از روزای اول دانشگاهت بگو
-
بچه ها هیچ کدومتون اتاق عمل قبول نشدید ؟؟؟چون من اتاق عمل قبول شدم ترم بهمنی هستم. کسی نیست از این رشته چیزی بدونه ؟؟؟
-
بچه ها هیچ کدومتون اتاق عمل قبول نشدید ؟؟؟چون من اتاق عمل قبول شدم ترم بهمنی هستم. کسی نیست از این رشته چیزی بدونه ؟؟؟
-
@فاطمه23 ممنون .آره خودمم دوستش دارم چون می خواستم دکتر جراح بشم که نشد ولی این رشته رو انتخاب کردم چون خیلی به آرزوم نزدیکه
-
@فاطمه23 ممنون .آره خودمم دوستش دارم چون می خواستم دکتر جراح بشم که نشد ولی این رشته رو انتخاب کردم چون خیلی به آرزوم نزدیکه
-
بچه ها هیچ کدومتون اتاق عمل قبول نشدید ؟؟؟چون من اتاق عمل قبول شدم ترم بهمنی هستم. کسی نیست از این رشته چیزی بدونه ؟؟؟
-
اتاق عمل سر عمل جراحی ان و کمک دست جراح حتی بعضی اوقات اگه خیلی با تجربه و ماهر باشی دکتر بعضی از کار های عمل رو میگه تو انجام بدی ولی هوشبری فقط مریض رو بیهوش می کنند ولی مسئولیت زیادی دارن اگه بیمار بهوش نیاد اونا مسئولن
-
اتاق عمل سر عمل جراحی ان و کمک دست جراح حتی بعضی اوقات اگه خیلی با تجربه و ماهر باشی دکتر بعضی از کار های عمل رو میگه تو انجام بدی ولی هوشبری فقط مریض رو بیهوش می کنند ولی مسئولیت زیادی دارن اگه بیمار بهوش نیاد اونا مسئولن
-
: بچه های کمکی
:بله؟!
و این بود سوتی من که دهان به دهان چرخید و سینه به سینه منتقل شد
تو ادمیت بودیم اونجا کلا فقط دو گروه پرسنل حضور داره ، ماما های بخش و کمکی ها ( که کارای زیادی میکنن مثل تعویض ملحفه و تمیزکاری و انتقال مددجوها به بخش های مختلف و خلاصه کارایی که ماماها ازشون بخوان...) حالا یه دوتا اینترن و یکی دوتا دانشجوی کارورز پرستاری هم میان صرفا واسه اینکه آموزش ببینن(اونم فقط تو بیمارستانای آموزشی)
عاغا از ایستگاه مامایی صدا زدن : بچه های کمکی یکیتون بیاد... من با صدای بلند گفتم : بله ؟؟
یعنی پرسنل و دوستان کمکی همه خندیدن من آخه نمیدونستم خدمه رو کمکی صدا میکنن فک کردم ما دانشجوهارو میگن کمکی که اونجا در کنار آموزش به ماماها کمک میکنیم
چقد خندیدیم و آبروم رف اصلا ..
یعنی اگه اسم شخص خودمو صدا میزدن چنان با غلظت بله رو نمیگفتم
هرکی منو میبینه میگه بچه های کمکی -
: بچه های کمکی
:بله؟!
و این بود سوتی من که دهان به دهان چرخید و سینه به سینه منتقل شد
تو ادمیت بودیم اونجا کلا فقط دو گروه پرسنل حضور داره ، ماما های بخش و کمکی ها ( که کارای زیادی میکنن مثل تعویض ملحفه و تمیزکاری و انتقال مددجوها به بخش های مختلف و خلاصه کارایی که ماماها ازشون بخوان...) حالا یه دوتا اینترن و یکی دوتا دانشجوی کارورز پرستاری هم میان صرفا واسه اینکه آموزش ببینن(اونم فقط تو بیمارستانای آموزشی)
عاغا از ایستگاه مامایی صدا زدن : بچه های کمکی یکیتون بیاد... من با صدای بلند گفتم : بله ؟؟
یعنی پرسنل و دوستان کمکی همه خندیدن من آخه نمیدونستم خدمه رو کمکی صدا میکنن فک کردم ما دانشجوهارو میگن کمکی که اونجا در کنار آموزش به ماماها کمک میکنیم
چقد خندیدیم و آبروم رف اصلا ..
یعنی اگه اسم شخص خودمو صدا میزدن چنان با غلظت بله رو نمیگفتم
هرکی منو میبینه میگه بچه های کمکی -
@nasrin79
کار هوشبری واسه یه خانوم خیلی راحت تره
البته اگه تو منطقه محروم زندگی میکنید و مریض بخوان به یه شهردیگه انتقال بدن هوشبر هم باید حتما همراه مریض باشه -
: بچه های کمکی
:بله؟!
و این بود سوتی من که دهان به دهان چرخید و سینه به سینه منتقل شد
تو ادمیت بودیم اونجا کلا فقط دو گروه پرسنل حضور داره ، ماما های بخش و کمکی ها ( که کارای زیادی میکنن مثل تعویض ملحفه و تمیزکاری و انتقال مددجوها به بخش های مختلف و خلاصه کارایی که ماماها ازشون بخوان...) حالا یه دوتا اینترن و یکی دوتا دانشجوی کارورز پرستاری هم میان صرفا واسه اینکه آموزش ببینن(اونم فقط تو بیمارستانای آموزشی)
عاغا از ایستگاه مامایی صدا زدن : بچه های کمکی یکیتون بیاد... من با صدای بلند گفتم : بله ؟؟
یعنی پرسنل و دوستان کمکی همه خندیدن من آخه نمیدونستم خدمه رو کمکی صدا میکنن فک کردم ما دانشجوهارو میگن کمکی که اونجا در کنار آموزش به ماماها کمک میکنیم
چقد خندیدیم و آبروم رف اصلا ..
یعنی اگه اسم شخص خودمو صدا میزدن چنان با غلظت بله رو نمیگفتم
هرکی منو میبینه میگه بچه های کمکی -
@nasrin79 در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
بهاره همین اولِ کاری تو بیمارستان هستین؟
من اول کار نیستم ترم سومم
-
سلام به همگی
اولین روز دانشگاه من دریک جمله خوب ولی سخت
با یه استاد نازنین داشتیم که همن روز اول یه منبع حدودا 740صفحه ای کاملا اینگلیسی معرفی کرد که ترجمه هم نداره -
بچه ها هیچ کدومتون اتاق عمل قبول نشدید ؟؟؟چون من اتاق عمل قبول شدم ترم بهمنی هستم. کسی نیست از این رشته چیزی بدونه ؟؟؟
-
سلام به همگی
اولین روز دانشگاه من دریک جمله خوب ولی سخت
با یه استاد نازنین داشتیم که همن روز اول یه منبع حدودا 740صفحه ای کاملا اینگلیسی معرفی کرد که ترجمه هم نداره@MM-zahed در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
سلام به همگی
اولین روز دانشگاه من دریک جمله خوب ولی سخت
با یه استاد نازنین داشتیم که همن روز اول یه منبع حدودا 740صفحه ای کاملا اینگلیسی معرفی کرد که ترجمه هم ندارهسلام آقای زاهد(:
از سختی های مسیر هم میشه لذت برد وقتی بدونی مشغول انجام کار درستی(:
غزلی از جناب حافظ تقدیم به شما(:ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی/ بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند/ چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن / ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش / کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای / ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان / چند و چند از غم ایام جگرخون باشی
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است / هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
-
امروز آناهیتا رو دیدم
با آناهیتا روز اول دانشگاه آشنا شده بودم و با هم حرف زده بودیم
سر کلاس عمومی این ترم باهمیم
اون فکر می کنم روانشناسی می خوند
جلو کلاس امروز همو دیدیم چشم تو چشم یه کم زل زدیم به همدیگه
بعد سلام و احوال پرسی و...
یادمه اون روز (روز اول ) که آناهیتا رو دیدم یه لباس بافت پوشیده بود میگفت چقد سرده و اینا
از خوزستان اومده بود و هوای اینجا براش خیلی سرد به حساب میومد
امروز که دیدمش یه مانتو تنش بود خبری از لباس گرم تر نبود
هوای امروز سرد تر از اون روز بود
داشتم فکر می کردم اون روز امروز جالبه نه ؟
آدما هرجایی باشن خودشون رو با اونجا هماهنگ می کنن !
وفق پذیری !
استادمون میگفت برای بقا باید وفق پذیر بود و با محیط خودمون رو وفق بدیم -
امروز روز خیلی خوبی بود
صبح ساعت 8 کلاس داشتیم
کلاس گسسته بود که دوست دارم
(اولا تنفر داشتم ولی الان فضاشو خودم تغییر دادم که دوست داشته باشم)
امروز اولین بار یکمی زود رفته بودم کلاس
و طبق قوانین نا نوشته با یکی از دوستان باید براش جا نگه میداشتم
خوب
منم جا نگه داشتم
بعد از چند دقیقه دوستم رسید
منم گفتم های بیا این جا جا نگه داشتم
جایی هم که داشتیم ردیف 2 ولی ته ته بود
اولای ردیف دوم چند تا صندلی بود که دو تا دختر فارسی زبون نشسته بودن بعد با یه صندلی فاصله:face_with_stuck-out_tongue_winking_eye: من نشسته بودم بعد برای دوستم جا نگه داشته بودم
دوستم که اومد از جلو ی دخترای فارس رد بشه وسایل (اموزشی) مثل خودکار و جزوه ی دوستمو ریخت زمین
لحظه ای که دیدم این بود که دختره سعی کرد جزوه نیوفته زمین
خودشو پرت کرد جزوه رو بگیره
ولی
گوشیش شالاپ افتاد زمین
خیلی خندیدم
کل کلاس خندید قبل اومدن استاد
ولی بعدم دیدم گوشی دختره ایفون x بود
هم پسری که زد و فاجعه ایجاد کرد داشت سکته میکرد هم دختره که نمیدونست گوشیش سالمه یا نه
ولی
من فقط داشتم میخندیدم خخخخ
دوستم از دختره با صدای لرزان و مظرب که ایوای چی شد پولش الان چه قدر خواهد شد
پرسید بی شی اولمادی=چیزی نشد؟؟
دختره چی جواب بده خوبه؟
دختره گفت :
نه ممنون!!!!!!!!!!!!
یعنی دو برابر خندیدنم هم اون موقع خندیدم
تا اخر کلاس بازم هی یادم میوفتادو میخندیدم -
امروز روز خیلی خوبی بود
صبح ساعت 8 کلاس داشتیم
کلاس گسسته بود که دوست دارم
(اولا تنفر داشتم ولی الان فضاشو خودم تغییر دادم که دوست داشته باشم)
امروز اولین بار یکمی زود رفته بودم کلاس
و طبق قوانین نا نوشته با یکی از دوستان باید براش جا نگه میداشتم
خوب
منم جا نگه داشتم
بعد از چند دقیقه دوستم رسید
منم گفتم های بیا این جا جا نگه داشتم
جایی هم که داشتیم ردیف 2 ولی ته ته بود
اولای ردیف دوم چند تا صندلی بود که دو تا دختر فارسی زبون نشسته بودن بعد با یه صندلی فاصله:face_with_stuck-out_tongue_winking_eye: من نشسته بودم بعد برای دوستم جا نگه داشته بودم
دوستم که اومد از جلو ی دخترای فارس رد بشه وسایل (اموزشی) مثل خودکار و جزوه ی دوستمو ریخت زمین
لحظه ای که دیدم این بود که دختره سعی کرد جزوه نیوفته زمین
خودشو پرت کرد جزوه رو بگیره
ولی
گوشیش شالاپ افتاد زمین
خیلی خندیدم
کل کلاس خندید قبل اومدن استاد
ولی بعدم دیدم گوشی دختره ایفون x بود
هم پسری که زد و فاجعه ایجاد کرد داشت سکته میکرد هم دختره که نمیدونست گوشیش سالمه یا نه
ولی
من فقط داشتم میخندیدم خخخخ
دوستم از دختره با صدای لرزان و مظرب که ایوای چی شد پولش الان چه قدر خواهد شد
پرسید بی شی اولمادی=چیزی نشد؟؟
دختره چی جواب بده خوبه؟
دختره گفت :
نه ممنون!!!!!!!!!!!!
یعنی دو برابر خندیدنم هم اون موقع خندیدم
تا اخر کلاس بازم هی یادم میوفتادو میخندیدم