-
گر منزلتی هست کسی را مگر آن است
کاندر نظر هیچکس اش منزلتی نیست -
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری
مولانا -
-
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملالانگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
-
دل نخواهم
جان نخواهم
آن ِمن کو آن ِمن؟مولانا
-
بر ما نظری کن
که در این شهر غریبیم