Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 79.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • ب بنده ی خدا

    به افق مینگرم
    به خیال خوشِ فردای دگر
    کاش این خاطره ها،
    همگی یکدفعه از سر بپَرد
    کاش آزاد و رها گردم من
    مثل یک قاصدکِ بی مقصد
    به طوافِ همه گلها بروم
    کاش بیدار شوم
    از سیاهیِ شبِ بی پایان
    یا که با مرهمِ شیرینِ دعا
    کاش تیمار شوم
    حضرت عشق دلم طوفانیست
    پای من لغزیده ست
    دلم اندر نگهِ یک رویا
    اندکی لرزیده ست
    کاش بازم بِبَری پیش خودت
    کاش پرواز کنم رقص کنان
    بال بگشایم و سویت آیم
    کاش آن دخترِ سابق گردم!
    از همه بارِ گُنَه یکدفعه فارغ گردم
    کاش نزدیک شوم
    بِوَزی بر قلبم
    حال حیرانِ مرا چاره کنی
    کاش اعمال بدم را به نظر پاره کنی
    کاش در مأمنِ تو سجده کنم
    گرهِ زندگیم با نفسی پاره کنی
    دلم امروز خدا میخواهد
    در زمین چاره ی دردم مخفیست
    یک نفر روی زمین حال دلم میداند
    او امامَم مهدیست(ع)
    که خودش از نسَب خورشید است
    مالِ این دنیا نیست
    حال من صاحبِ حالم داند
    و فقط غیر خدا
    حجتش باز مرا میخواند
    جز امامَم چه کسی میخواهم
    همگی راهِ مجزا شده شان پیمایند
    حالِ من بسته به حال دلِ مولایم هست
    کاش وقتی به منِ بی سر و پا مینگرند
    دلشان شاد شود
    و برایم سبدی از گلِ لبخند عنایت بکنند
    کاش عاشق بشوم
    مست شوم
    بروم مجلسِ شیدا زدگان
    بکِشَم رخت از این مهلکه بیرون و خدایی گردم
    کاش دلتنگی امروز مرا صاحبِ غم ها ببرد
    کاش اندوه دلم را گلِ زهرا ببرد
    کاهش میلاد تجلی یابد
    دلم از نو به جهان زاده شود
    کاشکی بد نشو آخر این قصه بد(تضمین!)

    ب آفلاین
    ب آفلاین
    بنده ی خدا
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #158

    کاش میلاد تجلی یابد(غلط تایپی!)
    دلم از نو به جهان زاده شود
    کاشکی بد نشو آخر این قصه بد(تضمین!)

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    5
    • revivalR آفلاین
      revivalR آفلاین
      revival
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
      #159

      بُردم باخت رو تو باختن...روز از نو ساختن...چشم ب فردا دوختن...حال رو با سال سوختن....
      زخمم با نمک خوردن!!!نفت رُ احساسم ریختن!!!دودش تو چشمم کردن!!!ب سیاهیش خندیدن
      آنلاینم ولی رو اون لاینم یعنی ؛دل مریضِ عادت،عقل پایمالِ احساس،ایمان مُهرِ ریا،عقل خامِ قلب

      کله هست مغز نی،مغز هست سفیدی نی،سفیدی هست معنیش نی....
      عاقا!هوش هست،حوصله نی

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      5
      • ب آفلاین
        ب آفلاین
        بنده ی خدا
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بنده ی خدا انجام شده
        #160

        من خوشبخت ترین دخترِ روی زمینم😌
        صبح زود از خواب بیدارشی😎
        انگار نه انگار که چند روزه خواب نداری🤔
        آقای پدربزرگ که بابام باشه، هوس کنه نوه ی دلبرشو که برادرزاده م باشه، برسونه مدرسه☺
        بعد رو کنه به دخترش که من باشم، بگه توعم بپر حاضر شو حال و هوات عوض میشه😍
        بری دختر خوابالوی پف کرده رو برسونی و براش آرزوی موفقیت کنی😉
        به بابات بگی گازشو بگیره که دلت داره ضعف میره🤕
        بگه بشین بریم کله پزیِ محبوبت:face_savouring_delicious_food: :
        روکنی به بابات بگی بریم مامان عم ببریم😏
        بابات بگه نخیر امروز پدر دختریه😍
        حالیت باشه منظورش اینه که واسه مامانت سمه😉
        ولی قند تو دلت آب شه😇
        بری پیش رفیق قدیمی بابات کلپچ بزنی:face_savouring_delicious_food:
        عموعباست هی قربون صدقه ت بره بگه چه خانومی شدی (فک کنم پسرش هنو ازدواج نکرده😐 😂 )
        باباتو رفیقش کلی خاطره بازی کنن🙃
        بعد با آقای بابا بری بیست دقیقه ای تو پارک قدم بزنی که هضم بشه🙂
        با بابات از برنامه هات حرف بزنیو بابات محل نده😐
        وسط حرفات تو صد متری ماشین، یهو بگه هرکی زودتر رسید😯
        بگی هرکی زودتر رسید میشینه پشت فرمون🤗
        منتظر اوکی بابات باشی که نامرد شروع کنه به دویدن😑
        بابات با اون شکمش ازت جلو بزنه😂
        یه الاغ وقت نشناسی گوشی باباتو بگیره وسط خنده هات بابات بگه ساکت😐
        بگه زود باید بره دفتر😩
        بابام بگه خونواده بیرونن برسونمشون میام(غیرتی نمیگه دخترم😇 )
        بعد دلت گرم شه که بابات با همه ی اخلاقای خاصش مث کوه پشتته🤗
        من خوشبخت ترین دخترِ روی زمینم😌
        پ.ن 1: خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید درِ دیگری🤗
        پ.ن 2:بابا شما که بلدی همیشه همینجوری باش خو😂
        پ.ن 3: فاطمه ـ بوشهر شب مودمو میدم دست بابام اصن😂

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        11
        • elhame.HE آفلاین
          elhame.HE آفلاین
          elhame.H
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #161

          متن جایگزین
          مامانم میگف انگار یه فیلسوف داره اینجا زندگی میکنه
          اخرم‌هیچی نشد😂😂

          Don't be scared to close your eyes

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          9
          • ب آفلاین
            ب آفلاین
            بنده ی خدا
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بنده ی خدا انجام شده
            #162
            این پست پاک شده!
            1 پاسخ آخرین پاسخ
            12
            • ب آفلاین
              ب آفلاین
              بنده ی خدا
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط بنده ی خدا انجام شده
              #163
              این پست پاک شده!
              1 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • ب آفلاین
                ب آفلاین
                بنده ی خدا
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #164
                این پست پاک شده!
                1 پاسخ آخرین پاسخ
                8
                • ب آفلاین
                  ب آفلاین
                  باهآر
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #165

                  یک عدد استراحت چن ساعته، جایزه مشاور به خاطر 1ماه مطالعه پیوسته😍😅
                  اینم نهایت استفاده😂
                  0_1538210883690_47.jpg

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  12
                  • ب آفلاین
                    ب آفلاین
                    بنده ی خدا
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #166

                    فکر میکردم حریم انجمن امن است و مختارم
                    اگر گاهی کسی را در غبار غم حزین دیدم
                    به یادش آورم قدر خودش را بیش از این داند
                    نمیدانستم این رفتار تعبیری دگر دارد
                    چرا یاد کسی کردن بدین سان دردسر دارد؟
                    گمان کردم محبت بر رفیقانم اثر دارد
                    دلم میخواست اینجا محفل رشد و گذر باشد
                    نه اینکه پیکر رویا مفقودالاثر باشد
                    نه اینکه دور باشیم از هرآنچه پیش ازین بودیم
                    نمیدانستم این یادآوری جرم است
                    ملالی نیست
                    اگر شعری برای عضوی از این خانه گفتن واقعا انقدر نافرم:| است
                    به روی چشم
                    از این پس
                    نه خود را میکنم مملوِّ از آزرم
                    نه بعضی از خیالات کج و ناراست را سرگرم
                    محبت گر ز حد خود فزون گردد
                    گروهی فکرشان بیراهه پیماید
                    روم روزی به کلی از کنار دوستان شاید
                    نمیدانم
                    کمی باید به اعمالم بیندیشم
                    کمی باید بفهمم سادگی چیز قشنگی نیست
                    خدایی درس خوبی بود
                    دم استادهایش گرم!

                    پ.ن: بعضی ها از حد گذرانده اند! ما را به خیر آنها را به سلامت!
                    #آخرین پست خودنویس

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    10
                    • elhame.HE آفلاین
                      elhame.HE آفلاین
                      elhame.H
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #167

                      متن جایگزین

                      Don't be scared to close your eyes

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      7
                      • Dr-aculaD آفلاین
                        Dr-aculaD آفلاین
                        Dr-acula
                        اخراج شده
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #168

                        کم کم پله ها رو میای پایین و میرسی به نقطه مقابل تصورت از خودت ، کنار میای که توان بالا رفتن رو از دست دادی ، آروم پات رو پس میکشی .. و .. پله قبل ...
                        دقیقا میشی همون وجودی که یه عمر ازش بیزار بودی و قویا اعتقاد داشتی که در هر شرایطی متفاوت از این خواهی شد .. ولی سیاهی شخصیت خیالیت مثل یه قطره جوهر ک توی لیوان وجودت چکیده شده ، خیلی بی سر و صدا و چشم نواز منبسط میشه و لا به لای همه ذراتت قرار میگیره .. و .. قطره بعد ...
                        به ریشه ها نگاه میکنی و خفه شدن تدریجی شون رو توی حجم خنده های مستگونه و بغض های بی دلیل میبینی .. تبر توی دست شاخه هاست و لبه هاش جز ریشه به جایی ساییده نمیشه .. و .. ضربه بعد ...
                        پ ن : حال یک صبح غبارآلود

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        10
                        • A آفلاین
                          A آفلاین
                          Acola
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #169

                          0_1539001910246_IMG_20181008_160125_403.jpg
                          #پارس اباد مغان 😻💗
                          #عکس از دایی جانم 💗

                          Never let your loneliness
                          !drive you back to toxic people

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          10
                          • revivalR آفلاین
                            revivalR آفلاین
                            revival
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
                            #170

                            عقاب ما کور بود،پلنگ ما موش بود
                            پرنده ام پر نداشت،طوطی ما نای نداشت

                            عقل همش دکور بود،هوس فرمانروا بود
                            علم ما جهل داشت،همش اِدِّعاااااا داشت

                            پا همش تو گِل بود،گِل همش وهم بود
                            ویلچر ما چرخ نداشت،دویدناش تو خواب داش

                            Revival ما vain بود،همش تو start بود
                            حالِ بدش ته نداشت،اما لبخندشو جا نذاشت : )

                            (Revival:احیا
                            Vain;عبث،بیهوده)

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            7
                            • Dr-aculaD آفلاین
                              Dr-aculaD آفلاین
                              Dr-acula
                              اخراج شده
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Dr-acula انجام شده
                              #171

                              0_1539246898315_20181011_120410.jpg
                              #نگاه عاقل اندر سفیه 😕🤨
                              #پلنگ های دانشگاه 😐😂

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              12
                              • A.KA آفلاین
                                A.KA آفلاین
                                A.K
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط A.K انجام شده
                                #172

                                در حال بررسی پرونده های بیماران هستم. عینکم را در می آورم و چشم هایم را میمالم. در اتاق به آرامی باز میشود.
                                -آقای دکتر، یه مریض دیگه هم هست. بیاد؟
                                ساعتم را نگاه میکنم. دیروقت شده و خسته هستم. یک نفس عمیق میکشم.
                                در حالی که سرم را به نشانه ی "اره" تکان میدهم، میگویم
                                -باشه، فقط این آخریش باشه ها!
                                لبخند بر روی لبانش می آید و به بیرون میرود. بعد از چند ثانیه به در زده میشود.
                                -بفرمایین.
                                یک پیرمرد که در دستش یک پلاستیک گرفته وارد اتاق میشود. به نشانه ی احترام از جایم بلند میشوم و صندلی را به او نشان میدهم.
                                -پدر جان بفرمایین بشینین.
                                ارام مینشیند.
                                -خب، در خدمتم. مشکلتون چیه؟
                                -دکتر، سینم هر روز میسوزه، هر روز که از خواب بلند میشم، میسوزه سینم.
                                استتوسکوپ را از روی میزم برمیدارم و به گوشم میزنم.
                                -میشه بیاین رو این صندلی؟
                                دستای پیر و پینه زده اش را بر روی دسته های صندلی فشار میدهد و به ارامی بلند میشود و می آید رو به رویم.
                                -نفس عمیق بکش پدرجان.
                                صداهای نامنظم قلبش در گوشم میپیچد.
                                -شما کارتون چیه؟
                                -من نجّارم
                                -کارای سنگینم میکنین؟
                                -وقتی پسرم نباشه، مجبور میشم الوار رو تنهایی جابجا کنم.
                                -تو خانوادتون بیماری قلبی بوده؟
                                -نه والا پسرم
                                -بیمه ای پدر؟
                                از توی پلاستیک در دستش، دفترچه اش را درمی آورد و میگذارد بر روی میز.
                                خودکار بیک را از روی میزم برمیدارم و شروع میکنم به نوشتن.
                                -برای شما سی تی اسکن نوشتم. برین انجامش بدین، بعد نتیجشو بیارین.
                                مهر نظام پزشکی را هم میزنم و دفترچه را در جلویش میگذارم.
                                -سی تی اسکن کجا هست؟
                                -تو همینجا، طبقه ی دوم. اینم کارتش. زنگ بزنین نوبت بگیرین.
                                -خیلی ممنون پسرم. خدا عاقبت به خیرت کنه.
                                از جمله اش به وجد می آیم و لبخند عمیقی میزنم.
                                -وظیفس پدر.
                                در را که بست، وسایلم را جمع میکنم و در کیفم میگذارم. گوشیم را پیدا نمیکنم. با صدای ویبره اش به سویش هدایت میشوم.
                                -الو
                                -سلام آرمین، خوبی داداش؟
                                -بَه رضا! ممنون تو خوبی؟
                                -اره داداش، میخواستم بگم فرداشب با بچه های دانشگاه داریم جمع میشم کافه گّل، توهم بیا که یه خاطراتی زنده کنیم.
                                -اِ! چه خوب، اره حتما میام
                                ......
                                لبخند در تمام مدت از لبام محو نمیشد، بلکه بیشتر و لذت بخش تر هم میشد.
                                +آرمین تو باید خیلی بیشتر تلاش کنیا! میبینی چقدر خوبه؟
                                -معلومه، بیشترم تلاش میکنم داداش، چی فکر کردی؟
                                زیست پیش را باز میکنم و شروع میکنم به خواندن فصل رفتارشناسی. خیلی پر انرژی تر از قبل شروع میکنم.

                                U elhame.HE 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                8
                                • A.KA A.K

                                  در حال بررسی پرونده های بیماران هستم. عینکم را در می آورم و چشم هایم را میمالم. در اتاق به آرامی باز میشود.
                                  -آقای دکتر، یه مریض دیگه هم هست. بیاد؟
                                  ساعتم را نگاه میکنم. دیروقت شده و خسته هستم. یک نفس عمیق میکشم.
                                  در حالی که سرم را به نشانه ی "اره" تکان میدهم، میگویم
                                  -باشه، فقط این آخریش باشه ها!
                                  لبخند بر روی لبانش می آید و به بیرون میرود. بعد از چند ثانیه به در زده میشود.
                                  -بفرمایین.
                                  یک پیرمرد که در دستش یک پلاستیک گرفته وارد اتاق میشود. به نشانه ی احترام از جایم بلند میشوم و صندلی را به او نشان میدهم.
                                  -پدر جان بفرمایین بشینین.
                                  ارام مینشیند.
                                  -خب، در خدمتم. مشکلتون چیه؟
                                  -دکتر، سینم هر روز میسوزه، هر روز که از خواب بلند میشم، میسوزه سینم.
                                  استتوسکوپ را از روی میزم برمیدارم و به گوشم میزنم.
                                  -میشه بیاین رو این صندلی؟
                                  دستای پیر و پینه زده اش را بر روی دسته های صندلی فشار میدهد و به ارامی بلند میشود و می آید رو به رویم.
                                  -نفس عمیق بکش پدرجان.
                                  صداهای نامنظم قلبش در گوشم میپیچد.
                                  -شما کارتون چیه؟
                                  -من نجّارم
                                  -کارای سنگینم میکنین؟
                                  -وقتی پسرم نباشه، مجبور میشم الوار رو تنهایی جابجا کنم.
                                  -تو خانوادتون بیماری قلبی بوده؟
                                  -نه والا پسرم
                                  -بیمه ای پدر؟
                                  از توی پلاستیک در دستش، دفترچه اش را درمی آورد و میگذارد بر روی میز.
                                  خودکار بیک را از روی میزم برمیدارم و شروع میکنم به نوشتن.
                                  -برای شما سی تی اسکن نوشتم. برین انجامش بدین، بعد نتیجشو بیارین.
                                  مهر نظام پزشکی را هم میزنم و دفترچه را در جلویش میگذارم.
                                  -سی تی اسکن کجا هست؟
                                  -تو همینجا، طبقه ی دوم. اینم کارتش. زنگ بزنین نوبت بگیرین.
                                  -خیلی ممنون پسرم. خدا عاقبت به خیرت کنه.
                                  از جمله اش به وجد می آیم و لبخند عمیقی میزنم.
                                  -وظیفس پدر.
                                  در را که بست، وسایلم را جمع میکنم و در کیفم میگذارم. گوشیم را پیدا نمیکنم. با صدای ویبره اش به سویش هدایت میشوم.
                                  -الو
                                  -سلام آرمین، خوبی داداش؟
                                  -بَه رضا! ممنون تو خوبی؟
                                  -اره داداش، میخواستم بگم فرداشب با بچه های دانشگاه داریم جمع میشم کافه گّل، توهم بیا که یه خاطراتی زنده کنیم.
                                  -اِ! چه خوب، اره حتما میام
                                  ......
                                  لبخند در تمام مدت از لبام محو نمیشد، بلکه بیشتر و لذت بخش تر هم میشد.
                                  +آرمین تو باید خیلی بیشتر تلاش کنیا! میبینی چقدر خوبه؟
                                  -معلومه، بیشترم تلاش میکنم داداش، چی فکر کردی؟
                                  زیست پیش را باز میکنم و شروع میکنم به خواندن فصل رفتارشناسی. خیلی پر انرژی تر از قبل شروع میکنم.

                                  U آفلاین
                                  U آفلاین
                                  Unique 7
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #173

                                  @A-K به امید اون روز...
                                  آمین🤲🏻 😀

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  5
                                  • A آفلاین
                                    A آفلاین
                                    Acola
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #174

                                    0_1539270888770_IMG_20181011_184021_566.jpg
                                    شهر بازی هم شهربازی ها قدیم 😐😂
                                    چ چیزایی فراهم کردن برا بچه ها😐😂
                                    اومدم اینارو دیدم اصن عشقم دوباره سوزان شد😐😿😹
                                    #همین الان یهویی😑😂

                                    Never let your loneliness
                                    !drive you back to toxic people

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    7
                                    • ب آفلاین
                                      ب آفلاین
                                      بنده ی خدا
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #175

                                      بنا به درخواستهای مکرر هوادارانم به این تاپیک برگشتم😄

                                      انگار اولین باری است که خواسته ام بلند شوم...
                                      هیچگاه اینگونه نخواسته بودم
                                      آنقدر از خواستن لبریزم که جز توانستن را نمیفهمم
                                      حال غریبی است
                                      انگار اولین بار است که خواسته ام بلند شوم!

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      8
                                      • A.KA A.K

                                        در حال بررسی پرونده های بیماران هستم. عینکم را در می آورم و چشم هایم را میمالم. در اتاق به آرامی باز میشود.
                                        -آقای دکتر، یه مریض دیگه هم هست. بیاد؟
                                        ساعتم را نگاه میکنم. دیروقت شده و خسته هستم. یک نفس عمیق میکشم.
                                        در حالی که سرم را به نشانه ی "اره" تکان میدهم، میگویم
                                        -باشه، فقط این آخریش باشه ها!
                                        لبخند بر روی لبانش می آید و به بیرون میرود. بعد از چند ثانیه به در زده میشود.
                                        -بفرمایین.
                                        یک پیرمرد که در دستش یک پلاستیک گرفته وارد اتاق میشود. به نشانه ی احترام از جایم بلند میشوم و صندلی را به او نشان میدهم.
                                        -پدر جان بفرمایین بشینین.
                                        ارام مینشیند.
                                        -خب، در خدمتم. مشکلتون چیه؟
                                        -دکتر، سینم هر روز میسوزه، هر روز که از خواب بلند میشم، میسوزه سینم.
                                        استتوسکوپ را از روی میزم برمیدارم و به گوشم میزنم.
                                        -میشه بیاین رو این صندلی؟
                                        دستای پیر و پینه زده اش را بر روی دسته های صندلی فشار میدهد و به ارامی بلند میشود و می آید رو به رویم.
                                        -نفس عمیق بکش پدرجان.
                                        صداهای نامنظم قلبش در گوشم میپیچد.
                                        -شما کارتون چیه؟
                                        -من نجّارم
                                        -کارای سنگینم میکنین؟
                                        -وقتی پسرم نباشه، مجبور میشم الوار رو تنهایی جابجا کنم.
                                        -تو خانوادتون بیماری قلبی بوده؟
                                        -نه والا پسرم
                                        -بیمه ای پدر؟
                                        از توی پلاستیک در دستش، دفترچه اش را درمی آورد و میگذارد بر روی میز.
                                        خودکار بیک را از روی میزم برمیدارم و شروع میکنم به نوشتن.
                                        -برای شما سی تی اسکن نوشتم. برین انجامش بدین، بعد نتیجشو بیارین.
                                        مهر نظام پزشکی را هم میزنم و دفترچه را در جلویش میگذارم.
                                        -سی تی اسکن کجا هست؟
                                        -تو همینجا، طبقه ی دوم. اینم کارتش. زنگ بزنین نوبت بگیرین.
                                        -خیلی ممنون پسرم. خدا عاقبت به خیرت کنه.
                                        از جمله اش به وجد می آیم و لبخند عمیقی میزنم.
                                        -وظیفس پدر.
                                        در را که بست، وسایلم را جمع میکنم و در کیفم میگذارم. گوشیم را پیدا نمیکنم. با صدای ویبره اش به سویش هدایت میشوم.
                                        -الو
                                        -سلام آرمین، خوبی داداش؟
                                        -بَه رضا! ممنون تو خوبی؟
                                        -اره داداش، میخواستم بگم فرداشب با بچه های دانشگاه داریم جمع میشم کافه گّل، توهم بیا که یه خاطراتی زنده کنیم.
                                        -اِ! چه خوب، اره حتما میام
                                        ......
                                        لبخند در تمام مدت از لبام محو نمیشد، بلکه بیشتر و لذت بخش تر هم میشد.
                                        +آرمین تو باید خیلی بیشتر تلاش کنیا! میبینی چقدر خوبه؟
                                        -معلومه، بیشترم تلاش میکنم داداش، چی فکر کردی؟
                                        زیست پیش را باز میکنم و شروع میکنم به خواندن فصل رفتارشناسی. خیلی پر انرژی تر از قبل شروع میکنم.

                                        elhame.HE آفلاین
                                        elhame.HE آفلاین
                                        elhame.H
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #176

                                        @A-K
                                        ولی اینجا یه مشکلی داره
                                        اون خودکار بیکه خوب نیس برا یه دکتر😑

                                        Don't be scared to close your eyes

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        0
                                        • ب آفلاین
                                          ب آفلاین
                                          بنده ی خدا
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #177

                                          گاهی میان رفتن و ماندن مرددی / تردید ؛ این دوگانگی های ناتمام
                                          *
                                          این ناخوش احوالی میان فالهای نیک / این حالهای خوش میان اندوه ناتمام
                                          *
                                          وقتی خوشی و ناخوشی باهم عجین شود / هر حس و حال به گونه ای آید به انتقام
                                          *
                                          معلوم نیست با چه خوشی با چه ناخوشی / در جمع خلوت آیدت در خلوت ازدحام
                                          *
                                          زخمی شدم , به انتظار طبیبی و مرهمی / حالا دگر امید نباشد به التیام
                                          *
                                          یک لحظه شاد میشوم از هرچه غم بری / چندی پس از آن حال خوش, مغموم و تلخ کام
                                          *
                                          کی حاجت دلم روا میشود خدا / یک بخت خوش خرام, یک شادی به انضمام
                                          *
                                          اندیشه بایدم بر این احوال برزخی / باید گذر کنم از این وادی انعدام
                                          *
                                          امشب هوای گریه آمده است در سرم / کردم به چشمهای ترم خواب را حرام

                                          ب 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          5
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • 11
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع