: (این خودش ماجرایی داره :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:)
اعتراف میکنم اونی که از دیوار استخر سال سوم دبیرستان کشید بالا من بودم
اعتراف میکنم باعث و بانی همه ی آتیش سوزوندنای راهنمایی من بودم اما چون قیافم مظلومه هیچ کس هیچ وقت بهم شک نکرد:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
اعتراف میکنم اون برگه ای که موقع امتحانا دست به دست میشد و همه از روش مینوشتن مال من بود :|
اعتراف میکنم 7 8 سالگی من بودم که با دوچرخه با پسرای محله مسابقه دادم و تهش با مخ اومدم رو آسفالت:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
دیگه بزارین نگم :| -
اعتراف میکنم نصف زمان مدرسه رو پشت بوم مدرسم ک امتحانا رو بپیچونم
-
اعتراف میکنم :
الان دو ماهه دارم التماس میکنم که بهم اجازه بدن برم راهیان نورو اجازه هم دادن
ولی از ته دل راضی نیستن من برم
خلاصه فردا ساعت 8 میرم ولی اعتراف میکنم که خیلی ترسیدم@mahsaaaaa82 یادش بخیر......ترس چرا؟کلی خاطره میشه برات : )
-
@mahsaaaaa82 یادش بخیر......ترس چرا؟کلی خاطره میشه برات : )
آسمان ِ آبی قول بده نمیخندی بم